جمعه 1 اسفند 1382

يش از اين، ظلم بي، حد مكن! اميد بهروزى

تا شما بقيه ي اين تصنيف ِ دوش دوش دوش( دوش دوش دوش، دوش كه آن مه لقا ، خوش ادا، باصفا، با وفا،.... سوخت همه خرمنم، يكسره جان و تنم..... جانم، بيش از اين ، ظلم بى، حد مكن) را با شعر و آهنگ شيدا و صداى شجريان، كه دمش گرم زير بار ظلم بيحد راديو و تلويزيون نرفت و اجازه نداد ازهنرش، در آن رسانه ي ضد ملى و ضد مردمى استفاده ابزارى كنند و به همين خاطر هم مردم قدرش را دانسته و ميدانند، براش، سر و دست ميشكنند و بليط كنسرت هايش با هر بهايى، با رضايت ميخرند( قابل توجه هنرمندان طالب پول و شهرت: اگر از مردم جدا نشديد، هر سه را در زندگى خود داريد ولى اگر با طناب راديو تلويزون ِاز مردم جدا شده، از مردم جدا شديد، بدانيد كه اگر صد هنر داشته باشيد، لعن و نفرين و گدايى و .... را در زندگى نصيب خواهيد برد.) تا شما اين تصنيف را در دلتون گوش ميكنيد، به يك سئوال جواب داده، يك مطلب را هم، تصحيح كنم.

دوستى سئوال كرده كه چرا دم از عدالت زده و بى عدالتى كرده و جشن مردمى 22 بهمن را ، جشن از سكه افتاده خوانده ام؟

دوست عزيز، مگر شما وقتى خونه يا ماشين يا زن يا شوهر ميخريد و يا ميگيريد، جشن نميگيريد؟ اگر بله، آيا وقتى اين خونه تون خراب ميشه و يا وقتى ماشين تون، آهن پاره ميشه و يا از زنتون و يا شوهرتون طلاق ميگيريد هم، جشن ميگيريد؟ آيا همان مردمى كه شما صاحب 22 بهمن دانسته ايد، با دادن سكه ي زمان پهلوى و يا قاجار، به شما جنسى را ميفروشند؟ به همين دليل ساده هم، جشن 22 بهمن را، از سكه افتاده دانستم با وجودى كه براى آن مرارتها كشيده و كشيده ايم.چه كنيم؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

متاسفانه در مقاله ي قبل شعرى را از پدرم نوشته بودم كه در اثر سرعت نوشتار، سكته كرده بود!! درستش اينست:

دو سه مثقال خريت، به خران چيزى نيست

آدمى هست كه الحق، دو سه خروار خر است!!

بقيه اش را بلد نيستم ولى آخرش مفهومش اينچنين است:

... نه با جل، كه با كت و شلوار خر است كه من تغيرش دادم و نوشته بودم:

نه با جل و عبا، كه با كت و شلوار و كروات ، خر است!!

و اما اميدوارم با مرور اين تصنيف زيباى قديمى از فرهنگ پر بار ايران زمين، آتش اندر دلتان بر زده شده باشد و تصميم گرفته يا بگيريد با تمام امكانات خود، از جمله همين انترنت!! ظلم بى حد كنها را وادار كنيد كه ظلم بيحد نكنند و جاى خودشان را به صاحبان اصلى ، يعنى مردم داده و بگويند، مردم، ما پيام نهفته در تحريم انتخابات شما را شنيديم، ما را عفو كنيد! ما، به دروغ ميگفتيم نوكر شما هستيم و خدمتگزار شما هستيم، ما، ولى نعمت ميدانستيم خود را!! ولى با تحريم شما دانستيم : ولايتى كه اكثريت مردم قبول نداشته باشند، دو زار هم ارزش ندارد!! با استفاده از امكانات قانونى و ساده ي در دست و انگست خود، آنها را وادار كنيد با آهنگ : تنها ماندم، تنها ماندم، تنها با كرده ها و گناه هاى خود ماندم!! صحنه كشور را ترك كنند كه اگر اين نكنند، بدتر از اينها را بايد خوانده و برده شوند!!

حال كه قلم به ظنز آغشته شد، اجازه دهيد يك نكته ي ديگر را متذكر شده از حضور شما با يك كليد، مرخص شوم::

سالهاى پيش يك سريالى از تلويزيون پخش شد كه در جو خفقان آن موقع گل كرد(هنرمند يعنى همين، موقع شناس) بنام سلطان و شبان. در اين سريال، شاه روياى بدى ميبيند( مثل آقاى خامنه ايى كه روياى چهل ميليون راًى را براى اول اسفند ديده اند!!) زن سلطان(سلطان بانو) و وزير اعظم(خواب گذار!!) به كمك هم( مثل آقاى خامنه ايى و رفسنجانى) نقشه ميكشند تا، در آن زمان حادثه، شاه، در محل نباشد و... شبانى را شبيه به او پيدا ميكنند و جاى او ميگذارند و .... .ببخشيد طولانى شد.

...در يك زمان ،كه شبان ِ سلطان شده!! در كاخ نشسته بود، ميبيند كه زنش( زن سلطان قبلى) با وزير بگو و بخند دارند و ... ناراحت شده، با زبان دهاتى خود ميگويد:(منظور همين جمله بود) « من نميدانم، اين ، سلطان بانوي من است، يا سلطان بانوى وزير اعظم؟!!!»


حال نقل ماست . نميدانيم با توجه يه قانون اساسى جمهورى اسلامى و اصل ششمش، امور كشور بايد به اتكاى آراى عمومى اداره شود و يا به اتكاى نظر سلطان بانوى وزير اعظم؟! اگر سلطان بانوى ماست، كه ما، اين انتخابات را آزاد و عادلانه و صحيح نميدانيم و اگر سلطان بانوى رهبر است كه ما را بقول آقاى زيد آبادى و ديگران چرا معطل كرده و از كار و زندگى انداخته ايد؟

با اميد بهروزى شما بعد از تحريم انتخابات از سكه افتاده ي اول اسفند

Beh_east@yahoo.com

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/4844

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'يش از اين، ظلم بي، حد مكن! اميد بهروزى' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016