اكنون بيش از يك سال ازبركناري صدام حسين جاني گذشته است. ولي بطوري كه ملاحظه مي شود، در عراق جنگ زده بعد از او بجاي صلح و آرامش، آنارشي، ترور، كشت و كشتار، دارد به اوج خود مي رسد. بدون شك و ترديد آمريكائيان در به وجود آوردن چنين جوي و با سياستي كه در پيش گرفته اند، نمي توانند بي تقصير باشند، زيرا هيچ انسان عاقلي حتا به تصورش نخواهد رسيد كه صدام حسين ديكتاتور و خون آشام كه موردتنفر نزديكان و فاميل خود هم بود، اين همه هوادارحتا درفلوجه هم داشته باشد! اگر واقعا آمريكا و هم پيمانانش قصد آرام كردن منطقه را دارند، پس بايد تجديد نظري جدي و سريع در سياست انحصاري خويش ايجاد نمايند.
آنها براي جلو گيري از ادامه اين فاجعه روزمره، بايد هرچه زودتر به دو نكته اساسي سر و سامان دهند؛ نخست تحقق بخشيدن به سيستم فدراتيو و سپردن سر نوشت مردم به دست خود آنها، و دوم كوشش در باز سازي عراق با كمك همه كشورها و ايجاد محل كار و زندگي براي خلقهاي اين سرزمين. بنظر من يكي ازمهم ترين عواملي كه مردم را نسبت به حضور آمريكا و هم پيمانانش در منطقه خشمگين و حتا متنفر نموده، خرابي هاي ببار آمده در اثر بمب بارانهاي ممتد درجنگ و در نتيجه فلج شدن موسسات و صنايع و بيكاري مردم و بويژه جوانان است كه آنها را هرچه بيشتر بدامان گروههاي مذهبي افراطي سوق ميدهد. لذا رهبران افراطي مسلمان نيز اين مسئله را به خوبي مي دانند و بهمين دليل با اطمينان خاطر عمل ميكنند، همانگونه كه آيت الله خميني در ايران انجام داد و اسلامش را بر ايران حاكم نمود.
متاسفانه بايد تاكيد كرد كه سياست خارجي آمريكا در طول تاريخ، بويژه در سر زمينها و كشورهاي عقب نگهداشته شده، اصلا به سود خلقهاي محروم نبوده است. ما در گذشته، اجراي اين نوع سياست آمريكائي در ديگر كشورها را با حاكميت ديكتاتوري، بارها ديده ايم كه اغلب نيز با شكست و پشيماني بي سود آمريكا رو برو بوده است. كافي است نگاهي كوتاه به تاريخ نه چندان دور، دخالت آمريكا در جهان بعد از جنگ جهاني دوم بياندازيم. اولين باري كه آمريكائيان مست و مغرور ازپيروزي، باكمترين تلفات نظامي و بدست آوردن ثروت سرشار ازفروش اسلحه در جنگ دوم جهاني و بعلاوه تسلط سياسي بر بيش ازنيمي ازجهان بودند، وارد جنگ دگري بنام جنگ كره (1950 - 1953) كه آغاز جنگ سرد و به پيش راندن سياست دشمني لجام گسيخته و ضد كمونيستي سناتور مكارتي هم بود، شدند. آنگونه كه بر آگاهان امور و حتابيشتر مردم عادي روشن است، آنان در اين جنگ جز آبرو ريزي و قلدري، چيز ديگري بدست نياوردند، ولي با اين توصيف هم زمان و در تعاقب آن، كودتاي سياساخته 28 مرداد 1332 (1953) را هدفمند، طرح ريزي نموده و زمينه ي سقوط حكومت مردمي زنده ياددكتر محمد مصدق را درايران فراهم كردند. هنوز قباحت كودتاي 28 مرداد و دخالت مستقيم آنان از اذهان عمومي زدوده نشده بود، عاجلانه با در خواست ضروري سفيرشان در جاكارتا، مبني بر آن كه كمونيستها دارند اندونزي را تصاحب مي شوند، وارد جنگ خانگي (1961 - 1962) در آن كشور شدند و با نظارت و حتا كمك رساني به قتل عام بيش از دو ميليون انسان مترقي، توسط حكومتهاي دست نشانده خود، ننگ ديگري به پرونده دخالت هاي احمقانه در سطح جهان افزودند.
با شكست فرانسويان در جنگ هند و چين، وارد جنگ سياسي و نظامي ويتنام شدند (1964 - 1975) كه مي توان گفت اين درگيري و زور آزمائي منجر به بزرگ ترين شكست ننگ آميز و تاريخي براي ارتش مقتدر آمريكا با سلاحهاي مدرنش، در ويتنام شد. در اين جنگ قدرت كه بنا بگفته خود آنها بيش ازدو ميليون از مردم ويتنام كشته و سه ميليون زخمي و صدها هزار كودك بي خانمان و بي سر پرست شدند و حدودا دويست و پنجاه هزار سرباز آمريكائي كشته وزخمي بجاي گذاشت، درحقيقت شكستي مفتضحانه بود كه چهره پوشالي و ضعف نيروهاي آمريكائي را در برابر اراده قوي مردم نشان داد. اين جنگ نابرابر با تلفات جبران ناپذير و ببار آوردن ويراني هاي بيحد و حساب و خانمان بر انداز در ويتنام، لكه ننگ ديگري را بر دامان سياست مداران وقت آمريكا و ادامه دهندگان راه آنان چسبانده است، كه شايد تا صد سال ديگر آثارش باقي بماند. حالا مي گذريم از حمايت بي رويه باصطلاح اين ابر قدرت از مستبدان و نظاميان قلدر، و ديكتاتور تراشي و زير پا گذاشتن ابتدائي ترين حقوق انساني در ديگر كشورها و كمك به نيروهاي ارتجاعي براي ترور شخصيتهاي نامي و مردمي كه مورد پسند آمريكائيان نبودند، مانند ترور كشيش روميرو، رهبر كاتوليكهاي آزاد انديش در السالوادور (1981) و به سقوط كشاندن حكومتهاي دمكراتيك و مردمي، مانند حكومت ملي زنده ياد دكتر مصدق در ايران (1953) كه در پيش ذكرش رفت و حكومت سالوا دور آلينده، رئيس جمهور قانوني در شيلي (1973) و غيره كه بعدها آمريكائيان در اين دو مورد ويژه اخير پشيمان هم شدند و از خلقهاي اين سر زمينها به دليل اين ”اشتباهات” يا در واقع جنايات جبران ناپذرشان، عذرخواهي نيز كردند. اكنون فرض مي كنيم كه اين ”اشتباهات” به گذشته دور تعلق دارند. ولي باز هم تعجب ميليونها انسان، مانند بنده در همينجا است كه اين حضرات با وصف اين تجربيات تلخ، باز هم از دو دهه گذشته به اين سوي، نظير اين چنين ”اشتباهات” را بشكل بسيار احمقانه تري تكرار كرده و دارند با كردار و سياستشان در عراق به آن ادامه مي دهند.
advertisement@gooya.com |
|
براي نمونه؛ همين القاعده و رهبرش بن لادن ملياردر عربستان سعودي و اعوان و انصارش درسالهاي هشتاد ميلادي دست پرورده و مورد حمايت آمريكائيان بزرگوار بود كه به عنوان مثال ميليونها دلار بهمين بن لادن به ظاهر مسلمان براي مبارزه عليه تجاوز شورويها به افغانستان، كمك شد. همينها بودند كه به گلبدين حكمت يار و نظير او به عنوان قهرمان و ناجي افغانستان ازچنگ باصطلاح رژيم كمونيستي هوادار شوروي، كمك مالي و نظامي نمودند. همينها بودند كه بعد از نا اميد شدن از حكمت يار و هم پيمانانش، طالبانهاي واقعا نا شناخته را در پاكستان تربيت كرده و در افغانستان بقدرت رساندند. همينها بودند كه مار در آستين پروراندند و زير نظر مستقيم و غير مستقيم سازمان سيا امكانات ورود تروريستها به آمريكا و اقامت آنها را فراهم نموده تا جائي كه بتوانند حتا گواهي نامه خلباني و پرواز با جت را در آن كشور دريافت كنند و فاجعه 11 سپتامبر 2001 در نيويورك را ببار آورند! همين دولت مردان آمريكائي هستند كه امروزه عليه هم پيمانان و دوستان سابق خويش، زير نام مبارزه با تروريسم وارد عمل شده اند و سرباز ناآگاه و بي گناه آمريكائي را به مسلخ فرستاده و به كشتن مي دهند. متاسفانه در اين تجاوزات نظامي ودخالت آمريكا درامور داخلي ديگر كشورها هيچگاه قدمي بسود اكثريت مردم آن كشور مغلوب برداشته نشده است. امروزه اين آقايان به جاي سرمايه گذاري و باز سازي موسسات و ايجاد محل كار براي مردم واقعا بي چيز و گرسنه، ميسيونرهاي مذهبي آمريكائي و كره اي و غيره وارد عراق مي كنند كه جز خشم افراطيون مسلمان، ثمره ديگري ببار نياورده و نمي آورد.
يكي از كارهاي مثبت امروز آمريكا بركناري و بدام انداختن صدام حسين جنايتكار بود كه هم اكنون در انتظار محاكمه و كيفر جنايات بي حد خود است و هيچكسي هم منكر و مخالف آن نيست و براي قدر داني از اين كار هيجكدام ازنيروهاي عراقي هم به اندازه كردها خرسند نبوده و به اندازه آنها به آمريكا وفادار نمانده اند. اگرچه ”خاكم بدهن” همين صدام حسين جاني، روزگاري هم پيمان سابق آقاي رامسفلد، وزيردفاع فعلي آمريكا بوده! در هرصورت يك نكته را بايد ياد آوري كرد كه آمريكائيان حد اقل در طول حدودا هشتاد سال گذشته به اندازه امپرياليست انگليس به كردها ظلم نموده و بارها بخاطر منافع اقتصادي خويش، به آنها پشت كرده اند. ولي كردها خيلي زود، بيشتر ظلمهائي را كه از طرف آنها و اروپائيان متحمل شده اند، بدست فراموشي سپرده و خوشبينانه به سياست مي نگرند و امروزهم هيچ دشمني با هيچ قدرت خارجي كه قصد پايمال كردن حق مسلم آنها را نكند، ندارند. اميدواريم دراين زمينه آمريكائيان يك بار براي هميشه منافع تنگ نظرانه اقتصادي را به كنار نهند و به الف باي آزادي و دمكراسي وحقوق انساني كه خود براي تحقق آنها به بوق و كرنا مي دمند، احترام بگذارند و دوستان را از دشمنان تشخيص دهند. آنها خودشان خوب مي دانند كه صدام حسين را ميبايستي در جنگ اول خليج فارس 1991 توسط جورج بوش (پدر) بركنار مي كردند و حاكميت را به دست خلقهاي عراق مي سپردند و يا آن زماني كه صدام حسين هم پيمان خود آنها بود، به او اجازه نميدادند كه اين ديوانه و ديكتاتور با دست باز 180 هزار تا 250 هزار كرد را سر به نيست كند و يا از معوا و مسكن خويش بيرون نمايد. اكنون همين آمريكائيان خود را در برابر يك جوان افراطي شيعه كه بقول روز نامه اينترنتي پيك نت، دارد اداي نواب صفوي و فدائيان اسلام در ايران را در مي آورد، عاجز مانده اند و روزي نيست كه رسانه ها از كشته شدن و اسير شدن سربازان آمريكائي و متفقينش خبر ندهند. باز هم افرادي مانند بنده در تعجب اند كه براي مثال اين جوان افراطي شيعه كه در برابر ارتش قوي متفقين ايستاده است، چگونه و باچه پولي توانسته است در مدت بسيار كوتاه كمتر از يك سال ارتش نيرومند و به قولي پانصدهزار نفري را بوجود آورد و آن را اداره كند؟! او سلاحايش را ازكجا بدست آورده است؟! آيا آمريكا در مدت اين يك سالي كه مقتدا صدر به عراق باز گشته است، با وصف ماموران سازمان سيا اش قادر نبوده اورا كنترل كند و يا حاميان اورا بشناسد؟!
همانگونه كه در روزنامه اينترنتي اخبار روز نيز با نقل گزارشي از ايران و آگاهان ايتاليائي آمده است، اين نكته به يقين مي تواند درست باشد كه مقتدا صدر از علي خامنه اي رهير جمهوري اسلامي، از لحاظ نظامي و مالي تغذيه مي شود. در غير اينصورت نمي تواند امكان داشته باشد كه يك جوان بين 25 تا 28 ساله درمدت زمان كمتراز ده ماه ارتش ”مهدي” را سازمان دهد و از نظر مادي اداره كند! يك مطلب ديگر قابل ذكر است و بايد مورد توجه جدي قرار گيرد و آن چه ارتباطي بين تصويب طرح قانون اساسي عراق و تاييد سيستم فدراتيو در آن با ناآراميهاي اخير مي تواند وجود داشته باشد؟ ما بخشي ازگزارش ذكر شده فوق را ازتهران، مبني برفعاليت اخير آيت الله سيدعلي خامنه اي، رهبرجمهوري اسلامي ايران و ارتباط مستقيم او با مقتدا صدر و شورش اخير در عراق نيز از اخبار روز نقل مي كنيم و قضاوت را به خوانندگان وا ميگذاريم.
”طبق اخبار موثق، روزانه چندين بار نمايندگان مقتدا صدر از بيت رهبری ديدار می کنند. در اين ديدارها که رفسنجانی و فرماندهان سپاه پاسداران از جمله صفوی، ذوالقدر، و آيت الله موحدی کرمانی و ده ها فرمانده ديگر حضوردارند، رهبری ضمن رهنمودهای خود؛ فرمان دادن انواع کمکهای مالی و لژستيکی را صادر می کند. حسين حائری که از روحانيون بسيار نزديک به رهبری ست با يک گروه ضربت پاسداران که از جنگ ديده ترين و نخبه ترين آنهاست از چند ماه پيش بين عراق و ايران در رفت و آمد است. رهبری تا کنون ميليون ها و شايد چند ميليارد دلار پول نقد و اسلحه و مهمات و گاهی نيز کالا و مايحتاج زندگی به عراق فرستاده است. در جلسه امروز قرار بر اين شده که امامان جمعه سراسر کشور فردا مقتدا صدر را جوان پرشور و مسلمان و شيعه ای معرفی کنند که با جوانی آيت الله خمينی و ديگر جوانان رشيد صدر اسلام قابل مقايسه است، قرار است فردا در نماز های جمعه وانمود شود که هيچ مسئله بين شيعه و سنی وجود ندارد. رفسنجانی و رهبری با به آشوب کشيدن عراق می خواهند هم به مردم ايران وانمود کنند که اگر هم آمريکا به ما حمله کند سرنوشت شما نيز همانند سرنوشت عراق خواهد بود و هم آمريکا با درگير شدن هر چه بيشتر و بالا رفتن تلفاتش فکر حمله به ايران را از سر بيرون کند. رهبری و رفسنجانی با اين کار می خواهند بر انتخابات آمريکا نيز تاثير بگذارند. آنها فکر می کنند که اگر بوش موفق شود حتما فشارها به ايران افزايش خواهد يافت و اگر کشته های آمريکا زياد از حد شود بوش دوباره انتخاب نخواهد شد و کری رئيس جمهور احتمالی آمريکا دست از سر ايران بر خواهد داشت. امروز سه روحانی بنامهای مجيدی، ابراهيمی و خان آقائی با چندين محافظ پاسدار از دفتر رهبری با ماموريت نزديک کردن مجلس اعلا و گروه المهدی به رهبری مقتدا صدر به عراق عزيمت کردند. آنها همچنين قرار است با آيت الله صدر نيز ديدار کنند و او را برای دادن فتوای جهاد زير فشار بگذارند”.
در اين گزارش دو نكته بيشتر جلب توجه مي كند؛ يكي آنست كه تبليغ براي اتحاد شيعه و سني در خطبه هاي نماز جمعه بشود كه گويا هيچ اختلافي حتا بين سني هاي عرب شهر فلوجه، هوادار صدام حسين و شيعه هاي نجف و كربلا، ضد صدام حسين وجود ندارد و همه مسلمانند! دوم اينكه ايجاد وحشت در ميان آمريكائيان كه فكر حمله به ايران را از سر بيرون كنند. در رابطه با نكته اول، همه بخوبي سياست جمهوري اسلامي در 25 سال گذشته را دنبال كرده و بر محتواي آن آگاهند. در اين مورد بر كسي پوشيده نبوده و نيست كه جمهوري اسلامي با هر وسيله ممكن كوشش در شيعه كردن سرا سر ايران و بويژه مناطق كرد وسني نشين داشته و دارد و دايره زندگي را نه فقط براي برادران سني مذهب خود، بلكه براي همه ديگر اقليتها در ايران تنگ و تنگ تر نموده است. در واقع جوي را بوجود آورده است كه مدام بين شيعه و سني و ديگر مذاهب اقليت كششي وجود داشته باشد و اغلب سني مذهبان را تحقير كرده و تحت فشار قرار مي دهند و اگر مقاومتي ديده شود آنها را سر به نيست كنند. بعنوان مثال قتل ملا ربيعي، پيشنماز سني مذهب در كرمانشاه توسط عوامل جمهوري اسلامي، يك نمونه ي بارز و بسيار روشن جو خفقان براي غير شيعه ها درايران است. دررابطه با نكته دوم، بايد اضافه نمود كه ضمن دنبال كردن هدف فوق يك مسئله بسيار مهم ديگر براي ملاهاي ناسيوناليست ايران، در مد نظر است و آن كوشش در جلو گيري از تحقق بخشيدن به سيستم فدراتيو در عراق مي باشد. ميدانيم كه طرح قانون اساسي عراق كه در آن اداره امور بشكل فدراتيو براي خلقهاي ساكن اين كشور درنظر گرفته شده، با مخالفت اكثر سران كشورهاي همسايه، روبرو شد. ازنخستين مخالفان آن، رهبران جمهوري اسلامي، سران تركيه و سوريه بودند و بعد هم تشويش آيت الله علي سيستاني، مبني براينكه به كردها حق وتو داده شده! و در پايان اظهار نظر دشمنانه همين مقتدا صدر با فدراتيو در خطبه هاي نماز جمعه در شهر كوفه بود و بعد هم اعراب سني هوادار صدام حسين كه چشم ديدن كردهارا نداشته و ندارند. اكنون كه طرح قانون اساسي عراق و سيستم فدراتيو مورد تاييد نسبي قرار گرفته، اينان (يعني اعراب شيعه و سني، كه دشمنان سابق يكديگرند) عليه اين قانون يكي ميشوند و با كمك مادي و نظامي گرفتن از كشورهاي ذكر شده همسايه، بخيال خود مي خواهند با بوجود آوردن نا آرامي و خون ريزي، به بهانه حضور ارتش خارجي در عراق، آمريكا را وادار كنند كه بر اين قانون صحه نگذارد. ياري رساني گردانندگان ايران به اين نا آرامي ريشه در ضديت با كسب حقوق خلقها درعراق دارد، نه فقط دفاع ازشيعييان آن كشور. دولتهاي تركيه و سوريه و ايران بخوبي ميدانند كه اگر كردها در چارچوب قانون اساسي و سيستم فدراتيو، حقوق خود را در عراق بدست آورند، آنها نيز در سطح جهان تحت فشار قرار خواهند گرفت و مجبور خواهند شد كه اين حقوق برحق خلقهارا در سرزمين خويش به رسميت بشناسند. ولي چون نمي خواهند، پس بايد نخست جلو تحقق بخشيدن به اين الف باي دمكراسي را در كشور عراق همسايه بگيرند. بنابراين دشمني با كسب حقوق خلقهاي اقليت در اين كشور دارد چهره زشت خودرا نشان مي دهد. لذا بايد در افشاي آن بهر وسيله ممكن گام برداشت. يك نكته بايد فراموش نشود كه در اين ميان جوانان نا آگاه از هرطرف قرباني اين سياست جنايتكارانه روحانيون و ملاهاي كهنه پرست و از بنياد ناسيوناليست و تنگ نظر ايران و عراق، مي شوند. بهرحال اين جوانان كار ندارند، تامين براي زندگي ندارند و در يك كلمه نان ندارند بخورند و حاضرند بخاطر يك مشت وعده و وعيدهاي دروغين و با دريافت مبلغ ناچيزي هم پول براي ادامه حيات بستگانشان، جان خودرا فدا كنند. آقايان محترم آمريكائي، جوانان شيعه و سني در عراق امكانات تحصيل و كار ميخواهند، نان ميخواهند و تضميني براي آينده خود ميخواهند. بنابر اين، هر كسي اين امكانات را در اختيار آنان بگذارد، برنده است. آنطور كه مشاهده ميشود، اين مقتدا صدر با مشورت حاميان ايرانيش، اين نقطه ضعف جوانان در مناطق فقير نشين عراق را بدست آورده است، تا آنجاكه جوانان شيعه و سني را به سادگي بطرف خود جذب مي كند. شما چرا نمي خواهيد بفهميد و هر چيزي را فقط با گز آمريكائي مي سنجيد و مي پيمائيد؟! و يا هر كسي از شماها و سياست شماها انتقاد كند اورا دشمن مي پنداريد! مطمئن باشيد ادامه اين چنين سياستي موفقيت چشم گيري نخواهد داشت و تنفر مردمان فقير نسبت بخودتان را دو چندان خواهيد نمود. اميدوارم اين نوشته كوتاه به انگليسي ترجمه شده و به نظر مسئولان امور در واشنگتن و بغداد برسد.