چهارشنبه 26 آذر 1382

گفتگوي شهروند با مهرداد حيدرپور زنداني در اوين، خسرو شمیرانی

shemiranie@yahoo.com


شنبه 13 دسامبر است. در ايران آفتاب غروب كرده است. كمتر از 24 ساعت ديگر، غروب روز يكشنبه به اوين باز ميگردد. مرخصي او تمام شده است.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

از مهرداد حيدرپور سخن ميگويم.
مهرداد و همسر جوانش مه لقا فخرآور 26 خرداد در ناآرامي هاي تهران دستگير و با ضرب و شتم روانه انفرادي در اوين شدند.
ميگويد:«براي خودم ناراحت نبودم به دختر خردسالم مي انديشيدم. هنوز 18 ماه را پر نكرده بود كه مادرش را روانه سلول انفرادي كردند. همسرم دو روز در انفرادي بود تا سرانجام با وساطت برخي نمايندگان مجلس آزاد شد. تصور كنيد چگونه مادر را از طفل شيرخوارش جدا ميكنند و به زندانش مي اندازند...»
مهرداد و همسر او دو نفر از هزاران جواني هستند كه طي خيزش اعتراضي خرداد و تير گذشته دستگير و روانه زندان شدند.
از او ميپرسم چه مدت در انفرادي بوده است، ميگويد: وقتي به ياد ديگران مي افتم شرمسار ميشوم كه بگويم من يك ماه در انفرادي بوده ام.

چرا شرمسار؟
ميگويد: حسين شاه قلعه در نظرم مجسم ميشود. ده ماه است كه در بند 1 اندرزگاه 7 اوين در انفرادي به سر ميبرد.
شاه قلعه به اتهام عضويت در سازمان مجاهدين خلق دستگير، «محاكمه» و به اعدام محكوم شده است، اما پاسپورت هلندي او تاكنون او را از مرگ نجات داده است. احتمالا بدون اين تابعيت دوم تا به حال اعدام شده بود بدون اين كه حتي در جايي نامي از او برده شود.
مهرداد حيدرپور ادامه ميدهد: بهنام وفاسرشت كه سابقا با وزارت اطلاعات كار ميكرده و از آنها بريده است 120 روز در انفرادي بود.
محمد زرين پور در اطلاعات ناجا پس از اعدام هاي ساختگي از تعادل روحي خارج شده است، اما همچنان در اوين به سر ميبرد.
باز هم بگويم؟...
مكث نميكند و منتظر پاسخ من نميماند: آنقدر با اين گونه موارد برخورد داشته ام كه ترجيح ميدهم از فشارهاي وارده بر خودم دم نزنم. همان هفته هاي اول بود، 400 نفر را در يك سالن كوچك فشرده بردند. كثافت از زمين و آسمان ميباريد، براي همه اين افراد سه توالت و دستشويي وجود داشت، يك دندانپزشك جوان كه نامش را به خاطر نمي آورم نتوانست تحمل كند و با قوطي نوشابه رگ خود را زد.
با طنز تلخي ميگويد: ويروس سارز در ميان اين همه كثافت حتما خلع سلاح ميشود. بخش بزرگي از اين 400 نفر به شدت ضرب و شتم شده بودند.

در اوين؟
خير! غالبا در بازداشتگاه هاي مختلف اطلاعات ناجا. مثلا «مرصاد» كه نزديك پارك طالقاني جنب ايستگاه مترو ميرداماد واقع است و يا خيلي بازداشتگاه هاي مخفي ديگر كه غالبا حتي ورودي و خروجي عيان و آشكاري ندارند.

از روزهاي اول بازداشتتان بگوييد؟
كتك ميزدند، فحش ميدادند. ميگفتند كه از آمريكا پول گرفته ايم و گول صهيونيسم را خورده ايم. آقاي ارجمند معاون مرتضوي شخصا مرا تحت فشار گذاشته بود. ميگفت بايد مصاحبه كنم. زير فشار ميپذيرفتم حرفهاي دلخواه آنها را تكرار كنم اما هرگز تن به مصاحبه ندادم.
ميگفتند اگر مصاحبه نكنم هزار انگ به خانواده ام خواهند زد، ميگفتند هر اتهامي بخواهند ميتوانند درست كنند.
اينها از اطلاعات ناجا بودند. ضابط قوه قضاييه و صاحب كثيفترين بازجوها!
يك هم سلولي ميگفت در اطلاعات ناجا صداي شكنجه شدن دختر 16ـ14 ساله اي را ميشنيده است. ميگفت چنان ضربه ميزدند كه فكر ميكردم استخوانهايش در حال شكستن هستند. اينها روي 59 سپاه را سفيد كرده اند.
ما را مستقيما به اوين آوردند. يك ساعت در بند 240 بودم. بي اغراق كثيف ترين محلي بود كه در تمام زندگي ام از نزديك مشاهد كرده ام. بعد به يك سلول انفرادي در 209 منتقل شدم. 209 از يك سو به بند 320 ويژه روحانيت و از سوي ديگر به اندرزگاه 1 چسبيده است.
بند سپاه كه همچنان 59 سپاه ناميده ميشود در دست ساختمان است. صبح تا شب كارگران خارجي مشغول ساختمان و گسترش اين بند هستند. ظاهرا سپاه جايي بس بيشتر نياز دارد!
صداي گريه مهسا دختر خردسال مهرداد و مه لقا در گوشي ميپيچد، مهرداد با گرهي در گلو ميگويد كه دخترش او را نميشناسد.

شما همزمان با زهرا كاظمي در 209 اوين بوديد، در اين رابطه چه ميتوانيد بگوييد؟
خودم او را نديدم اما به كرات درباره او صحبت ميشد. كسي كه صداي فريادهاي او را شنيده بود شهادت ميداد كه مرتضوي شخصا بازجوي وي بوده است... با چيزي شبيه چوب بيس بال به پاهاي او ميزدند.

درباره خانواده سئوال ميكنم، ميگويد:
بازداشت 3 تن از اعضاي خانواده تاثير جانفرسايی بر روي پدر و مادر گذاشته است. امير[امير فخرآور] فرزند ارشد خانواده در زندان بود كه ما هم دستگير شديم. فشار آنچنان بالا بود كه مادر همسرم دچار عارضه قلبي شد. او همين چند روز پيش، از بيمارستان به خانه آورده شد. پدر همسرم به روي خود نمي آورد اما او نيز به شدت صدمه ديده است.

در انتها به او ميگويم ميخواهم بيشتر به حرفهايش گوش بدهم و به محض اين كه خبر مرخصي مجدد او را بخوانم با او تماس ميگيرم، ميگويد:
من دانشجو نيستم. نقشه بردار هستم، عضوي از جنبش كارگري ـ مردمي؛ منتظر ديدن اخبار مربوط به ما نباشيد. جايي منعكس نميشود!

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2255

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گفتگوي شهروند با مهرداد حيدرپور زنداني در اوين، خسرو شمیرانی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016