يكشنبه 19 بهمن 1382

دمکراسی، مذهب و آینده ایران، پولاد همایونی

دمکراسی در گوهر و ذات خود یک ارزش اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. دمکراسی روش سازماندهی خلاق جامعه نیز هست. دمکراسی با زور به دست نمی آید و شالوده اش بر خرد، آموزش و فراگیری اقناعی استوار است. باید نخست در ذات فرهنگ مردم ریشه زند و دیدگاه آنان را نسبت به جهان دگرگون کند. دمکراسی ارزشی است نسبی و با مطلق نگری میانه ای ندارد.
مذهب در ذات خود مطلق گراست و از همین رو با دمکراسی در تضاد است. مذهب را نمی توان با دمکراسی آشتی داد. مذهب یک چشم به گذشته دارد و چشمی دیگر به آسمان . فرهنگ مذهبی بر ارزش های سنتی بنا شده و با هرگونه دگرگونی و پیشرفتی سر ستیز دارد. اگر مذهبی می کوشد نمایش دمکراتیک بازی کند، بی شک باید نخست خویشتن خودش را انکار کند. در هیچ کجای این جهان و در هیچ زمانی از تاریخ بشریت مذهب نتوانسته است مبشر آزادی و دمکراسی باشد. حتی مدرن ترین مذاهب با دمکراسی و اراده بشر در تعیین سرنوشت خویش سر جدال دارند. دمکرات ترین احزاب مسیحی اروپا هنگامی که به قدرت می رسند، تلاشی جز برای پیشبرد قوانین پس مانده ی مذهبی بکار نمی برند.
ابزار دمکراسی گفتگو و اقناع است. سالار و سردار نمی پذیرد. با مرید و مرادی همخوانی ندارد. هر فرد علاوه بر تلاشش برای همبستگی با اجتماع ، نماینده ی خودش نیز هست. دمکراسی برای انسان اندیشه ورز و رادیکال ابزار نیست بلکه هدفی است برای شالوده ریزی جامعه ای انسانی که در آن برابری و دادگری حرف نخست را می زنند. دمکراسی حصار استبداد متمرکز اقتصادی را در هم می شکند و مردم سالاری را معنایی نو می دهد.
مذهب بدون مرید و مرادی و امام و امت اموراتش نمی گذرد. فردیت در مذهب مفهومی ندارد. همه باید یا در ذات پروردگار و یا در ولایت او ذوب شوند. مذهب امری کاملا شخصی است. هیچ کسی با مذهب ویژه به دنیا نمی آید ، بلکه وارث مذهب والدین می شود. این پدیده هنگامی که از مرحله ی شخصی عبور می کند و مدعی انحصار حقیقت مطلق می شود، فاجعه می آفریند. درهم آمیزی مذهب و سیاست هم کلک مذهب را می کند و هم سیاست را به بازیچه ای در دست قدرتمداران برای فریب مردم تبدیل می کند.
برای نمونه در کشورهای اسلامی حکومتی که ذره ای بهره از دمکراسی برده باشد یافت می نشود. بسیاری از این کشورها با وجود ثروت فراوان ، مردمانشان در فقر و بی سامانی به سر می برند. قوانین این کشورها آن چنان ارتجاعی اند که انسان از بازگویی آنها شرم می کند. در عربستان سعودی ، ثروتمندترین کشور خاورمیانه زنها هنوز اجازه ی رانندگی ندارند و یا مجرمان را با شمشیر گردن می زنند. در بسیاری از کشورهای عربی / اسلامی زنان به مجالس قانونگذاری راه نمی یابند. چرا دور برویم در همین ایران خودمان هنوز قانون سنگسار انسانها بر اساس قوانین مذهبی در جریان است. اسلام به دلیل ساختار تمامیت خواه و قدرت طلب خود، اراده انسان را به هیچ می گیرد و از او می خواهد که شبانه روز غلام حلقه بگوش قوانین دینی باشد. نخواندن یک وعده نماز مساوی با از دست دادن پاداش آخرت است.
از همان آغاز پاگیری جامعه ی مدنی و عرفی در ایران – در عصر مشروطه – تا به امروز ، گره ناگشوده ی جامعه همین حل نشدن تضاد اسلام و دمکراسی بوده است. در تمامی جنبش های ملی که برای رهایی کشور از چنگال استبداد روی داده است ، آن جا که جنبش رو به عمق رفته ، روحانیون طراز اول با نقش ترمز کننده ی خود وارد میدان شده اند. اگر در عصر مشروطه شیخ فضل الله را برای مقاومتش در برابر جنبش دمکراسی به دار می کشند، صد سال بعد دوباره همان دمل سرباز می کند و کشور را به پرتگاه نیستی می کشاند.
از بدو پیدایش جمهوری اسلامی درگیری مابین نیروی مدنی و سکولار با نیروهای مذهبی به طور روزمره در جریان است. مردم از دست قوانین خشک و سنت های پسمانده مذهبی – که می خواهد اراده ی خود را بر سرنوشت آنها تحمیل کند و تنها اطاعت بی چون و چرا از آنها می طلبد – خسته و دلزده اند. هیچگاه در تاریخ کهنسال ایران ، مردم تازیانه مذهب سیاسی را این گونه بر گرده ی خویش حس نکرده اند. در دورانی که بشریت هر صد سال را در ساعتی می پیماید، کشور ما آنچنان در پنجه ی قوانین و سنت های اسلامی گرفتار شده که هر ساعت ، صد سال به عقب رانده می شود.
ناگفته نماند که مردم ما می بایست این سنت ها و عقب مانده گی ها را از سر بگذرانند. هیچ نیرویی نمی توانست بهتر از روحانیون و حکومت استبدادیشان فاجعه ی درآمیزی مذهب با سیاست را به ابن روشنی پدیدار کند.ایران می بایست ابن رنسانس را از سربگذراند. برای فروپاشی کمونیسم روسی هیچ کاندیدایی بهتر از گورباچف – که از درون خود نظام بالیده بود- نمی توانست کارآمدتر باشد. اگر امثال گنجی، مخملباف، سروش ، کدیور و... به آنجا می رسند که اسلام را با دمکراسی و جمهوربت ناهمخوان می بینند و تلاش می کنند که تعربف جدبدتری از اسلام بدهند ، نتبجه ی همین بن بستی است که درآمیزی مذهب و سیاست بوجود آورده است. البته اینها اگر در گفتارشان صادق باشند باید کمی بیشتر به عمق بروند و صادقانه به مردم بگویند که نظام برپا شده بر پایه ی ولایت فقیه ، دشمن درجه یک دمکراسی و جمهوریت است و باید به آن پایان داد. اینها هنوز به لحاظ اندیشه ای و فرهنگی با دمکراسی فاصله ی زیادی دارند.
هر کسی بخواهد نظام ولایتی را در ایران به چالشی رادیکال فراخواند و گامی جدی به سوی دمکراسی و جدایی دین از سیاست بردارد، نخست باید روحانیون معظم را به مساجد برگرداند و آنگاه قدرت اقتصادی را از چنگال بازاریان محترم که در سایه ی علمای اعظم به ثروت های افسانه ای رسیده اند ، در بیاورد و دستشان را از سر اقتصاد در حال زوال کوتاه کند. این حرکت صد البته ساده نیست و پیچیدگی های خودش را دارد. مردم تا ابد چشم به دهان اصلاح طلبان نخواهند ماند و از روی آنها گذر می کنند. هم امروز می بینیم که مردم اعتماد خود را از دست داده اند و در بازیهای سیاسی رژیم شرکت نمی کنند. این زمزمه ها دیر یا زود به فریادهای عاصی مبدل خواهد شد. خروج از بن بست جمهوری اسلامی جز با پایان یافتن حاکمیت ولایت مطلقه فقها و جدایی کامل دین از سیاست نامیسر است. ناگفته نگذارم که سرنگونی جمهوری اسلامی به خودی خود جایگزین دمکراتیک را تضمین نمی کند. نیروهای فاشیستی چه در درون رژیم و چه در بخش اپوزیسیون کم نیستند. آدمهایی که حاضرند نیمی از مردم توسط آمریکا کشته شوند تا آنها بر سر قدرت بیایند ، بسیارند.
حرکت به سوی دمکراسی در ایران از راه پرورش افکار عمومی ، چالش های فرهنگی ، برپایی احزاب و سازمانهای دمکراتیک و گسترش نهاد های صنفی و سیاسی در گسترده ترین مفهوم آن – انجام می گیرد. مبارزه با خشونت و بربریتی که جمهوری اسلامی پدید آورده ، جزء جدایی ناپذیر حرکت به سوی دمکراسی است. پایان دادن به حکومت دینی در ایران بزرگترین هدیه ایست که مردم ایران می توانند به خود و به تمامی کشورهای اسلام زده ی منطقه بدهند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/4428

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'دمکراسی، مذهب و آینده ایران، پولاد همایونی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016