پنجشنبه 17 ارديبهشت 1383

انتخابات هفتم و ناتواني ملي، فرهاد نستوه

پس از اعلام نتايج انتخابات مجلس، اشخاص، گروههاي سياسي و رسانه هاي وابسته به آنها ـ اعم از جناحهاي مختلف رژيم و نيز نيروهاي اپوزيسيون، هر يك از منظر خود به روند انتخابات و نتايج آن نگريسته و تحليلهاي متفاوتي از اين رويداد ارايه نمودند. اما آنچه كه شايد بتوان آن را وجه مشترك عملكرد اغلب گروههاي سياسي اعم از اقتدارگرايان اصلاح طلبان و نيروهاي اپوزيسيون دانست؛ اعلام زودهنگام «پيروزي» از سوي اين نيروها و هوادارنشان بود. تا آنجا كه اين پيروزي در مواردي حتي پيش از اعلام نتايج يا حتي برگزاري انتخابات اعلام شد!

انحصارخواهان كه هنوز در بيم و هراس از پيروزي اصلاح طلبان نيمه جان و قلع و قمع شده به سر ميبردند، مشاركت كمتر از نيمي از واجدان شرايط در سراسر كشور و كمتر از يك سوم از آنها را در شهرهاي بزرگ را به عنوان يك «پيروزي بزرگ» و «مشت محكم» معروف تلقي كرده و به خاطر كسب اكثريت كرسيهاي مجلسي كه بر اثر نفوذ مافياي علي خامنه اي، در طول چهار سال گذشته عملا از ايجاد كمترين نقش و تاثيري در تحولات سياسي جامعه عاجز بوده است، از شادي در پوست خود نمي گنجند.

اصلاح طلبان نيز كه در آخرين لحظات! و به دليل پافشاري شوراي «محترم» نگهبان از شركت در يك انتخابات «رقابتي» محروم شده بودند، عدم حضور خود را علت اصلي عدم استقبال مردم از اين انتخابات دانستند. و طيف هاي مختلف نيروهاي اپوزيسيون همچنان كه در يك موضع زودهنگام از ماهها قبل انتخابات را تحريم كرده بودند، در همان ساعات پاياني روز انتخابات خبر از «شكست بزرگ» رژيم در «خيمه شب بازي» انتخابات دادند.

بنابراين مي بينيم كه معركه اي به نام انتخابات مجلس هفتم جمهوري اسلامي، نه يك برنده كه «برندگان» متعدد داشته كه هر يك از ديدگاه خود فاتح اين ميدان بوده اند.

اما به اعتقاد صاحب اين قلم، چنانچه به انتخابات اخير با يك ديد واقع بينانه و بي طرفانه نگريسته شود، مواضع گروههاي فعال در صحنه سياسي ايران ( چه در درون حاكميت و چه بيرون آن) حكايت از يك سردرگمي عمومي و ناتواني ملي دارد:

عملكرد جناح انحصارخواه در اين انتخابات نشان داد كه سردمداران اين جناح از حداقل عقلانيت بي بهره اند و عملا واقعيتي به نام «طيف عقلاني» جناح راست وجود ندارد و اتفاقا همان افرادي كه تصور ميشد جزء عقلاي قوم باشند، در بي خردي گوي سبقت از سايرين ربوده اند!

اعضاي شوراي نگهبان با اينكه ميتوانستند به راحتي و با حضور كمرنگ بخشي از اصلاح طلبان بي خاصيت، انتخابات را به صورت «آبرومند» برگزار كنند و در نهايت هم ـ همانند شوراها ـ مجلس را به چنگ آورند. با رد صلاحيت گسترده اصلاح طلبان در واقع كوس رسوايي انتخابات رژيم را به صدا درآوردند و ته مانده مشروعيت خود را بر باد دادند. و امروز هم شادمان از تصاحب سنگر پارلمان با خوش خيالي بر بمب ساعتي خشم مردم نشسته و در انديشه يكدست ساختن حكومت هستند.

در سوي ديگر معادله، عملكرد جناح موسوم به اصلاح طلب نيز نشان داد كه آنها نه تنها از توانايي ايجاد هرگونه رفرم اساسي در ساختار رژيم برخوردار نيستند بلكه ـ همچنان كه پيش از اين نيز بارها ثابت شده بود ـ انجام چنين اصلاحاتي را در تضاد با منافع سيستمي مي بينند كه وجود خود آنها نيز وابسته به تداوم حيات آن است.

ضعف و بي عملي كه خاتمي و اصلاح طلبان حكومتي در سالهاي گذشته از خود نشان داده بودند، در جريان انتخابات اخير به اوج خود رسيد. تا آنجا كه اين جماعت حتي تا آخرين لحظاتي كه حذف خود را از صحنه سياست قطعي ميديدند، حاضر نشدند كوچكترين مقاومتي در برابر فزون خواهي جناح انحصار خواه از خود نشان دهند و در واقع ترجيح دادند جنبش نيمه جان اصلاحات را دست و پا بسته تسليم تمامت خواهان كنند تا مبادا كشمكش ها و تضادهاي جناحهاي درون رژيم، منجر به سوء استفاده «دشمنان» و به خطر افتادن «مصلحت نظام» شود.

وزارت كشور خاتمي كه داعيه آزادي خواهي و دفاع از حقوق كانديداهاي رد صلاحيت شده را داشت حتي فاقد شهامت لازم براي صدور مجوز يك تجمع دانشجويي بود و استدلال ايشان نيز البته بسيار واضح و تابع همان منطقي بود كه در سالهاي گذشته اصلاح طلبان را گام به گام به سوي زوال و انحطاط برده است: يعني منطق ظلم پذيري. بر اساس اين منطق از آنجا برگزاري تجمع دانشجويي ممكن است با «عكس العمل» گروههاي فشار مواجه شده و منجر به درگيري و آشوب شود؛ بنابراين بايد از برگزاري چنين تجمعي صرف نظر نمود!

خاتمي و كابينه او كه تصور نميكردند دايناسورهاي شوراي نگهبان تا اين حد سرسختانه و مصرانه خواهان «اخراج» آنها از حاكميت باشند؛ در ابتدا مسئله استعفاي دسته جمعي را به عنوان حربه اي براي چانه زني و وادار كردن حريف به عقب نشيني مطرح كردند. اما زماني كه مسئله صورت جدي تري به خود گرفت و بر همگان مسلم شد كه تندروها نه تنها به هيچ وجه قصد ندارند پاپس بگذارند، بلكه حمايت كامل علي خامنه اي را هم پشت سر دارند؛ خاتمي كه پيشتر گفته بود « با هم آمديم و با هم ميرويم» چاره اي جز تمكين از امر ولي فقيه نديد و اعضاي كابينه و مديران دولتي نيز با توپ و تشرهاي خامنه اي عملا ساكت شدند. تنها حركت جدي از سوي نمايندگان مجلس صورت گرفت كه آن هم از يك سو با بي اعتمادي مردم مواجه شد؛ چه همين پايداري قابل تحسين نمايندگان نيز از سوي مردم در بهترين حالت به حمايت آنها از منافع جناح متبوعشان تعبير ميشد و نه دفاع از حقوق شهروندان رد صلاحت شده. از سوي ديگر همين نمايندگان به جاي آنكه براي عقب راندن زورمداران از نيروي ملت بهره جسته و به بسيج افكار عمومي متوسل شوند، تا آخرين روزهاي پيش از انتخابات تلاش ميكردند كه وفاداري و تعهد خود را به «نظام» و «آرمان هاي امام راحل» به اثبات برسانند و از اين بابت سهم خود را در حكومت طلب كنند. نمايندگاني كه جمله معروف آقاي خميني مبني بر « ميزان بودن راي ملت » لقلقه زبانشان بود، گويا مايل نبودند به ياد آورند همين آقا فرموده اند: « اگر سي و پنج ميليون نفر بگويند بله من ميگويم نه!» و يا در باب ولايت فقيه ميگويند: « قيم ملت {ولي فقيه}با قيم صغار از لحاظ وظيفه و موقعيت هيچ فرقي ندارد» يعني از ديدگاه ايشان همه اعتبار و قدرت «راي ملت» در چارچوب خواست و اراده ولي فقيه تعريف ميشود.

در هر حال عملكرد اصلاح طلبان حكومتي در انتخابات اخير بار ديگر به اثبات رساند كه ايجاد هر گونه رفرم جدي به دست اين گروه عملا غيرممكن است.

اما در اين ميان عملكرد اپوزيسيون ، به خصوص طيف هاي پر مدعاي آن كه خود را آلترناتيو بالقوه رژيم ميدانند، بيش از همه در خور تامل و عبرت آموز است.

اكثريت قريب به اتفاق اين نيروها بر اساس يك «سنت ديرينه» از ماهها پيش انتخابات را تحريم كرده و عملا خود را از معركه كنار كشيدند. با مروري بر مواضع اپوزيسيون به خصوص طيف راست و سلطنت طلب كه رساترين بلندگوهاي تبليغاتي، يعني شبكه هاي ماهواره اي لس آنجلسي را در اختيار دارند؛ مي توان دريافت كه اين تحريم زودرس بر مبناي يك تحليل ساده و خطي از اوضاع سياسي و اجتماعي پيچيده ايران صورت گرفت، كه شايد بتوان اين تحليل را در گزاره هاي زير خلاصه كرد:

1- رژيم جمهوري اسلامي با مسئله فقدان مشروعيت« بين المللي»روبرو است.

2- همه تلاش رژيم اين است كه با توسل به ترفندهاي مختلف براي به صحنه كشاندن مردم در «خيمه شب بازي»انتخابات بر اين بحران مشروعيت فايق آمده تا بتواند به معامله و«زد و بند» با قدرتهاي خارجي ادامه دهد.

3- از جمله اين ترفندها «جنگ زرگري» و نمايشي جناحهاي مختلف رژيم است تا مردم را به شركت در انتخابات ترغيب كنند.

4- در صورتي كه مردم «فريب» نيرنگهاي آخوندها را نخورند و در روز انتخابات در خانه هاي خود بمانند، عملا رژيم خلع سلاح شده و مشروعيت بين المللي خود را از دست داده و احتمالا در آينده نزديك ساقط خواهد شد!

با نگاهي به تحليل فوق ـ كه البته رگه هايي از واقعيت نيز در آن به چشم ميخورد ـ به يك فرض محوري و اساسي بر ميخوريم كه همه معادلات فوق بر آن استوار شده و آن اينكه:

سرنوشت رژيم هاي ديكتاتوري ـ از جمله رژيم حاكم بر ايران ـ نه به دست ملتها بلكه توسط قدرتهاي بيگانه رقم ميخورد. بنابراين از ديدگاه طيفي از اپوزيسيون همه تلاشها و مبارزات ملت ايران بايد معطوف به اين هدف باشد كه سردمداران دولتهاي غربي را قانع كند كه جمهوري اسلامي فاقد پشتوانه مردمي است. در آن صورت ممكن است حكام نازك دل و مهربان! آمريكا و اروپا نيز فكري به حال اين ملت بيچاره كرده و او را از شر اين رژيم نجات دهند. گويي كه سران دول غربي به خصوص جرج بوش و يارانش، مصرا تصميم دارند جهان را از لوث وجود ديكتاتورها پاك كنند و در اين رابطه تنها منتظر اشاره مردم ايران هستند!

كساني كه اين تصورات ساده لوحانه را مبناي تحليل خود قرار داده اند به اين واقعيت آشكار توجه نميكنند كه در سراسر آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين دهها رژيم ديكتاتوري وجود دارند كه در عدم مشروعيت ملي آنها ذره اي ترديد وجود ندارد؛ با اين حال نه تنها اروپايي هاي عملگرا، بلكه آمريكايي هاي اصول گرا و طالب دموكراسي نيز بهترين روابط و مناسبات را با آنها دارند. آمريكا اگر تصميم ميگيرد كه افغانستان را از سلطه طالبان رها كند يا صدام ديكتاتور را ساقط كند؛ از سوي ديگر ناچار است با مشرف ديكتاتور، نيازف ديكتاتور، علي اف ديكتاتور و ملك عبدالله شبه ديكتاتور! و شيوخ مرتجع خليج فارس و حتي با آخوندهاي خودمان ـ ولو به صورت موقت ـ « روابط حسنه » برقرار كند. وضعيت دول اروپايي و معاملات آشكار و پنهان آنها با رژيم هاي خودكامه نيز بي نياز از توضيح است.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

از سوي ديگر بر فرض محال حتي در صورتي كه همه قدرتهاي بزرگ و كوچك جهاني براي ساقط كردن رژيم جمهوري اسلامي هم قسم شده و اين رژيم را تحت فشارهاي سياسي و اقتصادي قرار دهند، بعيد به نظر ميرسد كه بدون توسل به زور ـ نظير آنچه در عراق رخ داد ـ در رسيدن به هدف خود موفق باشند. علي رغم همه سر و صداها و تغييراتي كه هواداران حقوق بشر مدعي وقوع آن هستند؛ متاسفانه هنوز اين امكان براي حكومت هاي فاسد و خودكامه وجود دارد كه با ايجاد يك حصار امن به دور خود به راحتي به جنايت و كشتار دست زده و دوام و بقاي خود را براي مدتهاي طولاني تضمين كنند. نمونه آن حكومت ده ساله صدام در عراق و ديكتاتوري سي ساله فيدل كاسترو در كوبا است. عملكرد انحصار خواهان جمهوري اسلامي در انتخابات اخير نشان داد كه بر خلاف تحليل اپوزيسيون، سران اين رژيم نيز چندان اهميتي براي مجامع حقوق بشر و ... قائل نبوده و مايلند از همان راهي بروند كه ساير ديكتاتورهاي جهان پيش از اين رفته اند.

البته اين نوشتار به هيچ وجه قصد ندارد اهميت فشارها و تلاش هاي بين المللي را كه براي تحقق دموكراسي در ايران صورت ميگيرد ناديده بگيرد. بلكه غرض نقد ديدگاهي است كه بر مبناي آن سرنوشت ملي ما نه در داخل ايران و به دست جوانان ايراني، بلكه در آن سوي مرزها و توسط قدرتهاي بيگانه رقم ميخورد.

متاسفانه رسوخ اين ديدگاه « برون نگر » در برخي از نيروهاي اپوزيسيون تا به آنجاست كه سفر يك موجود بي خاصيت و نيمه ديوانه به نام پرنس چارلز كه كوچكترين نقش و تاثيري در سياست امروز دنيا‌ ـ و حتي بريتانيا ـ ندارد، توسط دايي جان ناپلئونهاي بلندگو به دست لس آنجلسي به عنوان يك « فاجعه ملي »‌ اعلام شده و « تضمين كننده » دوام و بقاي جمهوري اسلامي تلقي ميشود. ولي از سوي ديگر كشمكش ها و تلاطم هاي واقعي درون جامه ايران ـ از جمله جدالهاي مربوط به انتخابات ـ به عنوان «جنگ زرگري» جناحهاي رژيم مورد بي اعتنايي قرار ميگيرد و دون كيشوتهاي وطني، براي آنكه تحليل « قالبي » و پيش ساخته اي را كه در ذهن دارند دست نخورده نگاه دارند؛ تا آخرين روزهاي پيش از انتخابات، مسئله رد صلاحيتهاي گسترده و استعفاي نزديك به صد نماينده مجلس را «حقه هايي» براي به صحنه كشاندن مردم دانسته و مدام تكرار ميكردند: « گول اين بازيها را نخوريد!»

حتي پس از اعلام نتايج انتخابات نيز، اپوزيسيون پرمدعا صراحتا از شكست اصلاح طلبان و يكدست شدن رژيم در ايران ابراز شادماني ميكند، بدون توجه به اين واقعيت كه حذف نيروهاي موسوم به اصلاح طلب عملا به معني فرا دستي جناح سركوبگر در صحنه سياسي ايران ـ هر چند براي مدتي محدود ـ خواهد بود.

در هر حال انتخابات اخير و مواضع گروههاي مختلف اپوزيسيون بار ديگر آشكار ساخت كه دوام وضع كنوني و بقاي رژيم جمهوري اسلامي بيش از آنكه حاصل قدرت و توانايي اين رژيم باشد، معلول ضعف و ناتواني مجموعه نيروهاي اپوزيسيون ـ چه در حوزه تحليل و نظر و چه در عرصه عمل ـ بوده است.

فرهاد نستوه farhadnastooh@yahoo.com

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/7319

فهرست زير سايت هايي هستند که به ' انتخابات هفتم و ناتواني ملي، فرهاد نستوه' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016