بيست و پنجمين سالگرد به قدرت رسيدن حاكمان جمهوري اسلامي در ايران را اين روزها در درون و برون كشور كساني به واقع جشن ميگيرند كه بهرههاي بسياري از اين حكومت واپسگرا و ضد انسان و ضد شهروند بردهاند؛ چه در حيطهي ثروت و قدرت و چه در حيطهي سوء استفاده از زناني كه از همان اوان برپايي اين حكومت، حقوقشان تماما برباد رفته ارزيابي شده است. با اين همه براي نشان دادن چگونگي نضج گرفتن اين جمهوري؛ با دروغ پردازي و فريبكاري و شايعه پراكني و بزرگنمايي [!] به نقل چند فاكتور مشخص از فرآوردههاي ثمربخش اين جمهوري و متوليان آن ميپردازم.
يكي از فاكتورهاي مشخصي كه پايههاي اين جمهوري اسلامي بر روي آن سوار شده است، دروغهاي نجومياي است كه دست اندركاران ويران ساختن ايران در رابطه با تعداد زندانيان سياسي، اعداميان و شكنجهشدهگان دو دورهي پادشاهي پهلوي اول و پهلوي دوم ساخته و پرداختهاند. مصطفي فاتح كه در سالهاي بعد از جنگ جهاني دوم در مقام رئيس شركت نفت، دوست و عامل شمارهي يك انگليسها در ايران بود و حزب تودهي كمونيستي يونيون جك و ساخت انگلستان را در ايران توليد كرد [!] تعداد قربانيان سياسي دوران محمد رضا شاه را هژده هزار نفر برآورد كرده است. خود خميني تعداد كشته شدگان براي پرپايي حكومت اسلامي را شصت هزار نفر ارزيابي كرده است. بر اساس گزارش عمادالدين باقي كه در تاريخ سيام جولاي سال دو هزار و سه ميلادي در سايت ايران امروز از روي سايت امروز وابسته به جناح اصلاح طلب حكومتي باز چاپ شده، آمده است:
علاوه بر اظهارات رهبري انقلاب [مبني بر شصت هزار نفر قربانيان حكومت پيشين ايران] در بسياري از اسناد رسمي كشور نيز مشابه همان رقم بيان شده است، براي مثال در نامهي مصوب كميسيون ويژهي اولين دورهي مجلس شوراي اسلامي در بارهي گروگانهاي امريكايي آمده است:
ملت ايران با انقلاب كبير اسلامي خود به رهبري امام عظيم امت توانست نظام طاغوتي كهنسال شاهنشاهي را به قيمت قرباني كردن حدود هفتاد هزار شهيد و بيش از يكصد هزار معلول و مجروح و خسارات مالي بسيار ريشه كن كند. باقي مي افزايد اسدالله بيات يكي ديگر ازنمايندگان مجلس اول شوراي اسلامي نيز در سخنان ديگري گفته است: ما ملتي هستيم كه هفتاد هزار شهيد دادهايم و صد هزار معلول داريم ازامريكا!
با اين همه باقي در همين گزارش نوشته است:
معمولا در دورهي جنبش آمار و ارقام اغراق آميزي در بارهي كشتهشدگان اعلام ميشود. در دورهي جنبش، شايعه و نيز بزرگنمايي در آمار خشونت، قتل و سركوب، بخشي از مبارزه در برابر دستگاهي است كه مجهز به انواع وسايل و ابزار جنگ رواني و سركوب ميباشد، ولي پس از پيروزي جنبش انقلابي، مشكل دستيابي به اطلاعات كامل و دقيق در بارهي قربانيان همچنان وجود دارد و موجب ارايهي آمار نادرست ميشود.
با اين همه حاج آقا عمادالدين باقي با شجاعتي بيمانند [!] براي اين كه به نوشتهي خودش ميداند كه بالاخره اين راز از پرده برون خواهد افتاد، در اين راستا آمار جالبي ارايه ميكند كه تماما گفتههاي پادشاه فقيد ايران و پژوهشگران متهم به سلطنت طلبي را تاييد ميكند.
advertisement@gooya.com |
|
باقي تعداد كل كشته شدگان نظام پيشين را در فاصلهي بلواي خرداد چهل و دو تا سرفصل افتضاح تاريخي سال پنجاه هفت را دست بالا سيصد و چهل و يك تن، بر اساس آمار بنياد شهيد كه مدتي در آن كار كرده، برآورد ميكند؛ با اين پرانتز كه خود او معتقد است: چون اين آمار با اظهارات امام امت در تناقض ميافتاد، تا همين امسال [سال گذشته] نميتوانست انتشار بيروني پيدا كند.
اما آمار اين متولي حكومت اسلامي در رابطه با تعداد قربانيان نظام پيشين ايران!
با اين كه خميني بارها اعلام كرده بود كه در پانزده خرداد چهل و دو، پانزده هزار نفر كشته شدهاند، باقي نوشته است كه كل تعداد كشته شدگان اين بلوا، سي و دو تن بوده است كه در نوزده نقطهي مختلف تهران كشته شدهاند.
دومين جوي خون هم در جمعهي سياه، در هفدهم شهريور ماه هزار و سيصد و پنجاه و هفت راه افتاده است كه باقي تعداد كل كشته شدگان اين واقعه را فقط شصت و چهار تن با توجه به كل آمار بنياد شهيد اعلام ميكند و حتا ميافزايد: اين ارقام مربوط به كساني است كه در بنياد شهيد پرونده دارند و با توجه به گسترهي جغرافيايي اين بنياد و نيز با گذشت بيش از دو دهه از انقلاب ممكن است [فقط] نام قربانيان بسيار معدودي ضبط نشده باشد، ولي اين ارقام بيانگر تعداد كل شهداست. جالب اين كه باقي همان شايعهها و دروغپردازيهاي همراهان متوليان حكومت اسلامي را چنين گزارش ميكند:
شايعات وسيع در همان روزها حاكي از رقم بيش از سه هزار شهيد بود و حتا برخي رقم بيش از چهار هزار و يا ده هزار شهيد را هم ذكر كرده و گفتهاند: فقط يكصد كودك كمتر از دو سال كشته شدهاند!
باقي ضمن اين كه كل تعداد كشته شدگان هفده شهريور پنجاه و هفت در ميدان ژالهي تهران (ميدان شهدا) را تنها شصت و چهار تن اعلام ميكند، اين را هم ميافزايد كه در اين روز جمعا در پانزده نقطهي ديگر تهران [بجز ميدان ژاله] بيست و چهار تن ديگر هم كشته شدهاند. جالب اين كه به گفتهي باقي: بر اساس آمار دولت وقت ايران در اين روز تنها هشتاد و شش تن كشته و دويست و پنج تن زخمي شدهاند، اما با اين كه آمار بنياد شهيد با آمار دولت وقت ايران مطابقت دارد، ولي هيچكس آمار كشته شدگان را از زبان حكومت [پيشين ايران] باور نكرد.
خود محمد رضا شاه در كتاب پاسخ به تاريخ چاپ پاريس، متن فارسي، در صفحهي دويست و پنجاه و نه در اين رابطه نوشته است:
درست در همان هنگاميكه مطبوعات غربي شمارهي زندانيان سياسي ايران را چند هزار نفر اعلام ميكردند، شمارهي اين زندانيان مشخصا از سيصد نفر تجاوز نميكرد. به موازات شايعه پراكنيهاي حاكي از اين كه تعداد زندانيان سياسي در ايران در سالهاي گذشته، بيست و پنج هزار نفر تا صد هزار بوده است، گزارش محرمانهاي كه توسط مخالفان رژيم تهيه شده و عليه ساواك مورد استناد قرار گرفت، تصريح داشت كه طي نه سال يعني از سال هزار و نهصد و شصت و هشت تا سال هزار و نهصد و هفتاد و هفت ميلادي تعداد كليهي كساني كه به دلايل سياسي توسط اسن سازمان بازداشت شده بودند، دقيقا سه هزار و يك صد و شصت و چهار نفر بوده است و بايد صراحتا بگويم كه با زندانياني كه واقعا سياسي بودند و نه تروريست و خرابكار، هرگز بدرفتاري نشد. هيچكس نميتواند نام يك فرد سياسي را ذكر كند كه به دست ساواك نابود شده باشد.
در كتاب جنايت و مكافات، نوشتهي شجاعالدين شفاء، چاپ پاريس، خرداد ماه هزار و سيصد و شصت و پنج خورشيدي، به نقل از كتاب آناتومي يك انقلاب نوشتهي هوشنگ نهاوندي، چاپ پاريس، سال هزار و نهصد و هشتاد و سه ميلادي آمده است:
پس از روي كار آمدن خميني يك كميسيون رسمي به رياست احمد بنياحمد نمايندهي مجلس [شوراي ملي در آخرين ماههاي حكومت محمد رضا شاه] كه در آن زمان از طرفداران پر و پا قرص خميني بود، به منظور بررسي اختناق سياسي پانزده سالهي گذشته در ايران [از بلواي خرداد چهل و دو تا بهمن پنجاه و هفت] و تهيهي فهرست جامعي از قربانيان آن [حكومت] تشكيل شد. در بيست و نهم اسفند ماه هزار و سيصد و پنجاه و هشت [حدودا سيزده ماه پس از انقلاب] بر مبناي اين بررسيها گزارشي رسمي در روزنامهي اطلاعات [حكومت اسلامي] تحت عنوان تاريخ و محل دفن قربانيان رژيم شاه به چاپ رسيد كه شامل اسامي دويست و سي و چهار نفر با ذكر تاريخ و محل دفن هر يك از آنها بود. در اين گزارش تصريح شده بود كه برخي از اين اشخاص در نبردهاي خياباني با نيروهاي امنيتي [حكومت پيشين ايران] كشته شدهاند و برخي نيز در اجراي احكام دادگاهها اعدام شدهاند، ولي بعضي ديگر نيز بودند كه بكلي ناشناس بودند و هيچ دليلي وجود نداشت كه اينان به صورت قرباني سياسي از بين رفته باشند. حتا يكي از آنها نام خانوادگي نداشت و فقط نام كوچك او ذكر شده بود.
پژوهشگر ارزنده شجاعالدين شفاء در صفحهي دويست و شصت و يك كتاب جنايت و مكافاتش نوشته است:
بررسي جداگانهاي كه اندكي بعد به سرپرستي يك استاد دانشگاه امريكايي به نام يرواند آبراهاميان (كه يك دست چپي شديدا مخالف شاه بود) صورت گرفت و ظاهرا اسناد مورد مراجعهي او توسط مقامات جمهوري اسلامي و نهضتهاي دست چپي ايران در اختيارش گذاشته شده بود، به ارقامي در همين حدود منجر شد. به موجب اين بررسي قربانيان كليهي نهضتهاي مبارزهي مسلحانه عليه نيروهاي امنيتي شاه و در مدت پانزده سال جمعا سيصد و چهل و يك نفر بود كه از اين عده يك صد و هفتاد و هفت نفر طي زد و خوردهاي مسلحانه با قواي دولتي كشته شده بودند و يك صد و شصت و چهار تن اعدام شده يا خودكشي كرده و يا در زندان مرده بودند. اين استاد دانشگاه همين آمار را در كتاب ايران بين دو انقلابش نيز تائيد كرد.
آرواند آبراهاميان در تاليف تازهاش به نام اسلام راديكال در بخش مجاهدين خلق، كل مجاهدين [كمونيست شده و يا مسلمان ماندهي] كشته شده در رژيم پيشين ايران را فقط صد و سي تن برآورد كرده است. لازم به يادآوري است كه آبراهاميان با اين كه در پوزيسيون يك پژوهشگر كار ميكند، ولي چون همچنان با حكومت پيشين ايران سر ستيز دارد، كشتهشدگان عمليان تروريستي عليه سردمداران آن حكومت و شهروندان خارجي در ايران آن زمان را شهيد ارزبابي ميكند!
بر اساس اين آمار آبراهاميان در فاصلهي سالهاي پنجاه تا پنجاه و هفت خورشيدي تنها يك صد و سي تن مجاهد [از هر دو فرقه] جان خود را از دست دادهاند كه از اين تعداد، چهل و دو تن از مجاهدين مسلمان بودهاند و در فاصلهي سالهاي پنجاه و چهار تا پنجاه وهفت جانشان را از دست دادهاند و چهل و هفت تن نيز از مجاهدين ماركسيست شده هستند (ص صد و سه ترجمهي كتاب)
آبراهاميان ميافزايد: كه بقيهي اين تعداد يعني چهل و يك تن بقيه همگي در سالهاي پنجاه تا پنجاه و چهار يعني تا زمان انشعاب در اين سازمان از بين رفتهاند. خود سازمان مجاهدين خلق نيز بر اين آمار صحه گذاشته است.
برگرديم به آمار ارايه شدهي عمادالدين باقي:
در فاصلهي بهمن چهل و نه و سرفصل عمليات تروريستي هستهي اوليهي سازمان فدائيان خلق در روستاي سياهكل در شمال ايران تا مهرماه هزار و سيصد و پنجاه و شش كه عمليات تروريستي سازمانهايي از طيف مجاهدين و فداينان خلق فروكش كرد [و به گفتهي پادشاه فقيد ايران توطئهي تازهاي از سوي محافل نفتي و دولتهاي متبوعشان، در همراهي با باصطلاح روشنفكران ايران آغاز شد] جمعا سيصد و چهل و يك تن كشته شدهاند كه يك صد و هفتاد و هفت تن از ايشان در درگيري با ماموران امنيتي كشته شدهاند، نود و يك تن، برخي بدون محاكمه و برخي پس از محاكمهي پنهاني در دادگاههاي نظامي اعدام شدهاند. [جالب اين كه آقاي باقي آن همه دادگاههاي علني اين دوران را بكلي فراموش كرده است] چهل و دو تن در زير شكجه جان باختهاند و پانزده تن هم دستگير شده، اما هرگز ديده نشدهاند و هفت تن نيز در زندان خودكشي كردهاند و نه تن نيز هنگام فرار از زندان كشته شدهاند.
باقي به اين آمار، كشته شدن يك تن ديگر را نيز در تاريخ شانزده خرداد چهل و دو در منطقهي پامنار ميافزايد. و اضافه ميكند كه در يازده آبانماه همين سال فردي به نام محمد اسماعيل رضايي نيز در زندان كشته شده است و محمد رضا طيب نيز در پادگان حشمتيه تيرباران شد و غلامرضا تختي نيز در شانزده فروردين هزار و سيصد و چهل و شش به قتل رسيد [در صورتي كه شادوران تختي خودكشي كرده است] با اين همه اگر سكتهي قلبي علي شريعتي در غرب را نيز به حساب ساواك بنويسيم و مرگ سيد مصطفي خميني را نيز كه از پرخوري مرد، شاهكار ساواك قلمداد كنيم، باز هم اين رقم به سختي به سيصد و چهل و پنج تن بالغ مي شود. و البته ميتوان با مقايسهي اين آمار كه از چند سوي نامتجانس تاييد شده، دريافت كه چگونه جريانهايي به قول باقي با بزرگنمايي، اغراق و شايعهپراكني به حكومت دست مييابند!
و حتما هم ميتوان بر اساس گفتهي سيد روحالله خميني قتل پدر خود او احمد خميني را كه در دعواي ارضياي در خمين در سالهايي كه رضا شاه سرباز گمنامي بيش نبود، نيز جزو جنايات پهلوي اول ارزيابي كرد. با اين همه اين روزها كه بر اساس آگاهي ملت ايران، ابرهاي تيرهي دروغ و فريب و شايعه و بزرگنمايي به كنار ميرود و پايههاي واقعي اين جمهوري دروغ مشخصتر ميشود، بد نيست شهروندان ايراني و ايران دوستان عزيز از هر دو پادشاه فقيد ايران اعادهي حيثيت كنند!
بيست و يكم بهمن ماه هزار و سيصد و هشتاد و دو