دوشنبه 17 فروردين 1383

جنبش دانشجويي اصلاح طلبان را پشت سر گذاشت، گفتگوي شرق با حاتم قادري

جنبش دانشجويي كه در ابتدا از تماميت نظام و حتي تا حدي از جناح به اصطلاح سنتي آن حمايت مي كرد، به جايي رسيده است كه نه تنها جناح سنتي بلكه جناح به اصطلاح اصلاح طلب را هم پشت سر گذاشته است اين اتفاقي است كه در ايران رخ داده و به عقيده بنده از جهاتي اتفاقي نيك و ميمون است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

محمد ميلاني بناب:

جنبش دانشجويي ايران اگر چه به معناي جنبش يا (movement) به كار مي رود ولي توانسته به مثابه يك نما (institution) در بطن جامعه نقش مهم و جدي ايفا كند. در حال حاضر نقش موضع گيري اين جنبش در خصوص رخداد هاي كشور غيرقابل انكار است. همچنين حذف اين حركت نيز تقريباً امكان ناپذير است. جنبش دانشجويي به علت داشتن موقعيت و طبقه خاص خود در واقع آينه اي تمام نما از جامعه، حكومت و جريان هاي روشنفكري ديني و سياسي است و چه بسا با اين جريان ها در ارتباط دائم و مستمر است. آنچه در پي مي آيد گفت وگويي است با دكتر حاتم قادري استاد دانشگاه و تحليلگر مسائل ايران در مورد وضعيت جنبش دانشجويي در ايران.

• ميان جنبش هاي دانشجويي و جريان هاي روشنفكري ديني در ايران چه قبل و بعد از انقلاب همواره يك نوع همخواني، همسويي و در تعبيري ديگر در بسياري موقعيت ها نوعي ارتباط مريد و مرادي وجود داشته است. آيا مي توانيم اين تلقي را به جريان ها و جنبش هاي دانشجويي حال و آينده در ايران و ارتباط آنها با روشنفكري ديني تعميم دهيم. نظر شما چيست؟

ببينيد تا آنجايي كه به قبل از انقلاب باز مي گردد بين بخشي از جنبش دانشجويي و جريان روشنفكري ديني ارتباط وجود داشته است، ميان بخشي ديگري از گرو ه هاي دانشجويي كه چپ ها در اكثريت آن قرار داشتند با جريان هاي روشنفكري ديني ارتباطي وجود نداشت. در كليت بحث در آن دوره همان كه جريان هاي چپ هم مي توانستند در دانشگاه ها فعاليت داشته باشند براي جنبش دانشجويي يك حسن و مزيت بود. البته امروز فقط مي توان تحت عنوان انجمن هاي اسلامي و برخي از گروه هاي نيمه مستقل كه مربوط به جناح هاي حكومت است فعال بود. اما در آن زمان گروه هايي در دانشگاه فعاليت مي كردند كه اپوزيسيون تلقي مي شدند و با حكومت سازگار نبودند. ولي لزوماً مذهبي هم نبودند در آن مقطع جريان هايي كه مذهبي بودند با جريان روشنفكري ديني مرتبط بودند. پس از انقلاب و به ويژه انقلاب فرهنگي نوعي تك صدايي بر اين فضا حاكم شد. در واقع جنبش دانشجويي خلاصه شد به دفتر تحكيم وحدت و انجمن هاي اسلامي كه اينها نه تنها با جريان روشنفكري بلكه بعضاً با جريان مسئولان حكومتي مرتبط بودند. به مرور دفتر تحكيم دچار تحولاتي جدي و اساسي شد و در واقع استحاله يافت به صورتي كه امروز به گسترده ترين نيروي اپوزيسيون حداقل در داخل مي توانيم از آن نام ببريم. در اين سال ها دفتر تحكيم و جريان هاي دانشجويي به طور عام با روشنفكري ديني مرتبط بوده اند. اما در حال حاضر تصورم بر اين است كه ما شاهد نوعي چرخش در وضعيت فكري و نوعي سوي گيري جنبش دانشجويي نسبت به روشنفكري ديني هستيم.

يعني اگر امروز بخواهيم ويژگي هاي جنبش دانشجويي را برشماريم. بيشتر طالب نوعي جمهوريخواهي سكولار با آميخته اي از هويت ملي هستند. معناي حرفم اين نيست كه جنبش دانشجويي با جريان روشنفكري ديني قطع ارتباط كرده، بلكه معتقدم كه چرخش جدي در حال شكل گرفتن است. براي چرايي اين اتفاق دلايل متعددي وجود دارد. به نظر مي رسد كه جريان روشنفكري ديني دچار مشكلات نظري خيلي جدي شده است. چه بسا اين مشكلات نظري نتوانسته است راهگشاي مباحث نظري في نفسه و نيز آن چيزي كه در يك جنبش مدني اجتماعي وجود دارد باشد از طرفي ديگر نوع برخورد حكومت هم در تغيير جهت جنبش دانشجويي بسيار موثر بوده است. چرا كه نتوانستند آن شعار هايي را كه براساس آن انقلاب صورت گرفته بود تا حد نسبي نمايندگي كنند. نقد نظري و عملي و رفتاري و به عقيده من هم به جناح اصلاح طلب حكومت و هم به جناح مقابل حكومت معطوف است. يعني جنبش دانشجويي كه در ابتدا از تماميت نظام و حتي تا حدي از جناح به اصطلاح سنتي آن حمايت مي كرد، به جايي رسيده است كه نه تنها جناح سنتي بلكه جناح به اصطلاح اصلاح طلب را هم پشت سر گذاشته است اين اتفاقي است كه در ايران رخ داده و به عقيده بنده از جهاتي اتفاقي نيك و ميمون است. مثلاً در مطبوعات ديده مي شود كه نيرو هاي اصلاح طلب، نيرو هاي سنتي و راست را متهم مي كنند كه اگر جامعه يا جنبش دانشجويي سكولار شده به خاطر رفتار شما است در حالي كه معتقدم به خاطر رفتار يا مشكلات نظري خود اصلاح طلبان است در اين ميان نبايد مشكل را از آن يك جناح دانست. رفتاري كه آنها در پيش گرفته اند به اين معنا است كه بقيه نيرو ها بايد همواره خودشان را طي يكي از اين دو هاله در حالت اصلاح طلب يا نيرو هاي مخالف معني كنند.

نكته اي را كه مايلم بر آن خيلي تاكيد كنم آن است كه به عقيده من وضعيت كنوني مي طلبد كه روشنفكر ديني وارد تحولاتي جدي شود و خود را متحول كند. تعبير بنده اين است كه روشنفكري ديني شيعي بايد تا حدي به نفع يك روشنفكري ديني اسلامي يعني در قالبي بسته تر متحول شود و روشنفكري ديني اسلامي به نفع يك قالب ديگر روشنفكري به معناي اعم خودش متحول شود تا بتوانند بخشي از اين خواسته ها چه به جهت نظري و جه به جهت رفتاري را در جنبش دانشجويي و نيرو هاي كيفي جامعه راهبري كند. به نظر مي آيد كه روشنفكري ديني بخشي از راه را پيموده است. اگر چه همين مسير پيموده شده در پروسه ديني بسيار با اهميت است ولي به طور كامل طي نشده است يعني بخش هايي مهم از راه در واقع ناپيموده باقي مانده است و در اين فرآيند نياز به افرادي است كه اين راه هاي ناپيموده را طي طريق كنند.

• اجازه بدهيد به ارتباط ميان پروسه اصلاح طلبي و جنبش دانشجويي بپردازيم و سپس بحث اصلي را پي بگيريم. جنبش اصلاح طلب به خصوص بعد از خرداد ۷۶ توانست با اهدافي كه در شعار هايش نمود داشت ميان اهداف و نهاد ها و پتانسيل هاي اجتماعي خودش با جنبش دانشجويي و ساير حركت هاي اجتماعي، نوعي توافق و همخواني ايجاد كند. اما امروز ديده مي شود كه نوعي عدم سنخيت و توازن ميان خواسته ها و آرمان هاي دانشجويي و كاركرد هاي اصلاح طلبان به وجود آمده است. دانشجوياني كه به عنوان مدافعان تمام عيار حركت اصلاح طلبي دوم خرداد تلقي مي شدند. شما اين گسست را چگونه تحليل مي كنيد.

چندين بار تا به حال اشاره كرده ام كه جنبش اصلاحات به معناي سياسي - اجتماعي دست كم سه ضعف جدي دارد اول آنكه به جهت تئوريك مجهز و به روز نيست. بيشتر در بند وعظ و نصيحت و شعار هاي كلي است و حاضر نيست كه شعار ها و مواضع اش را به جهت منطقي تا آخر بپيمايد و در اين ميان مشخص نيست كه ارتباط مواضع و شعار ها به چه گونه اي است و در نهايت اين فرآيند به اين شعار كلي محدود شد كه دين و آزادي با هم سازگار هستند و اين منجر به نوعي رويكرد تساهل در جامعه شد. به تعبيري اين كلي گويي نتوانست گامي جلوتر بگذارد. در حالي كه اين براي آغاز و براي يك جبهه گيري نظري مي توانست موثر باشد ولي در ادامه راه اصلاً كافي به نظر نمي رسد. چه بسا لازم بود كه اين جريان عميق تر و راديكال تر مي شد و اجزاي بيشتري را به لحاظ نظري مورد بحث قرار مي داد و چالش هاي بيشتري را در حوزه هاي فكري به وجود مي آورد. ضعف دوم ضعف مديريتي و رفتار اجتماعي بود. حقيقت آن است كه كليت جنبش اصلاحات در سطح بنيان گذاران و گردانندگان به لحاظ رفتاري و تفكري اجتماعي خيلي مدني نبود. با وجود آنكه شعار مدني مي دادند، نتوانستند مدني عمل كنند. بيشتر به صورت عشيره اي و قبيله اي عمل، تفكر و سازماندهي كردند. مديريت به صورت هياتي و در قالبي خيلي محدود و گروهي صورت مي گرفت. يعني شعار فشار از پايين و چانه زني از بالا به خوبي در اين مورد محسوس است.

اصلاح طلبان حاضر نشدند كه در سطح جامعه يك مديريت گسترده و عميق تر و در پيوندي متقابل با جنبش دانشجويي و نيروهاي فكري، روشنفكري، نويسندگان، هنرمندان و اديبان برقرار كنند. چيزي كه بنده بر آن تاكيد داشتم و چند سال است كه بر آن اشاره مي كنم همين است. اصلاح طلبان مي توانستند در بهترين حالت نوعي محلل باشند براي يك جنبش مدني در حالي كه خودشان نمي توانستند نمايندگاني مناسب براي جنبش مدني بالفعل باشند و امروز هم مشكلاتش را مي توانيم به خوبي ببينيم. ضعف سومي كه نيروهاي اصلاح طلب داشتند اين بود كه آنها حتي نسبت به انجام خواسته ها و شعائر خودشان از انسجام لازم و اراده سياسي موردنظر برخوردار نبودند. بخشي از اين مسئله به مديريت برمي گشت ولي بخش ديگر به فقدان اراده سياسي بازمي گردد. اگر بخواهيم به معناي جامعه شناسي به كار ببريم در واقع خواستگاه اجتماعي گردانندگان نيروهاي اصلاح طلب به گونه اي نبود كه آمادگي پذيرش تبعات راديكاليسم در جامعه را به جهت سياسي _ اجتماعي بر عهده بگيرند و اين فرصت مناسبي را به دست نيروهاي مقابل داد كه جنبش اصلاح طلب را جنبشي تهي بدانند و آن را پوششي براي مهار كردن نيروهاي مدني در جامعه قلمداد كنند. تبعاً اين سه ضعف مي توانست در وضعيت جنبش دانشجويي موثر باشد.

جنبش دانشجويي در ابتدا به اين جريان خوش بين بود، بعداً اتفاقاتي رخ داد كه آنها به انتقاد پرداختند و اين انتقادات به حدي گسترده شد كه به نوعي شكاف منجر شد و حدود يك سال و اندي است كه رسماً اين موضع را اتخاذ كردند كه اصلاح طلبان را در زمينه اجتماعي، فرهنگي و سياسي نقد كنند. سواي و به دور از قدرت هيات حاكمه، به نظر من اين امر، امر نيكو و ميموني است. اگر بخواهم به اصل بحث بازگردم بايد بگويم آن نوع از روشنفكري ديني كه در واقع در دل جنبش اصلاحات رسمي جاي گرفت از مشكلات رفتاري و نظري اش آن بود كه نتوانست ارتباطش را با دانشگاه و جنبش دانشجويي حفظ بكند.

• شما در بخش نخست به فرآيند سكولار شدن دانشگاه ها و در بخش دوم به ايجاد گسست ميان جنبش دانشجويي و اصلاحات اشاره كرديد. در طي سال هاي گذشته ميان نهضت اصلاحات و طيف غالبي از روشنفكران ديني ارتباطي عميق به وجود آمد. حتي جريان روشنفكري تا جايي پيش رفت كه در مواردي علناً نقش يك اپوزيسيون را در برابر هيات حاكمه بازي كرد. از اين موارد كه بگذريم سئوالم را اين گونه طرح مي كنم كه اقدامات مشترك اصلاح طلبان و جريان روشنفكري همسوي اين نهضت چقدر در فرآيند سكولار شدن دانشگاه ها موثر بودند.

همان طور كه گفتم هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ نوع رفتار، منظورم از رفتار هم ارتباط از يك سو با جنبش دانشجويي و از طرف ديگر با نظام حكومتي و طيف اصلاح طلب حكومتي است. البته جريان روشنفكري و اصلاح طلب ديني تماماً با جنبش اصلاحات در همه زمينه ها همسو نبود بعضاً انتقادات جدي هم بر اين جريان وارد مي كردند. در كليت بحث روشنفكران ديني طيفي را تشكيل دادند. طيفي كه از هماهنگي، نزديكي و برخي جاها از اينهماني با اصلاح طلبان آغاز مي شد تا نقاطي كه نسبت به اين جريان انتقاد داشتند و مجموعه اي اعتراضات حداقل درون گروهي يا جناحي را عرضه مي كردند. حقيقت اين است كه اگر امروز جنبش دانشجويي ما به سمت سكولار شدن پيش مي رود، بخشي از علت به اين خاطر است كه جريان روشنفكري ديني همان طور كه گفتم كم كم تبديل به يك سري فرم هايي مي شود بدون آنكه بتواند از كليت خود پرسش كند. يعني وقتي كه روشنفكر ديني مي خواهد نوآوري در سطح جامعه انجام دهد از منابع ديني به شكل گزينشي استفاده مي كند ولي كليت منابع را مورد سئوال قرار نمي دهد و به بازنگري كلي دست نمي زند.

به عنوان مثال در اردوي سالانه دفتر تحكيم اول مهر ماه بنده در يك سخنراني با عنوان نسبت دموكراسي و انديشه ديني به عقيده خودم اين گزاره ساده را طرح كردم كه اگر آن را حداكثري در نظر بگيريم در حوزه اجتماعي و سياسي، با دموكراسي حداكثري سازگار نيست. در واقع سئوالاتي از اين دست يا سئوالي ديگر كه در زمان ديگري طرح شد مبني بر اينكه اگر ما به دموكراسي و جنبش مدني اعتقاد داشته باشيم و همچنين بر نوعي عقلانيتي كه در حوزه عمومي و سياسي فعال است قائل باشيم بايد پاسخگوي اين سئوال باشيم كه آيا اين عقلانيت نسبت به انديشه سياسي شيعي متقدم است يا همتاي آن است يا آنكه در سطحي فروتر قرار مي گيرد. معتقدم كه اين گونه سئوالات و مباحث را بايد در كليت مورد بحث قرار داد و اجازه دهيم كه منطق بحث جاي خودش را پيدا كند. از طرف ديگر ضعف هايي كه در اداره جامعه وجود داشت و به خود جنبش اصلاحات باز مي گشت، سرخوردگي و نااميدي زيادي را ايجاد كرد.

نوعي فرقه گرايي يا تفكيك خودي از غيرخودي چيزي بود كه اصلاحات همواره به مخالفانش نسبت مي داد. ولي در واقع خودش از اين قاعده مستثني نبود. يعني هرگاه كه بحث مجلس يا زندانيان سياسي و يا فشارهاي مطبوعاتي مي شد معمولاً جنبش اصلاحات به معناي سياسي و اجتماعي كلمه در حوزه رسمي خودش از نيروهاي خودي دفاع مي كرد و حاضر نبود كه از نيروهاي ملي يا عرفي دفاع كند چه برسد به دفاع از نيروهاي چپ. خوب اين مسئله اصلاً شايسته يك جنبش مدني نيست. از آن طرف فراموش نكنيم كه جناح راست هم در ايجاد اين وضعيت نقش بسزا داشت. در اين جناح مشكلات فكري بيشتر بود و مشكلات رفتاري هم سرخوردگي وحشتناكي را ايجاد كرد.

بقا و ادامه حكومت موجود به جهت اينكه بتواند جنبش را به طرف يك نوع خودآگاهي بيشتر برساند. به صورت نوعي نياز درآمده است. به اين معنا كاري كه حكومت چه به لحاظ مواضع فكر يا رفتاري اتخاذ كرده در جهت پيشبرد جنبش دانشجويي و تحولاتي كه بايد در جريان روشنفكري ديني به وجود بيايد بسيار مثبت است و اين چيز كمي نيست. يعني ما توانستيم در مدت ربع قرن تحولاتي را پشت سر بگذاريم كه در اروپا زمان خيلي بيشتري را بر روي آن صرف كردند. زماني يكي از فعالان ملي _ مذهبي مي گفت اوايل يا اندكي قبل از انقلاب شما هر روستا يا شهرستان كوچكي مي رفتيد مرجع اجتماعي معمولاً يك طلبه بود ولي امروزه در همين نقاط مرجع اجتماعي و يا اعتبار به يك دانشجو، نويسنده و يا روشنفكر است. اين تحول بسيار مهم است. به اين خاطر كه در واقع جناح راست به جاي اينكه از پتانسيل فكورانه استفاده كند بيشتر اراده و زمام خودش را در اختيار اقشار نازل جناح خود قرار داد. كساني كه اصلاً مناسبتي با جامعه در حال تغيير و تحول چه در داخل و چه در مناسبات خارجي ندارند، يعني نمايندگان.

اين چنيني جناح راست در سطح جامعه به جهت فكري و رفتاري وضعيت خيلي نازلي را دارند جناح اصلاح طلب هم مشكلات و نقايص مربوط به خودش را دارد.

طبعاً اگر خودمان را در جنبش دانشجويي بگذاريم اين اتفاقات بسيار عجيب جلوه مي كند. به عقيده من در نهايت اين تحول مي تواند به نفع يك اصلاح طلبي ديني به معناي وسيع خودش و نه به معناي سنتي كه در جامعه است منجر شود كه فرآيندي مطلوب و درخور تعمق است.

•به نظر شما جنبش دانشجويي به چه نحوي مي تواند يك آسيب شناسي جدي و مطلوب از وضعيت و كاركرد حاكميت داشته باشد. با توجه به اينكه، همان طور كه در مورد تقابل جناح اصلاح طلب و جنبش دانشجويي گفتم، احساس مي شود نوعي گسست و عدم همخواني ميان جنبش دانشجويي و حاكميت به وجود آمده است.

ببينيد اگر ما بحث آسيب شناسي را به سه قسم تفكيك بكنيم، اول مباحث نظري، دوم شور و شوقي كه تبديل به نوعي رفتار جنبش دانشجويي و اجتماعي مي شود و سوم تعميم اجتماعي. اگر اين سه وجهه را آن طور تلقي كنيم كه بتواند براي جنبش مدني به معناي علم و جنبش دانشجويي موثر و مفيد واقع باشد، فكر مي كنم شاخه دوم يعني شور و شوق، سنگيني بيشتري دارد نسبت به اول و سومي و حتي اگر بخواهيم اولي و سومي را بسنجيم باز اولي نسبت به سومي چرخش بيشتري دارد. اين در واقع يك ضعف است. نبايد فراموش كنيم كه دموكراسي، حقوق بشر و آزادي و جنبش مدني در عين حال كه يك سويه فكري و نظري دارد سويه اي اجتماعي هم دارد. يعني در جايي بايد به تحليل نيروهاي اجتماعي و خواستگاه آنها بپردازد. قبل از انقلاب گروه هايي مثل چريك هاي فدايي خلق و سازمان مجاهدين و ماركسيست ها و حتي بعضي از نيروهاي روشنفكري ديني مثل شريعتي و غيره معمولاً به تحليل اجتماعي در حد خودشان اهتمام مي ورزيدند.

ولي بعد از انقلاب هر چه قدر جلوتر آمديم در واقع تحليل اجتماعي به فراموشي سپرده شد و به عقيده من يكي از نقصان هاي جدي جنبش مدني در حال حاضر اين مسئله است. مثالي بزنم، اگر ما بپذيريم كه خواستگاه اجتماعي مي تواند در نوع موضع گيري سياسي، اجتماعي و اقتصادي ما موثر باشد آن گاه جنبش دانشجويي بايد از خودش و نيروهايي كه در برمي گيرد هم در سطح دانشگاه و هم جامعه، بايد از خودشان تحليل اجتماعي ارائه دهند و مجهز به تحليل اجتماعي و سياسي باشند. همان طور كه گفتم يكي از ضعف هاي جنبش اصلاحات در واقع ضعف اراده سياسي است. به تعبير چپ اگر بخواهم به كار ببرم نوعي تذبذب اجتماعي است. يعني اگر بخواهيم به خصوصيت افرادي مثل آقاي خاتمي رئيس جمهور نگاه بكنيم نوعي خرده بورژوازي در عملكردشان به چشم مي خورد. حال چگونه مي توانيم اين را شناسايي و رفع بكنيم و اجازه ندهيم كه مشكلات اين چنيني در جنبش اصلاحات سرريز شود نيازمند نوعي تحليل اجتماعي هم بود ولي تحليل اجتماعي متاسفانه شكل نگرفت. به عقيده من يكي از جاهايي كه جنبش دانشجويي بايد بتواند پوشش دهد تحليل اجتماعي در سطحي گسترده است. تحليل اجتماعي در بعضي جاها مي تواند مقدم بر تحليل صرفاً نظري باشد. تحليل نظري مثلاً به معناي ربط بين دين و دموكراسي كه بنده هم بر آن تاكيد دارم. جنبش دانشجويي چون در دانشگاه مستقر است و به منابع لازم دسترسي دارد اين فرصت را دارد كه هم در مورد خودش، افراد، نيروها و سمپات هاي خودش مطالعات ميداني بكند و هم اين مسئله را تعميم به نيروهاي اصلاح طلب رسمي و هم به نيروهاي جناح هيأت حاكمه دهد.

• اگر به بنياد مفاهيم رجوع كنيم و صرفاً تطبيق را پيش بگيريم نه به معناي اينكه وارد بحث شويم شايد ما مثلاً به معناي ساختاري و كاركرد مطلوب حزب نداشته باشيم. حال اگر اين مسئله را به جنبش دانشجويي تسري دهيم آيا اين پرسش را مي توانيم طرح كنيم كه ما جنبش، آن هم به معناي جنبش دانشجويي داريم يا نه و در بخش دوم سئوال، اگر جنبش دانشجويي داريم اين جنبش در شرايط موجود چه كاركردها و وظايفي بايد داشته باشد.

ببينيد اتفاقي در نظام پهلوي صورت گرفت كه ساختار و همچنين نهادهاي سياسي مناسب با تحولات اجتماعي و فكري نبودند و تبعاً مشكلات خاصي را به وجود آورد كه در نهايت به سرنگوني خود نظام منجر شد. در يكي از جاهايي كه اين ضعف و نقصان خودش را نشان داد در آنجا بود كه شما نهادهاي سياسي مناسبي كه بتواند خواسته هاي اجتماعي را نمايندگي بكند و در ساختار سياسي موثر باشد را در انسداد سياسي مي بينيد. به خاطر همين انسداد سياسي نيروهاي اجتماعي به تنها مفرهايي كه دسترسي داشتند روي آوردند. مثل مساجد، تكايا و يا شعار، مثلاً مراسم چهلم گرفتن و عزاداري ها و ساير موارد. نمي خواهم بگويم كه همه اتفاق هايي كه افتاد خواستگاه اجتماعي و سياسي داشت قطعاً اعتقادات مذهبي در آنجا بسيار موثر بود. ولي فراموش نكنيم كه نوعي انسداد سياسي اين وضعيت را به وجود آورد و آن را تشديد كرد. انسداد سياسي به معناي ضعف ساختارها و نهادهاي سياسي اجازه نداد كه در جامعه نوعي توليد و توزيع مناسب قدرت به صورت همه جانبه ميان نهادهاي سياسي و اجتماعي صورت بگيرد. وقتي اين مسئله را به جنبش دانشجويي منتقل كنيم، مي بينيم كه در جنبش دانشجويي هم اين مسئله خودش را نشان مي دهد. يعني وقتي كه شما احزاب مناسبي را در جامعه نداريد كه بتوانند افكار، نظريات و گروه بندي هاي سياسي - اجتماعي متفاوت را نمايندگي بكنند طبعاً اين گروه ها و افكار از تنها كانال ها و مفرهاي ممكن استفاده مي كنند. يكي از انتقاداتي كه برخي از دوستان روشنفكر ديني امروزه بر انجمن هاي اسلامي وارد مي كنند اين است كه انجمن هاي اسلامي ديگر خلوص اسلامي شان را ندارند و يا حداقل اينكه اين خلوص مخدوش شده است. ولي حقيقت اين است كه در نوعي انسداد سياسي شما چاره اي نداريد جز اينكه از يكسري كانال هاي موجود استفاده كنيد. اگر جامعه باز و گشوده بود آن گاه مي توانستيد شاهد نوعي تنوع انجمن ها، احزاب و گروه بندي هاي سياسي و اجتماعي باشيد. ولي امروز وقتي كه گفته مي شود انجمن هاي اسلامي خلوص اسلامي شان را ندارند معلوم نيست كه اين خلوص اسلامي به چه معناست، دوم آنكه اگر بخواهيم بر اين فرض قائل باشيم حقيقت اين است كه بخشي از نيروهاي دانشجويي ديگر هيچ گونه حريم و ملجاً و پناهگاهي را ندارند و اين به ضعف جلبش مدني مي انجامد. يكي از ويژگي هايي كه احساس مي كنم در شرايط كنوني مثبت است آن است كه جنبش هاي دانشجويي تا حدي دارند نمايندگي جبهه اي را انجام مي دهند يعني اجازه مي دهند كه اشخاصي با گرايش هاي كم رنگ تر اسلامي و پررنگ تر عرضي در بين شان حضور پيدا كنند.

آن هم به خاطر اين است كه شرايط سياسي _ اجتماعي چنين مي طلبد و تا زماني كه شرايط متحول نشده است به عقيده من نبايد جنبش هاي دانشجويي را در اين مورد دچار انتقاد كرد. با توجه به اين موضوع كه مي دانم اساسنامه انجمن هاي اسلامي مشكلات خاص خودش را دارد و در سازماندهي هم مشكل دارند. يعني آنها هم نمي توانند نيروهاي مختلف را چه به شكل جبهه اي و چه به شكل خاص اسلامي در واقع سازماندهي كنند كه اين هم به فشاري كه بر جنبش هاي دانشجويي مي آورند باز مي گردد و از اين طرف نوعي رفتار نامناسبي كه جنبش اصلاحات سياسي نسبت به جنبش دانشجويي اعمال مي كند. يعني در برخي مواقع جنبش هاي دانشجويي را كاملاً بي پناه رها مي كنند. يعني اگر انسداد سياسي قبل از انقلاب باعث شد كه شما از تنها مفرهاي موجود استفاده كنيد در شرايط پس از انقلاب به رغم آزادي هاي نسبي كه پس از دوم خرداد ۷۶ ايجاد شده و به عقيده من نبايد آن را كتمان كنيم ولي همچنان شرايط مي طلبد كه حالت جبهه اي با پوشش هاي عمومي صورت بگيرد و اين اتفاقي است كه دارد صورت مي گيرد. آيا جنبش دانشجويي واقعاً جنبش دانشجويي است. به عقيده من جنبش دانشجويي است. ولي ضعف ها و نقاط قوت خودش را هم دارد. هم از آن حيث كه با جنبش مدني سروكار دارد و هم از آنجا كه با اصلاحات در تماس است.

ولي فكر مي كنم كه ويژگي هاي نوعي جمهوريخواهي صرف نوعي هويت ملي نسبي كه البته خود اين روشن نيست. يعني نوعي موقعيت عمومي هويتي است و نوعي وضعيت جبهه اي در دفتر تحكيم و انجمن اسلامي از ويژگي هاي بارز و امروزي جنبش دانشجويي است. اگر نيروهاي اصلاح طلب مايلند با جنبش هاي دانشجويي همكاري كنند به نظر من بايد بر آن سه ضعفي كه گفتم تا حدي غلبه كنند و اگر جريان روشنفكري ديني مي خواهد ارتباطش با جنبش دانشجويي وسيع تر باشد اجازه مي خواهم به علت اهميت بحث دوباره تكرار كنم كه روشنفكري ديني اسلامي خودش را به روشنفكري ديني به معناي وسيع كلمه متمايل و گشوده كند تا بتواند مسائل را پوشش دهد والا به نظر مي رسد كه در كوتاه مدت روشنفكري ديني رسمي همانند جنبش رسمي اصلاحات دانشگاه و نيرو هاي كيفي جامعه را كم كم از دست مي دهند.

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/6216

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جنبش دانشجويي اصلاح طلبان را پشت سر گذاشت، گفتگوي شرق با حاتم قادري' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016