سه شنبه 6 آبان 1382

مخالفان جمهوري اسلامي و نظام سياسي آينده ايران، بخش اول، سازمان مجاهدين خلق ايران، ف.م.سخن

سه چهار سال پيش در چت روم هائي که گويا به راه انداخته بود، ده دوازده نفري از ايرانيان دور هم جمع مي شدند و در مورد مسائل سياسي ايران با يکديگر گفتگو مي کردند. اين گروه کوچک، ترکيب جالبي بود از کساني که در کشورهاي مختلف زندگي مي کردند و هر يک عقيده سياسي خاصي داشتند. وجه مشترک همه اين افراد، مخالفت با نظام جمهوري اسلامي بود. در اين بحث هاي شبانه، آقاي دکتري از آلمان اخبار روز را جمع آوري مي کرد و براي جمع مي خواند. "کامبيز" که در يکي از کشور هاي اسکانديناوي زندگي مي کرد و پسر کتابخوان و با سوادي بود در موارد مختلف سياسي و اجتماعي اظهار نظر مي کرد و بحث هاي داغي به راه مي انداخت. "علي 23 "از هلند همه چيز را به شوخي مي گرفت و از کساني که در بحث در اقليت قرار داشتند هواداري مي کرد. خانم "دوست" که به چند زبان آشنا بود با منطق قوي وبيان شيوا، از تندي بحث ها و مجادلات لفظي مي کاست و صحبت ها را به کانال درست مي انداخت. "دکتر مولانا" که ُسنّي بود با خشم و عصبانيت از حقوق پايمال شده اهل سنّت در ايران سخن مي گفت و گاه دچار افراط مي شد و زبان به دشنام مي گشود. "موسي" که مرد مسني بود با طمانينه و آرام مسائل را تجزيه و تحليل مي کرد...

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

اين بحث ها و گفتگوها به روال عادي هر شب برگزار مي شد تا اينکه در يکي از شب ها اتفاق غيرمنتظره اي افتاد؛ فردي با نام مستعار "يار ِ جمهوري اسلامي" از ايران وارد چت روم شد و بدون اينکه فحش بدهد و بد و بيراه بگويد با لحني آرام و کلامي منطقي با حاضران در اتاق به گفتگو نشست. در ابتدا، جمع بر اين نظر بود که طرف اطلاعاتي و از عوامل جمهوري اسلامي است، و به قصد بر هم زدن صحبت ها به آنجا آمده است. اما به تدريج و با گذشت روزها، يار ِ جمهوري، پاي ثابت بحث ها شد و علي رغم ارتباط ضعيف و صدائي که قطع و وصل مي شد سعي مي کرد صحبت کند و نظر خود را در مورد وضعيت ايران و آنچه که در جمع مطرح مي شد بگويد. وقتي عوامل فحاش، تحت عناوين حزب الله و بسيج، وارد اتاق مي شدند و در روند صحبت ها اخلال مي کردند، جمع با تاکتيک هاي مختلف و با گذاشتن اسم رمزهاي مقطعي، از يک اتاق به اتاق ديگر مي رفت و به اين صورت با عوامل اخلال گر مبارزه مي کرد. يار ِ جمهوري اسلامي نيز با جمع همراه بود و سعي مي کرد به هر طريق جلوي عوامل اخلال گر را بگيرد. او نيز در اين تعقيب و گريزها، همراه با جمع از يک اتاق به اتاق ديگر مي رفت و با اشخاصي که خود را حزب اللهي و بسيجي مي ناميدند مبارزه مي کرد. اما صحبت هاي يار جمهوري اسلامي بسيار جالب و شنيدني بود. او مي گفت "مخالفت شما درست. چيزهائي هم که مي گوييد قبول. اما شما بگوئيد که به جاي نظام فعلي چه نظامي بايد سر کار بيايد؟ بگوئيد کار کدام گروه و دسته سياسي درست است؟ شخص يا گروهي را معرفي کنيد که ما بتوانيم زير علم آنها سينه بزنيم و به خاطر آرمان هايشان خودمان را به خطر بيندازيم؛ به زندان بيفتيم يا کشته شويم. شخص يا گروهي را معرفي کنيد که با مردم صادق باشند و گذشته روشني داشته باشند. اگر شما بتوانيد چنين شخص يا گروهي را معرفي کنيد و ثابت کنيد که افکار و اعمال آنها باعث سربلندي و بهروزي مردم خواهد شد، من از يار جمهوري اسلامي بودن انصراف مي دهم و مي شوم دشمن جمهوري اسلامي! اما تا تکليفم با آينده مشخص نشود حاضر نيستم از چاله در آيم و به چاه بيفتم!" (نقل به مضمون).

در سخنان او مايه طنزي نهفته بود. معلوم بود که به دنبال حقيقتي است. در آن جمع کوچک هر کسي سعي مي کرد متناسب با خواسته هاي خود تصويري از آينده ترسيم کند اما مشخص يود که هيچ کس به هيچ گروه و سازماني اطمينان و اعتماد و اعتقاد صد در صد ندارد. هاله اي از شک و ترديد در گفتگو ها به چشم مي خورد. همه مي خواستند که نظام حاکم تغيير کند اما هيچ کس نمي دانست که نظام جديد چگونه بايد باشد. همه از راي و نظر مردم و انتخابات آزاد و جمهوري واقعي سخن مي گفتند اما براي هيچ کس مشخص نبود که برنامه و نظرگاه هاي کدام سازمان و گروه مي تواند مردم را به اين اهداف برساند و به راستي تضمين کننده آزادي و رفاه مردم و آباداني کشور باشد. هر کس در آن جمع ازسازمان و گروهي نام مي برد، يار جمهوري، با استدلال و منطق، ضعف هاي اساسي شان را نشان مي داد و مدعي بود که در صورت تغيير نظام، و حاکميت آن گروه، چه مسائلي پيش روي مردم قرار خواهد گرفت. معلوم بود که يار جمهوري مارگزيده اي است که از ريسمان سياه و سفيد مي ترسد و ادعايش به "يار" بودن، به خاطر هراس از آينده اي نامعلوم است. همه در آن جمع کوچک که در واقع مدلي از جامعه روشنفکري ايران بود، مي دانستند که اين بناي قديمي و فروريخته را بايد در هم بکوبند، اما هيچ کس نمي دانست که بناي جديد بايد چگونه و به دست کدام معمار ساخته شود. يار جمهوري اسلامي به ديگران توصيه مي کرد پيش از برداشتن بيل و کلنگ، ابتدا تکليفشان را با آينده معلوم کنند...

سال 1357 آيت الله خميني به درستي تشخيص داده بود که کار ساختمان نظام آينده را بايد به دست افراد کاردان و با تجربه بسپارد، از همين رو مهندس بازرگان و يارانش را - که افرادي دلسوز و صادق بودند و درد ملت داشتند - به عنوان نخستين دولت انقلابي برگزيد. افسوس، هيجان وشتاب زدگي ملت و اطرافيان ِعامي آيت الله آن قدر زياد بود که تاب انساني معتدل و ميانه رو و باسواد چون مهندس را نياوردند و آيت الله را نيز متاسفانه با خود همراه کردند که پايان اين قصه تلخ و همراهي را همگي مي دانيم. ناگفته نماند که سوءاستفاده گراني که از هر سوي مملکت سر برآورده و تجزيه کشور را سرلوحه برنامه هاي خود قرار داده بودند دراين انتخاب بي تاثير نبودند.

قصد من از نوشتن اين مقاله بيان تاريخ نيست که اين قصه دردناک، مکرر در کتاب ها و نوشته ها آمده است. قصد من بيان تجربه اي است که امروز نيز متاسفانه شاهد آن هستيم. اين هيجان و شتاب زدگي اکنون نيز به چشم مي خورد. هر چند جواناني را مي بينم که در نوشته هايشان نهايت منطق و متانت هويداست اما هراس من از هيجان کوري است که هميشه با شروع تحولات اجتماعي همراه بوده است؛ از سالي که رضا شاه پهلوي تبعيد شد و روشنفکران گريبان خود را از دست ديکتاتور رها ديدند تا روزي که مصدق بر سر کار آمد و گروه ها و گروهک ها با خواسته هاي عجيب و غير قابل انجامشان به جان او افتادند... و شد آنچه که ديديد و خوانديد. جوانان ما بايد از امثال بهنود بخواهند تا به جاي پرداختن به جزئيات رويدادهاي آن سال ها، به شرح کلي اين ماجراها و خواست ها و نتايج تلخي که از طرح بي موقع آنها گرفته شد بپردازند.

اما باز گرديم به اکنون و واقعيت جامعه خود، و ببينيم چه کسان و چه گروه هائي قرار است معمار جامعه فرداي ما شوند. ما بايد با چشم باز به اطرافمان نگاه کنيم و ببينيم چه کسان و چه گروه هائي خود را آماده کرده اند تا سکان کشتي کشور را در درياي پرتلاطم جهان امروز به دست گيرند و ما را به سر منزل مقصود - که همانا پيشرفت و رفاه و آباداني - است برسانند.

آنچه من مي بينم متاسفانه تصويري تيره است که ما را نه تنها به مطلوب نخواهد رساند، بلکه به مانند گذشته باعث پشيماني مان از تغيير خواهد شد. چنان که چند سالي بعد از وقوع انقلاب پنجاه و هفت، اکثر مردم عادي، شاه را دعا و خود را به خاطر ندانم کاري و "انقلابشان" نفرين مي کردند.

نگذاريم چنين شود. نرسد روزي که نامه مان را به آيت الله خامنه اي پس بگيريم و بازگشت او را به قدرت و سياست آرزو کنيم. نرسد روزي که حسرت امروز را بخوريم. من اميدوارم که دولتمردان ما به تغيير آرام رضايت دهند که اگر چنين شود، بعيد نيست که روزي ملت خود، دوباره آنان را بر سر کار بياورد چنان که امروز در لهستان، کمونيست هاي سابق که تغيير نام و روش داده اند دوباره سکان مملکت شان را در دست گرفته اند. مي دانم برخي از جوانان و دلزدگان از حکومت اسلامي با خواندن اين سطور به من حمله خواهند آورد اما چه کنم که جز گفتن حقيقت نمي توانم. در سياست امروز ِ ايران اصل، اصل اعتماد است و من متاسفانه به هيچ يک از اين گروه ها اعتمادي ندارم.

در جامعه امروز ِ ما گروه هائي هستند که هر يک نمايندگي قشري از مردم را به عهده دارند. تعداد اين قشرها هر چند زياد است اما به معناي شمول و فراگيري نيست و چه بسا اکثريت قاطع ملت، تفکر و عمل هيچيک از اين گروه ها را قبول نداشته باشد و راه و روش آنها را درتضاد با خواست خود ببيند. اما اين گروه ها هر چه که هستند حي و حاضرند و آماده براي تصاحب قدرت. به طور خلاصه و پيش از هر تحليلي مي توانم اين نتيجه را بيان کنم که بر اساس سوابق و عملکردهاي چندين و چند ساله اين گروه ها، اکثر قريب به اتفاقشان بيش از آن که به فکر خواست اکثريت ملت باشند، به فکر تصاحب قدرت و پياده کردن تفکرات خود هستند. اينان کساني هستند که به مانند موج سواران، تخته هاي موج سواري شان را در کنار ساحل به دست گرفته اند و منتظرند موج قيام مردمي برخيزد و آنان خود را براي موج سواري به آب زنند.

تاريخ و تاريخچه اين گروه ها و نحوه عملشان براي قديمي ها و اهل سياست کاملا روشن است. هر يک از اينها به گونه اي در روند تغييرات اين کشور نقش داشته اند و از زمان پيش از انقلاب تا لحظه حاضر در صحنه سياست ايران حاضر بوده اند.

قصد من در اين وجيزه بيان تاريخ و تاريخچه نيست؛ تنها مي خواهم با ذکر نمونه هائي نکاتي را به ياد آورم که اکثر اين گروه ها با شيوه هاي مختلف مي خواهند آنها را در تاريکي نگه دارند و در صورت امکان به بوته فراموشي سپارند. اما خوشبختانه فاصله اين رويداد ها از ما چندان زياد نيست که آنها را فراموش کرده باشيم. خوشحالي اين گروه ها از دو جهت است: اول آنکه در جمهوري اسلامي حرفي از اينان زده نمي شود و هر تصويري از اينان که به تاريخ انقلاب مربوط است به شيوه هاي مختلف سانسور و حذف مي شود و مردم تدريجا فراموش مي کنند که اينان که بوده اند و چه کرده اند. اين سانسور و حذف، خيانتي است که جمهوري اسلامي در حق خودش مي کند؛ اشتباهي که شاه هم کرد. دوم از ميان رفتن اسناد مکتوب، مانند کتاب و روزنامه و بيانيه و اعلاميه به دست خود مردم است که در سالهاي شومي که امکان بازرسي خانه ها بود، هر کس به نوعي هر کتاب و روزنامه و کاغذ پاره اي که داشت از ميان برد و خود را از شر دردسر هاي آتي نجات داد. اما هنوز هستند کساني که تمام آن دوران را در حافظه خود ثبت کرده اند و در روزگاري لابد اسناد و مدارک و کتاب ها و روزنامه ها نيز از پشت درهاي بسته خزانه کتابخانه هاي دولتي و شخصي بيرون خواهد آمد.

من از ميان گروه هاي مختلفي که در عرصه سياست ايران به نوعي فعال هستند، دو گروه مجاهدين و حزب توده را براي بررسي برگزيده ام که سعي مي کنم طي دو سه مقالهء به هم پيوسته، مواردي از کارهائي که اين دو گروه انجام داده اند بيان کنم، و نشان دهم که چرا نمي توان به هيچ يک از اين گروه ها و گروه هاي مشابه شان به طور صد در صد اعتماد کرد.

متاسفانه هيچ يک از گروه هاي سياسي به طور شفاف و با صداقت با مردم برخورد نمي کنند. لازمه شفافيت، بيان حقايق و روند تغييرات و خط مشي هاي سياسي و انتقاد از نقاط ضعف و بيان نقاط قوت است. هرگاه چنين شفافيتي وجود نداشته باشد، يقينا قصد فريب مردم در کار است. من قصد ندارم در طي اين مقالات تاريخ اينها را بيان کنم که شايد خود بتواند موضوع مقالات ديگري باشد، اما سعي مي کنم به نکاتي اشاره کنم که براي جوانان ما مفيد باشد.

مجاهدين را از آن رو انتخاب کرده ام که بيشترين ميل را براي کسب قدرت و گرفتن انتقام از حکومت فعلي دارد، و حزب توده را نيز از آن رو که يکي از قديمي ترين احزاب سياسي ايران است و هر چند امروز از آن چيز زيادي باقي نمانده اما در گذشته از نظر تاثير بر دانش اجتماعي، و نيز روشنفکران و هنرمندان ِ پيشرو در نوع خود يگانه بوده است...

**************************

زمستان پنجاه و هفت روز ورود امام. تعداد زيادي از فعالان سياسي در فرودگاه مهرآباد تهران منتظر فرود هواپيماي ار فرانس حامل امام بودند. در ميان اين گروه، مسعود رجوي و موسي خياباني، در انتظار ديدار امام لحظه شماري مي کردند…

بخش عمده عمليات حفاظت از امام توسط اعضاي تازه از بند رسته مجاهدين سازمان دهي شد. اين افتخاري بود که در آن زمان سعي مي کردند به انحا مختلف آن را يادآوري کنند. بازگوئي مواردي از اين قبيل، باعث کسب محبوبيت در ميان اکثريت مردمي مي شد که حاضر بودند جان خود را فداي امام شان کنند.

چند ماه بعد، امام در بيمارستان بستري شد. آن زمان حلقه هاي حفاظتي هنوز تنگ نبود. گروهي قصد ترور امام را داشتند. به ناگاه در نشريه مجاهد که ارگان سازمان مجاهدين بود و نشريه مردم که ارگان حزب توده ايران بود، خبري منتشر شد؛ کشف سوءقصد به جان امام! مجاهدين به خاطر همين رويداد، ويژه نامه اي منتشر کردند. هر يک از اين دو گروه مدعي کشف اين ترور بود. مجاهدين و حزب توده بر سر اينکه کدامشان اين ترور را کشف کرده به مجادله قلمي پرداختند...

عين همين جريان موقع کشف کودتاي نوژه رخ داد. اين بار حزب توده و رفيق کيانوري افتخار کشف اين کودتا را به تنهائي به خود اختصاص دادند…

اشغال سفارت آمريکا درتهران. گروه هائي از نوجوانان و جوانان طرفدار مجاهدين در زيرزمين ساختمان ستاد مرکزي مجاهدين، که در همان حد و حوالي بود سازمان دهي و به طرف سفارت اعزام شدند. اين شايعه بر سر زبان ها افتاد که مجاهدين سفارت آمريکا را اشغال کرده اند و يا حداقل اعضا آنها در ميان دانشجويان پيرو خط امام حضور دارند. مجاهدين اين افتخار بزرگ را براي خود مي خواستند. دانشجويان پيرو خط امام يکي دو نفري را که مشکوک به وابستگي با مجاهدين بودند از سفارت بيرون کردند…

سرود ِمرگ ِآمريکا. مجاهدين براي تهييج و تحريک جوانان سرودهاي مختلفي را توسط گروه هاي موسيقي اجرا و ضبط کردند. يکي از اين سرودها سرود مرگ آمريکا بود. از بزرگترين افتخارات مجاهدين يکي هم آن بود که وابستگان نظامي آمريکا را در زمان شاه ترور کرده اند...

شروع جنگ ايران و عراق. مجاهدين خلق پا به پاي خلق قهرمان به جبهه هاي جنگ شتافتند. چندي بعد مدعي شدند که انحصار گران نمي گذارند که مجاهدين در جبهه ها بجنگند. انحصار گراني که مجاهدين با نفرت از آنها ياد مي کردند، حزب جمهوري اسلامي و شخص آيت الله بهشتي بودند. دشمني مجاهدين به ظاهر با نظام و امام نبود؛ با حزب جمهوري اسلامي و شخص دکتر بهشتي و چماقداران اين حزب بود. به هر حال مجاهدين بار ها و بارها از دولت و حکومت و امام خواستند تا به آنها اجازه داده شود که در جبهه ها حضور داشته باشند و به جنگ با صداميان متجاوز بپردازند. در کنار اين درخواست ها و به صورت کاملا مخفي، اسلحه و مهمات از ميدان هاي جنگ خارج مي کردند…

سخنراني مسعود رجوي در استاديوم امجديه. رجوي در ميان جمع بزرگي از هواداران مجاهدين سخنراني کرد. در بيرون استاديوم باران سنگ بود که از جانب راه پيمايان حزب اللهي بر سر مجاهدين مي باريد. چند بار هم ديوار امجديه با مسلسل به رگبار بسته شد. در اين سخنراني رجوي همچنان از امام مي گفت... در طي همين سخنراني ها در گوشه و کنار کشور، اعضاي مخفي سازمان مشغول حمل ونقل سلاح و جاسازي آنها بودند...

طرفداران جوان مجاهدين همچنان در زير زمين ستاد مرکزي و ستاد هاي ديگر در سطح شهر تهران به صورت کاملا نظامي ولي بدون اسلحه سازمان دهي مي شدند. وظيفه اينان در گير شدن با عوامل ارتجاع بود. در اين درگيري ها يکي دو نفر از جمله يک کارگر کشته شدند و چشم يکي دو نفر در آمد و چندين نفر به شدت زخمي شدند. امام هنوز امام بود و حملات فقط متوجه حزب جمهوري اسلامي و شخص آيت الله بهشتي. اشخاصي مانند فخرالدين حجازي جوانان حزب الله را عليه مجاهدين تحريک مي کردند و مجاهدين با گروه هاي سازمان يافته خودشان پاسخ حملات فيزيکي حزب الله را مي دادند…

چند روز قبل از خرداد شصت بيانيه مجاهدين و درخواست ايشان از امام که اجازه دهند تا فرزندان مجاهدشان به حضور پدر روحاني برسند و با ايشان ديدار کنند. پاسخ امام اما تعجب آور بود. گفت که من هم مي خواهم شما را ملاقات کنم اما چه کنم که مي دانم شما در حال جمع آوري اسلحه براي حمله هستيد. اسلحه تان را کنار بگذاريد تا من خودم به ديدارتان بيايم. مجاهدين اين سخن را نقطه پايان برخورد مسالمت آميز و آغاز مبارزه قهرآميز تلقي کردند. اطلاعات امام درست بود. مجاهدين کاملا آماده حمله بودند…

آغاز حمله قهر آميز. درگير کردن هواداران بي خبر از همه جا، با عوامل حکومت در خيابان ها. دستگيري عده ي زيادي دختر و پسر بي گناه ِ بي اطلاع، که به دستور رهبران مجاهدين و بدون آگاهي از برنامه بعدي آنها، براي راهپيمائي بدون سلاح به خيابان ها آمده بودند. رهبران مجاهدين با اطلاع کامل از اينکه چنين برخوردهائي پيش خواهد آمد به منظور جلب نظر مردم و مظلوم نمائي، جوانان بي خبر را به خيابان ها کشيدند. برخورد شديد نيروهاي امنيتي با اين راهپيمايان و دستگيري عده زيادي از آنان که بعدا به جوخه هاي اعدام سپرده شدند...

فرار دکتر بني صدر با رجوي، طي عمليات محير العقول هوائي. انفجار ساختمان هاي حزب جمهوري اسلامي و نخست وزيري توسط عوامل نفوذي کلاهي و کشميري. کشتن افراد عادي از ميوه فروش و بقال گرفته تا سياستمدار و نظامي. کار به جائي رسيده بود که مجاهدين موتور سوار به طرف کساني که ريش داشتند شليک مي کردند. فرار رهبران مجاهدين به جز موسي و اشرف به خارج از کشور. پوشش و استتار اين دو و اسکان در خانه اي در شمال شهر و استفاده از اتومبيلي به شکل اتومبيل ديپلمات ها. سيستم امنيتي جمهوري اسلامي نيز بيکار ننشسته بود و با کشف مکان اختفاي اين دو طي يک درگيري شديد کساني را که در آن مکان مخفي شده بودند از ميان برد...

واکنش متقابل حکومت و کشتار جوانان و نوجوانان دستگير شده در پاي ديوار ها و خيابان ها...

برگشتن ورق دشمني با صدام متجاوز و تبديل يک شبه صدام از دشمن به دوست! مجاهدين به خيال خود با اين اتحاد تاکتيکي که قرار بود مثلا چيزي شبيه به اتحاد لنين با آلمان ها در دوران پيش از انقلاب اکتبر باشد قصد داشتند حکومت ايران را از بين ببرند غافل از اين که با اين خيانت آشکار، چهره خود را براي هميشه به تباهي کشيدند. نقطه اوج اين تباهي، هديه ماکت موشک زمين به زمين توسط مسعود رجوي به صدام هنگام موشک باران شهرهاي ايران و کشتار مردم بي دفاع ايران بود. پايان اتحاد استراتژيک با دکتر بني صدر و طلاق دادن دختر ايشان...

تشکيل پايگاه هاي نظامي در داخل خاک عراق. جمع کردن جوانان ايراني از اروپا و آمريکا واستقرار آنها در اين پايگاه ها که قرار بود در اصل براي مدتي کوتاه باشد اما ابدي مي شد. نکته اي که بايد جوانان ما به خوبي به آن توجه داشته باشند اين است که در اين دوره، مجاهدين به مانند اکثريت قريب به اتفاق گروه هاي سياسي ايراني، خود را آماده براي سياست موج سواري به طرف ايران مي کردند. ارتش رهائي بخش در اصل براي رهائي ايران به وجود نيامده بود. مجاهدين نيز به مانند ساير گروه ها در خارج از کشور، با آگاهي از ناگزير بودن قيام مردم ايران، منتظر زماني بودند که مردم به هر دليلي در ايران به پا خيزند و در صدد بر انداختن حکومت بر آيند، آن وقت آقايان با ارتش ظفرنمون خود، به طرف ايران حرکت کنند و حکومت را که به دست مردم – و نه خود مجاهدين – سرنگون شده است به دست گيرند و با ارتش تا بن دندان مسلح، ساير گروه هاي مبارزي را که سهمي از قدرت مي خواهند تار و مار کنند. مجاهدين ِ دوره سوم بر اساس تجربه اي که از انقلاب سال پنجاه و هفت داشتند، چنين روشي را در صدر برنامه هاي خود قرار داده بودند. سوال ديگري که جوانان مي توانند پيش خود مطرح کنند اين است که چرا اعضاي گروه هاي کوچک ديگر، بدون کمترين فعاليتي در ايران، در خارج از کشور به کار و زندگي عادي شان مشغولند و فقط ورق پاره اي را از يک تا چهار صفحه بدون هيچ محتوائي و فقط با دادن شعارهاي ضد حکومتي منتشر مي کنند و بدين طريق فقط حضورشان را نشان مي دهند؟ آيا غير از اين است که قصد دارند در فرداي سرنگوني حکومت به اسم مبارزان جان بر کف به ايران برگردند و سهمشان را از قدرت مطالبه کنند؟...

پذيرش قرار داد 598 توسط ايران. حمله ارتش عراق براي تصرف بخشي از خاک ايران. عدم واکنش سربازاني که با پذيرش قطعنامه دليلي براي مقاومت و احيانا کشته شدن نمي ديدند. آغاز حمله مجاهدين که خود آن را فروغ جاويدان ناميدند و حکومت ايران نام عمليات مرصاد بر آن نهاد. کم سوادترين استراتژيست هاي نظامي نيز مي توانستند پيش بيني کنند که نيروهاي نظامي ايران، سربازان کم تعداد ارتش رهائي بخش را به داخل خاک ايران خواهند کشيد و در نقطه اي مناسب راه را از دو طرف بر آنان خواهند بست و نيست و نابودشان خواهند کرد. پس علت اين کار چه بود؟ رهبري مجاهدين، در راس ارتش خود کساني را به کشتارگاه فرستاد که با آنها مسئله داشت! اگر خلق به ارتش رهائي بخش نمي پيوست، حداقل اينان از ميان مي رفتند و رهبري از شرشان راحت مي شد. دولت عراق هم براي کم کردن قدرت مجاهدين، آنان را به اميد داشتن پشتيباني از طرف ارتش عراق، به قتلگاه فرستاد و خود پا پس کشيد...

دستگير کردن و به زندان انداختن افراد مسئله دار در پايگاه ها و رها کردن آن ها در وسط بيابان خشک و بي آب و علف...

تعيين رئيس جمهور منتخب بدون حضور مردم! مرحله تکامل انقلاب مهوع ايدئولوژيک و تصاحب زن همرزم و بر هم زدن خانواده ها و جدا کردن فرزندان از مادرانشان به نام مبارزه با استبداد و ارتجاع...

دستگيري خانم قاجار به همراه عده اي از همراهان و خودسوزي هواداران جان به لب رسيدهء شستشوي مغزي شده در اعتراض به اين دستگيري ها، و خراب کردن چهره ايرانيان در انظار بين المللي...

تمام اين نکات و نکات مشابهي که براي کوتاه کردن مطلب از اشاره به آنها صرفنظر مي کنم حاکي از عدم صداقت سازمان مجاهدين خلق ايران و بازيچه قرار دادن مردم و حتي هواداران خود است. اين سازمان قادر است به آساني براي پيشبرد اهداف خود، مردم و حتي اعضا و هوادارانش را به کام مرگ بفرستد و خود از موقعيت هاي بدست آمده بهره برداري سياسي کند. آيا در سالهاي اخير ديده يا شنيده شده که مجاهدين زماني آن طور براي امام سينه چاک مي کردند، آن طور عليه آمريکا شعار مي دادند، و آن طور بر ضد صدام مي جنگيدند؟ آيا مسکوت گذاشتن اين نکات به قصد فريب مردم و هوادارانشان نيست؟

گروه هاي ديگر سياسي ما نيز، از راست ِراست تا چپ ِچپ متاسفانه چنين خطي را دنبال مي کنند. افراد آگاه بايد از اين گروه ها بخواهند تاريخ گذشته شان را به طور کامل و شفاف و نه دستچين شده و گزينشي در معرض قضاوت مردم قرار دهند. هواداران مجاهدين بايد از رهبرانشان بخواهند تمام شماره هاي نشريات گذشته را از ابتدا تا انتها روي سايت اينترنتي قرار دهند تا مردم بدانند با چه کساني طرف هستند. بايد نام افراد معترضي را که به زندان اشرف و غيره انداختند با ذکر دليل و نحوه محاکمه و تعيين مجازات به اطلاع خلقي که دائم دم از آن مي زنند برسانند.

اين عدم شفافيت و فرصت طلبي و مايه گذاشتن از جان و مال ملت، متاسفانه در ساير گروه هاي سياسي نيز وجود دارد. با مطالعه دقيق تاريخ اين گروه ها بايد فرصت سوء استفاده آنان را در فردائي که بايد متعلق به آحاد ملت ايران باشد گرفت. مبادا بلائي را که به آن دچاريم از نو تجربه کنيم.

در مقاله بعدي گوشه هائي از فعاليت هاي حزب توده ايران را مورد بررسي قرار خواهم داد.

آلمان، اکتبر 2003

مقالات | بازديد 1439 | نظر 9 | دنبالک 0 | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالاي صفحه 
دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/746

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'مخالفان جمهوري اسلامي و نظام سياسي آينده ايران، بخش اول، سازمان مجاهدين خلق ايران، ف.م.سخن' لينک داده اند.
نظرات
[Jamileh Soed - October 30, 2003 09:49 PM]

Be nazare man kesi mesle shoma ke inhame mogrezane tahrefe haghayeg mikonad aslen selahiyet inke der rabete ba sazeman mojahedin ghlamfarsayi konad ra asasan takid mikonam asasan nadard. der zemn behter bod der donbale maghale ham linkhaye vazarate etelaat jamhoriye khonashame rejime khomayni ra ham zamimeh mikardid. dar onsort benazare man mghaleh shoma digar takmil mishod

[kbehrooz - October 29, 2003 12:07 PM]

********************************************
اين نوشته دو قسمت دارد:
۱- جوتب كه بجاي رژيم جيب بري اسلامي چگ.نه رژيمي حاكم بشود.
۲- اين اشتباه خميني و اعوان و انصارش بود كه كشور را به اين صورت در آورد و گروه ها از سر ناچاري مجبور به حركاتي شده اند كه در بعضي مواقع بسيار زشت بوده است ولي در پس تمام آن زشتي ها قصد خدمت به وطن وجود داشته است كه نيرو هاي ملي با اين تصميمات سران گروه ها و اعمال خميني هدر رفته است
به نظر من علت العلل عقب ماندگي ما بخاطر علم است:
هم شاه و هم خميني خدمت غرب كرده اند
گر چه كه ضد همند يك سكه ضرب كرده اند
ملت ايران بيا حل معما بكن
نه كراوات را طلب نه فكر عمامه كن
تا كه عقب مانده ايم در ره علم و هنر
آمده اين فاجعه بر سر ما چون شرر
تا كه به دريوزگي دست بريم سوي غرب
نان و غذا و دوا خواسته از كوي غرب
مهره غربي شديم كشور و دين رفت ز دست
هان منشين بي هنر چاره اي آور بدست
علم نداري به كف بنده هر نا كسي
علم و هنر پيشه كن تا كه به عزت رسي
ملت ايران بيا كار دليرانه كن
تا كه به چنگ آري علم همت شيرانه كن
گر نرسيم ما به علم نوكر غربي شويم
هر كه كند رهبري برده غربي شويم
********************************
ايران در گروه كشور هاي توسعه نيافته و بقولي در بين كشور هاي جهان سومي قرار دارد. كشور هاي توسعه نيافته در واقع كشور هاي واقعي نيستند؛ زيرا اين كشور هاي براي تمام نياز هاي خود متكي به خارج هستند.بيگانگان با توجه به اين نقطه ضعف خواست ها و سياست هاي خود را به اين كشور ها تحميل ميكنند.اين وابستگي به علت ضعف تكنولژيكي دامن گير اين كشور هاي توسعه نيافته شده است. امروزه براي اين كه استقلال واقعي داشت لازم است كه كشور بتواند نيار هاي ضروري خود را تهيه نمايد.بنا بر اين نياز هاي اقتصادي يك نكته منفي براي استقلال كشور هاست.همين نياز هاي اقتصادي است كه از دل هر حكومت انقلابي يك حكومت وابسته به سرمايه داري بدنيا ميآورد.اتفاقي كه براي مصر ناصري و الجزاير و.... تكرار شده است.استقلال سياسي بدون استقلال اقتصادي لنگ و در نهايت وابستگي زاست.فردا فرد افراد كشور هاي توسعه نيافته در خدمت غربيان هستند زيرا تمام وسايل مورد استفاده آنان در تمام زمينه هاي زندگي از سوي غربيان تامين ميشود جه در جنگ و يا در صلح .در بين كشور هاي صنعتي واقعي مشاهده ميكنيم كه آنان همه نياز هاي خود را تهيه مينمايند و به خارج از كشور خود احتياجي ندارند.مثلا آلمان گوشت صادر ميكند و فقط محصولات صنعتي صرف صادر نميكند.فرانسه هم همين وضع را دارد. تنها ژاپن است كه نياز هاي غذايي خود را از خارج تامين ميكند كه نشانه ضعف آن كشور است.
ممكن است گفته شود كه اين نياز هاي اقتصادي خريد و فروش است و مسئله مهمي نيست و امروزه تمام كشور ها به همديگر وابسته هستند! براي رفع شبهه تصور بفرمائيد كه تمام كره زمين را بجز آمريكا آب فرا بگيرد و كشور هاي ديگر موجود نباشند كه آمريكا از آنان خريد نموده و تجارت نمايد.به نظر شما سطح تمدن آمريكا بعد از ده سال چقدر پائين خواهد آمد؟ و اگر ايران تنها كشور باقي مانده در جهان باشد سطح تمدن در كشور جقدر پائين خواهد آمد؟
همين وابستگي ما به خارج نقطه مشترك مابين حكومت خميني و شاه است.
اگر چه اين وابستگي از زمان صفويه شروع شده است ولي رفته رفته بيشتر و در صد سال اخير بسيار زياد و در دوران جمهوري اسلامي فاجعه آميز شده است.
مثلا در زمان رضا شاه مواد غذايي صادر ميكرديم ولي در زمان پسرش مواد غذايي وارد ميكرديم و صاحب هيچ صنعتي هم نشده ايم!
بنا براين با ادامه اين وابستگي هر اتفاقي كه بيفتد مصرف داخلي كوتاه مدت خواهد داشت و دوباره اين عامل خارجي سبب بر آمدن يك گروه ديگر از تجار وابسته به حكومت كه اجناس غربي را وارد كرده و سلطه غرب را بر كشور تشديد خواهند كرد. اين تجار ديروز وابستگان دربار و امروز هم آقا و آقازادگان هستند.رفسنجاني با وارد كردن دوو به سرمايه داران بيشتر نزديك است تا اين كه خود را نماينده مستضعفان بداند.
اين وابستگي ها بقدري شديد بوده است كه دولت ايران كه خود را انقلابي ميناميد در زير بمباران هاي عراق سعي ميكرد كه هر چه بيشتر نفت صادر كند و يكي از عوامل آمريكا براي باز ماندن ميسر كشتيهاي نفت بر در خليج فارس بود!
=======================================================


تحليل شما از انقلاب ۱۳۵۷ چيست؟

براي شناحت خودمان و شناخت آنچه كه انقلاب را ايجاد كرد؛ خيلي مفيد خواهد بود انقلاب را تحليل كنيم.
۱-چرا انقلاب شد.
۲- چه دست آوردهايي داشت.؟
۳- آيا شكست خورده است يا نه؟

۴- پيشنهاد شما براي ملت ايران چيست؟

جوابها:

سوال اول : چرا انقلاب شد؟
انقلاب در ادامه وابستگي كامل اقتصادي ما به غرب پيش آمده است و ناشي از نداشتن توليد است.
ملتي كه غذا ؛دوا؛ لباس؛ اسلحه و......ندارد و براي هر چيزي دست گدايي به اجنبي دراز كرده است. آن ملت دولت؛كشور و دين هم نخواهد داشت. هر چيز آن ملت بازيچه كسي است كه احتياجات او را بر آورده ميكند. در ايران پهلوي و خميني حكومت از آن كسي بوده است كه شير نفت را در اختيار داشته است و پول نفت را براي تجارت با غربيان مورد استفاده قرار داده است.ديروز وابستگان دربار و امروز آقا و آقا زادگان. هر كس خدمت بيشتري به غرب و گسترش وابستگي بكند مورد تقويت غرب قرار ميگيرد. بنابراين ملايان هم ميدانند كه تضميني براي آنان هم وجود ندارد. حقوق بشر هم يكي از اهرم هايي است كه از سوي غرب براي فشار به عوامل وابسته گرا مورد استفاده قرار ميگيرد و در مورد شاه هم اعمال شد و حالا در مورد ملايان هم ميخواهند اعمال بكنند.
روحانيت سنتي نهادي بوده است كه بعد از استقرار رضا شاه با اين جريانات وابسته گرا(خارجي و داخلي) هم آهنگ نشده بود و بنابراين بايد از بين ميرفت؛ تا جامعه براي پذيرش ارزش هاي غربي آماده بشود.روحانيت توسط رضا شاه از قدرت سياسي رانده شده بود و رضا شاه با داشتن درآمد نفت و قدرت ارتش احتياجي به آنان نداشت.روحانيت سنتي غريقي بود كه براي بقاي خود آخرين و سخت ترين تلاشش را ميكند و مثل هر غريق ديگر قبل از مرگ به هر چيزي كه مييابد ؛ چنگ ميزند.تصرف قدرت سياسي آخرين تلاش روحانيت سنتي است ، ولي از نظر غرب بهترين راه براي نابودي روحانيت است زيرا واضح است كه روحانيت به علت اين كه نميتواند با استقرار علم و مدرنيته از عهده بر آوردن نياز هاي جامعه بر آيد و بنابراين اعتماد و علاقه ديني مردم را صرف خرج بر پايي حاكميت خود كرده و جامعه را آكنده از تنفر نسبت بد دين خواهد كرد. اين در صورتي بود كه روحانيت عاقلانه رفتار ميكرد ولي روحانيت رفتار عاقلانه اي بعد از انقلاب نداشته است و يك نمونه از رفتار هاي اشتباه روحانيت ادعاي صدور انقلاب اسلامي به كشور هاي همسايه بود كه سبب تحريك حمله عراق به ايران شد و ضرر هاي زيادي ببار آورد. شاه به راحتي از حكومت رانده شد براي اين كه در بين ملت پشتيباني نداشت و در بازي هاي سياسي پشت پرده با بيگانگان قدرت را بدست آورده بودو وقتي كه عاملان خارجي از وي حمايت نكردند براحتي سقوط كرد. در مقابل از سوي عامل غربي از آمدن خميني حمايت شد زيرا آمدن خميني بيشتر از شاه به نفع غرب بود(مالي و سياسي در تضعيف ملل اسلامي و تقويت استكبار و غرب به انحاي مختلف).
شاه با تكيه بر درآمد نفت و هم آهنگي با غرب همه را خاموش و اگر تند رفتند سر به نيست كردو خميني از اول با خشونت بيشتر همان كار را با مردم و وطن دوستان كرد و با عوام فريبي از تهييج احساسات ديني عوام نيروي آنان را براي سركوب حقيقت طلبان مورد سوء استفاده قرار داد.
۲- دست آورد هاي انقلاب : دست آوردي نداشته است.
۳- انقلاب شكست خورده است.

نتيجه:از طرق سياسي محض ما نميتوانيم مسايل خود را حل نمائيم. مسايل ما فقط سياسي نيست. ما از زير بنا ودر تمام زمينه ها اشكال داريم و به همين علت خيلي ضزبه پذير هستيم.
۴ پيشنهاد شما براي ملت ايران چيست؟
مسايل كشور ما ايرات با توسل به امور زير حل و بر طرف خواهد شد:

الف-سياست تامين خودكفايي اقتصادي در مورد غذا، صعنت و دارو و.....
ب- هم آهنگي با آن چه كه بنام جهاني شدن در دنيا روي مي دهد.
ج- اصلاح فرهنگي و گذر از سنت به مدرنيته.تقديس كار و شايسته سالاري.جدايي دين از حكومت.
د- تقويت نهاد هاي مدني و حاكميت دموكراسي.
بنابراين ما به فرد احتياج نداريم و ما به برنامه احتياج داريم كه توسط مديران و سياستمداران اجرا شود.

********************************************************************
سياست هاي خميني مبني بر صدور انقلاب و راندن نيرو هاي ديگر از قدرت سياسي كه (مثلا سي هزار هم وطن يهودي ايراني يك نماينده در مجلس داشتند ولي نيم مليون طرفدار مجاهدين از داشتن يك نماينده نه تنها محروم بودند و حتي از فعاليت امور خيريه آنان هم جلو گيري كردند و در مورد نيرو هاي سياسي ديگر را همين كار را تكرار كرد و حتي از طرفداران بازرگان هم نگذشتند و همچنين هر چه جلو تر آمديم دايره خودي ها را تنگ تر نمودند و همه چيز را نردبان هوا و هوسهاي خود كرده اند و به خاطر پول حيات ملتي را بخطر افكنده اند)وضع كشور را بحراني كردند.
خميني اگر با اسرائيل و غرب مخالف واقعي بود با پرهيز از تشنج و سعي در سازندگي و ايجاد خود كفايي ميتوانست يك الگو براي مسلمين ديگر كشور ها باشد نه كه به جايي برسد كه مردم به شاه بگويند آن خدا بيامرز.يعني ايشان شاه را با كردار هاي غلط و بي سياستي رو سفيد كردند.
امروز ما لازم است كه به عمق مطلب برسيم و در ظاهر نمانيم. عمق مطلب تضعيف مسلمين و وابسته تر شدن بيشتر مسلمين به غرب در اثر سياست هاي خميني است و ظاهر مطلب حمله كردن صدام به ايران و به خطر انداختن نواميس ماست.گر چه به نظر ميآيد كه خميني شايد يك مهره بيگانه و خائن بوده باشد. خميني وظيفه داشت براي بقاي اسلام و ايران و به خطر نيانداختن نواميس مردم سياست ديگري را ارائه نمايد.با سياست هاي خميني هم عقب مانده تر شده ايم هم اسلام و هم روحانيت مجبور است كه خود را با شرايط پيش آمده تطبيق دهد كه نوعي تضعيف است و هم ملت به مرز فرو پاشي نزديك شده است:
چرا ايران تورم كرده بيداد
اميد مردمان را داده بر باد
گراني همره فقر ستم كار
زده ضربت به جان مردم زار
نمانده مردمان را حال و قوت
ميان درد و غم ماندند و خفت
نه علم و دانش ايران ارجمند است
نه دين و عقل را كس پاي بند است
بهاي آجر و آهن فزون تر
ز جان مردم پاكيزه گوهر
ز اسلام خميني آن چه خيزد
فساد و گند از آن همواره ريزد
ندانستم كه او كان فساد است
به هر جا ميرود كارش عناد است
نكرده عاشقي و عشق ورزي
خرابي جسته غرق كينه ورزي
بدند مردم پي ديني و شاهي
نه شاهي مانده دين گشته تباهي
جوانان وطن سر زنده بودند
همه شير يله جنگده بودند
جوانان را فنا داده خميني
بنابودي كشانده غرق ديني
به شرق و غرب عالم بود نوكر
نه شرقي بود نه غربي تازه نوبر
ز مسكو و تل آويو و واشنگتن
خريده اسلحه صدها هزار تن
مسلمانان دنيا را بكشته
نه يك كشته هزاران كرده پشته
بنام دين مسلمان كرده كشتار
شريك جرم او صدام بد كار
خميني ضربه بر روح محمد
بكشته امت و دين محمد
همه اخلاق اسلامي فنا شد
خشونت حق كشي اسلام ما شد
همه سرمايه ملت هدر رفت
براي حق كشي در كار شر رفت

در مورد نوشيدن جام زهر و پذيرفتن قطع نامه ۵۹۸ كه به گفته شما خواسته هاي ايران را در بر داشت فقط وقتي خميني آن را قبول كرد كه به او گفتند و يا چنين وانمود كردند كه اوضاع مالي و تحمل مردم وضع بسيار بدي دارد.كشورهايي كه از ادامه جنگ سود ميبردند سياست جنگ بدون برنده با دو بازنده را پياده كردند و يك مقام اسرائيل خيلي واضح گفت كه اين جنگ هر چه بيشتر طول بكشد به نفع ماست ولي خميني ميگفت اين جنگ بيست سال هم طول بكشد ما ايستاده ايم. خميني يا اسرائيلي بود و يا نادان.اگر خميني زور بيشتري داشت مطمئنا به جنگ ادامه ميداد.

ملا خميني پاچه صدام گرفت
از سوي عراق حمله انجام گرفت
صدام كه دام مي نهادي همه عمر
ديدي كه چگونه دام صدام گرفت

[ali - October 29, 2003 09:49 AM]

Zemne tashakor az aghaye Sokhan baraye eghdam beh chenin roshangari,ba nokate aghayan Darvish va Mazdak,ta hadde ziyadi movafegham.Ravayat-e aghaye Sokhan dochar-e ba'zi eshkalate jeddi mebashad az jomleh inkeh ba etminan-e kamel az ghasde mojahedin baraye dargiri va yek no'e koodeta az haman aghaz,sokhan megooyand va niyyat o harekat-e palide erteja'e khatte Ayat/Baghaee/Seyyed Zia va Englis ra taghriban beh hich bargozar kardeh-and.Vali beh har rooy,moddathast ancheh az mojahedin baghee mandeh, yek ferghe koochake fashistee tahte kishe shakhsiyate Rajavi tabah-kar ast.Nemidanam aghaye Darvish key akharin bar ba mojahedin sohbat kardeh-and.Inha moddathast keh beh yek mosht fergheh-ee adam kooki az hameh ja be-khabar va kamelan joda az mardom va vaghe'yat,tabdil shodeh-and keh hich chiz joz mojahed nakhandeh va nemikhanand va kamelan dar velayate Rajavi zob shodeh-and ,va az bisavadi shadid ranj bordeh,kari joz hattaki zesht o ghabih va fareeb-kari-ye besyat tahavv'o-avar ba mardom nemidanand,va kholaseh yek mosht joojeh dictatore besyar khatarnak hastand keh shab o rooz beh khod va digaran doroogh gofteh va tooti-var harfhaye jok-gooneye Imam Rajavi ra tekrar mekonand va khoshbakhtaneh payegahi ham dar meyane mardome Iran nadarand.Inha emrooz ,aksariyyate ghareeb beh ettefagheshan,na beh khater-e Iran va del-soozi baraye mardom,keh beh daleel-e takkabor-e besyar bala,khod-bozorg bini va hefz-e khod va navazesh-e nafs-e hagheer-e khod va laj-bazi bar sar-e an,va besyari moshkelat-e ravani tashdid shodeh dar in saliyan,ba fergheh mandeh-and.Motma'en basheed keh agar beh farz-e mahal,inha har ghodrati dar Iran begirand, bela-fasseleh beh entegham-keshi gheyr-e ghabel-e tassavor az mardome Iran mashghool khahand shod.Na beh Rajavi,na beh Pahlavi,na beh velayat-e Englisi va mafia

[ایرانی - October 29, 2003 06:15 AM]

نوشته قابل توجهی بود و آگاهیهای خوبیم می داد. این گروه چنان کارنامه ای دارد که فکر نمی کنم هیچکسی حضور آنها تاب بیاورد. اون دوستان گرامی هم که به خیال خودشون می خواهند با زدن برچسبهایی چون سفسطه و روراست نبودن و اینا به اینگونه نوشته ها، گناههای این چنین آدمایی رو بشورن و ازشون چهره ای پاک و بی گناه و مردم دوست بسازن باید بدونن که تنها برشمردن کارهای این گروهک بدون اینکه به ریزشان و چرایی آنها پرداخته شود خشم و نفرت شنونده را در پی خواهد داشت دیگه چه برسه که بخواهیم رک و پوست کنده هر چه کردن را بگوییم. به نظر من این چنین رفتارهایی به هر دلیلی که انجام شده باشه حتی اگه برای رهایی کشور هم بوده باشه پذیرفتنی نیست گواهشم اینه که تا اونجایی که من در بین کسانی می شناسم و یا باهاشون هم صحبت شدم دیدم کسی اگه از بدیشون نگفته باشه خوبی هم نگفته و بی هیچ تردیدی اونها رو رد کرده.
درباره اینم که ما باید با یکسری تغییرات آرام کشور را به سوی آینده ای روشن هدایت کنیم کاملا موافقم به ویژه که تحرکات تازه سیاسی در چند روز گذشته کاملا نشون داده که این سلطه ولایت فقیه تاب فشار رو نداره و در زیر فشار که خیلی بهتره و باید از سوی خودمون باشه کمر خم خواهد کرد. امادر این راه باید با هوشیاری کامل عمل شود بویژه در بکارگیری فرصتهایی که از طرف کشورهای خارجی و درصذر همه آمریکادر این راه ارائه میشود،چون می دونیم که گربه واسه خوشی خداش موش نمیگیره. اونم آمریکایی که زخم خورده است و حاضر شده برای اینکه بتونه موقعیتی اش رو که داشت ذره ذره از دست می داد نگه داره پی مخالفت جهانی و قدرتهایی چون فرانسه و آلمان و روسیه رو هم به تنش مالیده، در این شرایط ضربه زدن به اقتدار ملی نه تنها راه به جایی نخواهد برد بلکه شرایط را هم بدتر از پیش خواهد کرد نه باید فراموش کنیم که تا همین 25 سال پیش به برکت اون شاه بی عرضه هر کی از راه می رسید یه دخالتی تو این کشور می کرد اما حالا با اون زمان خیلی فرق کرده و در این راه هزینه هنگفتی هم پرداخته شده حالا چه جانی چه مالی. فکر نمی کنم الانم اون قدر بیچاره شده باشیم که بخواهیم دوباره همه چیز را ببازیم و روز از نو روزی از نو پس اگه اینطوریه باید این چه که بدست اومده رو کامل و با حفظ اقتدار منتقل کنیم. به نظر من اونچه در این راه به ما کمک می کنه بیش از آنجه تا کنون خیلی ها گفتن و گفته هم شده، این که چرخ کشور به دست مردم بچرخه اگه خوب نگاه کنیم می بینیم که در واقع ما تو کشور کار نون درراری نمی کنیم دولت نفت می فروشه از پول اونم به ما میدن تازه اگه چیزی بمونه! مام که از جیب هم در میآریم و می خوریم خوب این خودش یه ضغف بزرگه معلومه هر کس تو مملکت کاره ای بشه وقتی که از مالیات مردم که حاصل از تولید هست حقوق نگیره هر غلطی دلش بخواد میکنه نمنونه اش همین رفسنجانی و صدتای دیگه از ریز و درشتشون. پس می بینید که داشتن استقلال اقتصادی تا چه اندازه مهمه(یعنی اینکه از زور بازو و دانش خودش نونشو ببر سر سفره نه نونی با نفت پخته شده) بی توجهی به این نکته سبب خیلی از مشکلات امروز ماست. وقتی مردم نونشونو خودشون در بیاران و حکومت خدمتگذار مردم باشه نه ولی فقیهشون آقا بالاسر مردم دیگه کسی نمی تونه به مردم بگه چه بکنن و چه نکنن اونوقت گام بر داشتن برای آزادی و زندگی بهتر شتابانتر و شتابانتر میشه.
دیگه خیلی طولانی شد به امید ایزانی آزاد سربلند و آباد.
اینم بگم دبگه تموم کنم آنچه که در سیاستها و تدابیر سالهای اولیه انقلاب اشتباه به نظرم میاد یکی مجبور کردن مردم به دین به زور هست که یکی از آثارش دو رویی هست و دوم هم تعریف گشاد متعصبان دینی و بویژه ولی مردم بی دست و پا از دشمن هست که 85 در صد از مردم خودمون و تقریبا همه دنیا رو در بر میگیره.

[ محمود درويش - October 29, 2003 04:39 AM]

گذشته بدون شك چراغ راه آينده است و براي پرهيز از تكرار خطاها و اشتباهات نقد مسئولانه و منصفانه گذشته امري ضروري و حياتي است. متاسفانه نقد سياسي و تحليل تاريخي در ميان ما همچون بسياري ديگر از معاني و مفاهيم مخدوش شده و از آن در بسياري از موارد صرفا جهت از ميدان بدر كردن ديگران و تصفيه حسابهاي شخصي و يا گروهي استفاده ميشود. به همين دليل اين گونه نقدها نه تنها نوري بر زواياي تاريك گذشته نمي افكند بلكه بر سردرگمي وابهام مي افزايد و به جداييها و تفرقه دامن ميزند. بيان و تحليل حوادث تاريخي بدون دخالت دادن احساسات و پيش داوري هاي شخصي البته امري بسيار دشوار است و همزمان هم به دانشي عميق و هم به پايبندي به اصولي اخلاقي نظير صداقت و احساس مسئوليت نيازمند است.
با توجه به اينكه نگارنده خود از منتقدين جدي و پروپاقرص مجاهدين هستم و منجمله رفتار و مواضع رهبري اين سازمان را با ديگر نيروها و حتي منتقدين درون تشكيلات غير قابل قبول ميدانم اما تحليلها و حتي وقايع نگاري آقاي سخن را حاوي نواقص و كمبودهاي بسيار جدي مي بينم.
آقاي سخن سخني از تلاش فعال مجاهدين براي شركت در نوعي همزيستي دمكراتيك با نيروهاي حامي حاكميت از جمله از طريق شركت فعال در انتخابات مجلس و رياست جمهوري به ميان نميآورند. ايشان در باره تهاجم گسترده عناصر مشكوك و به اصطلاح لباس شخصي ها از همان اولين هفته هاي بعداز قيام به دفاتر نيروهاي سياسي ساكت هستند. من معتقدم تصميم رهبري مجاهدين براي آغاز مبارزه مسلحانه بزرگترين خطاي سياسي آنها بود اين خطا را هم عمدتا به دليل جواني و بي تجربگي آنروز آنها ميدانم. اما از سوي ديگر معتقدم اگر در وجود حاكمان جديد كوچكترين احساس مسئوليت انساني و كمترين علاقه اي به سرنوشت ايران و مردم رنجديده ما وجود داشت هرگز اختلافهاي موجود به آن فجايع منجر نمي شد. بايد توجه داشت كه از همان آغاز نيروهاي مشكوكي در درون حاكميت تمام قواي خود را براي به گوشه رينگ راندن و قتل عام مجاهدين و ساير نيروهاي دگرانديش بكار انداختند. برخلاف آقاي سخن, شركت مجاهدين در مراسم استقبال از خميني و شركت آنها در دفاع از كشور عليرغم اختلافات سياسي و ايدئولوژيكشان با حاكمان حاكي از عزم آنها براي يك زندگي مسالمت آميز سياسي با حاكمان بود. اما حاكمان تازه را سر مسالمت با احدالناسي نبود. نقد منصفانه مجاهدين امري ضروري, لازم و اجتناب ناپذير است.
سركوب مستمر و بي امان مجاهدين و خودداري رهبران اين جريان از برخورد با خطاها و نقد گذشته خود سبب رشد ويژگيها و مناسبات مخربي در درون اين سازمان گشته است. اما نبايد فراموش كرد كه مجاهدين مردان و زناني اهل عمل وفداكار هستند و مردم ايران به چنين انسانهايي نيازمند هستند. اصلاح خطوط مجاهدين و تبديل اين جريان به نيرويي دموكرات بخشي از پروسه گذار مردم ايران به سوي آزادي ودموكراسي است.
با چنين خواست و آرزويي درباره مجاهدين سخن بگوييم.

[Jamileh Soed - October 28, 2003 06:48 PM]

besyar moteasefam brayetan az inke inhameh tahrife tarike maser iran ra ba maharte kamel tanha der yek neveshte besorate kamel beja avorde id besho migoyand shagerde kob MOMO

[ahmad - October 28, 2003 05:35 PM]

nazariatetan sadeghane nist va motassefane az rooie kinetoozi va safste va bi ensafist

[Mazdack - October 28, 2003 04:04 PM]

درود بر شما باد دوست عزیز.یاد آوری دردنک اما در عین حا کاملا بجاست.ولی دوست گرامی اولا که امیدوارم خود شما بیطرفانه این مسائل را ارائه دهید .من تقریبا تمام چیزائی را که نوشته اید خوانده ام ولی همان طوری که خود اشارت نموده اید ما مارگزیده ایم .ولی آنچه را نوشته اید جریاناتی است که موضع گیری این گروها در شرایط محتلف بوده و برتمام افراد دلسوز واجب است که برای آگاهی نسل بعد ازانقلاب و نسلهای آینده بطور مداوم بنویسند.نباید گذاشت که دوباره گسستگی در تاریخ ما بوجود بیاید.یکی از مهمترین علت شکست نسلی که صادقانه جان خویش را در طبق اخلاص نهاد ولی شکست خورد ناآگاهی و عدم شناخت دوست و دشمن بود.امیدوارم دیگران هم از شما پیروی کرده تا جریانات از دیدگاهای مختلف برسی وتجزیه و تحلیل شود.

[po - October 28, 2003 01:40 PM]

Agha Eyval to digeh ki hasti
vaeghan az roo kardan dast in adamaye lezat bordam
Adam delesh mikhad az dast ina be velayat VAGHIH panah bebareh.
zemanan age blog dari moarefi kon

Copyright: gooya.com 2016