چهارشنبه 26 آذر 1382

توتاليتاريسم عام پسند، خسرو ناقد، ايران

يکی از عوامل مؤثر که جنبش يا نظام توتاليتر بدون آن قادر به پيدايش و رشد و گسترش نيست و ستون های نظام توتاليتر (تماميت خواه) بر بنياد آن استوار است، «ايدئولوژی واحد و فراگير» است که اسطقس تماميت خواهی و مايه ی قوام و دوام آن است.
اگر به عرصه ی تاريخ و سياست بنگريم، نقش عظيم و تأثير عميق عنصر خشونت در حيات بشری، عيان تر و برجسته تر از آن است که نيازی به شرح و بيان داشته باشد. در واقع خشونت جايی پديد می آيد که قدرت در مخاطره قرار گيرد.

* * *
در فلسفه و علوم اجتماعی، به دست دادن تعريفی دانشنامه ای و دقيقِ از مفاهيم کليدی تقريباً غير ممکن است؛ زيرا توصيف و تعريف دقيق هر مفهومی بيش از آن که بدانيم از چه سخن می گوييم دشوار خواهد بود و درک و دريافت اين مطلب که از چه پديده ای سخن می گوييم، خود مستلزم بررسی کامل و همه جانبه ی آن است. مفاهيم دقيق و روشن، بيشتر حاصل و نتيجه ی مطالعات گسترده و تحقيقات علمی اند تا ابزارهای از پيش تعيين شده. از اين رو بحث درباره مفهوم «توتاليتر» totalitarian (تماميت خواه، تمامت خواه، تام گرا، مطلق گرا، يکه تاز، استبداد فراگير، ...) نيز از اين قاعده مستثنی نيست. ناگزير من در اينجا تنها با برشمردن نکاتی و اشاره به چند نمونه ی تاريخی، می کوشم که محدوده ی مفهوم توتاليتر را تا اندازه ای روشن کنم.
مفهوم «توتاليتر» در عرف سياسی به معنای به کار بستن عنصر زور و خشونت است که گروهی، يا دولتی برای دستيابی به خواسته ها و هدف های معين خود به طور آشکار و اغلب با تحريک دسته های اوباش و با پشتيبانی توده های مجهول الهويه از آن سود می جويد. اما از آنجا که تقريباً تمام جوامع بشری- احتمالاً به استثنای ساده ترين جوامع بدوی و بی خط- در پيشبرد خواسته های خود به گونه ای حاوی عنصر زور و خشونت اند، اين تعريف کمک چندانی به ما نمی کند. حتی اگر منظور ما از خشونت، نوع سياسی آن، يعنی «خشونت سازمان يافته» باشد که واضح ترين نمود قدرت يا اقتدار است. در واقع خشونت جايی پديد می آيد که قدرت در مخاطره قرار گيرد. به هر حال، اگر به عرصه ی تاريخ و سياست بنگريم، نقش عظيم و تأثير عميق عنصر خشونت در حيات بشری، عيان تر و برجسته تر از آن است که نيازی به شرح و بيان داشته باشد.
اما کسی که مفهوم «توتاليتر» را با دقت و فراست به کار می برد- چنانکه از ريشهء لغوی آن يعنی total (در زبان لاتين totus تمام، تام، مطلق) نيز پيداست- نظريه ها، جنبش ها و نظام هايی را در نظر دارد که هدفشان در درجه ی اول برپايی جامعه ای است که تمام مناسبات آن، از توليد مثل گرفته تا توليد و تقسيم کالا، و از حيات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و مذهبی گرفته تا نظام آموزشی و اداری، همه در خدمت ايدئولوژيی واحد و فراگير و در مهار و تسلط و کنترل دستگاه مرکزی واحدی قرار دارد. به عبارت ديگر، آموزه ای که تمام آنچه را انسان از بدو تولد تا زمان مرگ با آن سر و کار دارد، به طور کامل و بدون استثنا دربرگيرد.
البته چند عامل مهم در چنين نظارت و هدايتِ متمرکزی نقش اساسی و مؤثر دارد. نخست بايد نقش کسانی را در نظر داشت که در اصطلاح شناسی سياسی معمولاً از آنان به عنوان «پيشوا» (يا رهبر) (Fuehrer/leader) ياد می شود. اين اصطلاح که نخست در آلمان، در دوران رايش سوم و سيطره ی نازيها بر بخشی از قاره ی اروپا، به «آدولف هيتلر» اطلاق می شد، پس از آن معنا و وزنه ی سياسی- تاريخی خاصی يافت. اهميت «پيشوا» («اصل رهبری») در جنبش ها و نظام های تماميت خواه، تنها به اقتدار سياسی رهبر محدود نمی شود، بلکه اهميت آن شايد بيشتر به سبب نقشی است که در تأثِرگذاری روانی بر توده ها و دادن هويت کاذب و تلقين احساس يگانگی به آنان، داراست. نقشی که هيتلر و استالين در آلمان و روسيه شوروی در بسيج توده ها به منظور راه اندازی صنايع گوناگون، و از آنجمله صنايع تسليحاتی، و همچنين بسيج کامل آنان برای جنگ داشتند، بهتر مؤيد اين نظريه است.
يکی ديگر از عوامل مؤثر - و شايد مهمترين عامل - که جنبش يا نظام توتاليتر بدون آن قادر به پيدايش و رشد و گسترش نيست و ستون های نظام توتاليتر (تماميت خواه) بر بنياد آن استوار است، «ايدئولوژی واحد و فراگير» است که اسطقس تماميت خواهی و مايه ی قوام و دوام آن است. از اين رو زمانی که جنبش و يا نظام تماميت خواه از لحظ ايدئولوژيکی دچار سستی و عدم اطمينان شود، آسيب پذير و متزلزل می گردد. برای مثال شايد يکی از عوامل اصلی فروپاشی نظام کمونيستی در اتحاد جماهير شوروی را بتوان از اين منظر مورد مطالعه قرار داد. در کشورهای بلوک شرق، طبقه ی حاکم ديگر اعتقادی به مارکسيسم که ظاهراً زيربنای جامعه ی شوروی و کشورهای اقمار آن را بايد تشکيل می داد، نداشت. ايدئولوژی مارکسيسم بی اهميت شده و به امری صوری تبديل گرديده بود و فقط از زبان ايدئولوژيکی برای طرح شعار های جديد استفاده می شد که طبعاً کارآيی خود را از دست داده بود.
بنياد ايدئولوژيکی نظام های تماميت خواه گاه بر پايه برتری نژادی و قومی و قبيله ای و گاه بر اساس برتری طبقاتی و گروهی استوار است. (حتی در مواقعی در پوشش اعتقاد دينی، که در واقع بايد به دور از شائبه ی ايدئولوژيکی باشد، ظهور می کند.) «آيين کالون» (calvinism) و دولت مبتنی بر آن در ژنو سده 16 ميلادی را شايد بتوان نمونه ای نزديک به يک نظام تماميت خواه مذهبی به شمار آورد. يکی از ويژگی های اجتماعی دوران کالون، نظارت شديد بر زندگی خصوصی شهروندان ژنو بود. مثلاً در سال 1546 ميلادی قانون ممنوعيت جشن ها، رقص، بازی با توپ و مهره ی تاس حاکم شد. افزون بر اين نه تنها قانونی برای چگونگی پوشش (و لباس زنان) و نوع کفش و کلاه و البسه به وجود آمد، بلکه در حکمی، عيار نقره ی ديس و کارد و قاشق و چنگال نيز که شهروندان در منازل خود از آنها استفاده می کردند، تعيين شد. شهروندان مؤظف و مجبور به انجام مراسم و مناسک مذهبی و عبادی شدند و فقط به مؤمنان اجازه ازدواج داده می شد.
به کارگيری عنصر تبليغ و تلقين از ديگر عوامل مؤثر در پابرجايی نظام های تماميت خواه است. برای مثال مبلغان و سخنرانان حزب ناسيونال سوسيالست آلمان (نازيها) که به اهميت اين اصل واقف بودند، در برنامه های تبليغاتی و گردهمآيی ها خود، با زيرکی تمام می کوشيدند تا احساسات توده ها و هواداران و اعضای حزب را چنان برانگيزند و به جهتی هدايت کنند که هيچ گونه پرسش منطقی به اذهان آنان راه نيابد و امکان هرگونه برهان خواهی و حجت طلبی بسته گردد. البته اين امر مستلزم در اختيار داشتن تمام دستگاه های تبليغاتی و امکاناتی از قبيل راديو تلويزيون و روزنامه های سرتاسری و همچنين نظارت بر نظام آموزشی و تربيتی و نهاد های فرهنگی و هنری و مذهبی است. با اين همه نظام های تماميت خواه از به کار بستن خشونت و اعمال زور چشم پوشی نمی توانند کرد. ارعاب منتقدان و سرکوب معترضان و نابودی مخالفان و معاندان از ديگر عواملی است که نظام های تماميت خواه بدون آن قادر به ادامه ی حيات نيستند.
بديهی است که در تاريخ مکتوب جوامع بشری، نظامی وجود نداشته است که معرف کامل تعريفی باشد که در اينجا از نظام های توتاليتر به دست داديم. مفهوم توتاليتر فقط مشخص کننده ی حدودی است که جوامع گوناگون کمابيش در چهارچوب آن قرار دارند. اما به تحقيق می دانيم که «تماميت خواهی متمرکز»، به مثابه ی شديدترين نوع نظام های توتاليتر، تنها شکل نظام سرکوبگر نيست؛ بلکه نظامی غير متمرکز با سرکوبگری پراکنده و رهبريتی نه چندان مقتدر نيز که به هر دليل مورد پذيرش توده نسبتاً وسيعی قرار دارد و در اصطلاح به آن «توتاليتاريسم عام پسند» می گويند، يکی ديگر از اَشکال نظام های تماميت خواه است.
چنين به نظر می رسد که با بر خورداری از اين الگوی نظری، جوامع موجود را که عناصر و عوامل مؤثری از نظامی توتاليتر در آنها يافت می شود، نسبت به دوری و نزديکيشان به اين محدوده، بتوان ارزيابی، رده بندی و مشخص کرد. هر چند که دستيابی به واقعيت های ضروری و عينی و تفسير درست آنها دشوار خواهد بود. برای مثال چگونه به آنچه در حال حاضر در پشت ديوارهای آهنين کره شمالی که يکی از بارزترين نمونه های نظام توتاليتر است، می توان پِی برد و به شدت سرکوبگری و درجه ی تماميت طلبی نظام حاکم واقف شد؟ اطلاعات و آگاهی های ما از درون جامعه ی کره شمالی بسيار کم و محدود به دوران فترتی است که پس مرگ رهبر اعظم، کيم ايل سونگ، تا جانشينی پسرش پديد آمده بود. با اين همه شايد از طريق اين الگوی نظری و با کمک داده های عينی، بتوان به تعريفی نسبتاً دقيق از مفهوم توتاليتر دست يافت. افزون بر اين، ما، به اندازه ی کافی با نهضت ها و نظام های سياسی که در طول تاريخ، به ويژه در قرن بيستم، وجود داشته و کمابيش به اَشکال گوناگونِ توتاليتاريسم نزديک بوده اند، آشنايی داريم. شايد در عالم تخيل، دو اثر معروف «جورج اورول»، يعنی «مزرعه ی حيوانات» و «1984»، نمونه های مناسبی برای جامعه و نظام تماميت خواه تمام عياری باشند که البته در عالم واقع - با آن شدّت و برجستگی که اورول در اين دو رُمان به تصوير کشيده است- از وجودشان بی خبريم!

www.naghed.com
editor@naghed.com

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2272

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'توتاليتاريسم عام پسند، خسرو ناقد، ايران' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016