تنگ چشمی و تعصب خامی است
تا جنينی کار خون آشامی است
يک قرن واندی پس از برقراری جايزه صلح نوبل (سال 1901 ميلادي)، برای اولين بار چنين افتخاری نصيب ما ايرانيان شده و يک بانوی فرهيخته و آزاده ايراني، وکيلی درستگار و دلسوز، يک مبارز راه کسب حقوق کودکان، حقوق زنان و بطور کلی حقوق بشر، برنده جايزه صلح نوبل شده است. اما هم زمان يک تراژدی ديگر ايرانی نيز از همآن روز آغاز شده است.
خانم شيرين عبادی از طرفی در درون مرز وسيله مافيای حاکم عامل سياست آمريکا و اسرائيل معرفی و از روز اعلام برنده شدندش تهديد به مرگ شده و خائن و وابسته ناميده می شود. ايشان در آخرين جلسه سخنرانی خود در دانشگاه الزهرا، وسيله مشتی اوباش ذوب در ولايت، مورد هجوم و ضرب و شتم قرار می گيرد؛ از طرف ديگر در برون مرز نيز مبارزانی کف بر لب آورده، ميدان داران و رهبران خيالي "انقلاب از راه دور"، شيرين عبادی را عامل و سرسپرده رژيم دانسته، اعطای اين جايزه مهم و بين المللی به ايشان را ساخت و پاخت غرب با رژيم، تبليغ برای اسلام و در نتيجه برای جمهوری اسلامی می دانند. اين مبارزان جان بر کف و کف بر لب آزادی مردم ايران در خارج از مرزهای ايران، اما در اثبات حرف های خود البته جز بافته های ذهنی خويش هيچ گونه سند و مدرکی ارائه نمی دهند. اين دوستان با شعبده بازی و سوء استفاده از نفرت مردم ايران چه در داخل و چه در خارج از ايران از مافيای حاکم بر کشور که خود را مسلمان می نامد و تأکيد خانم عبادی بر مسلمان بودنش و يا استفاده از برخی اشتباه های خانم عبادي (از جمله گفته هايی چون: بوسيدن دست همه مجلسيان و يا رأی ده باره ديگر به خاتمی و يا همين تأکيد های نابجا بر مسلمان بودن، که ايده و باور شخصی اوست و ربطی به جايزه نوبل ندارد)، تلاش می کنند "به اين همآني" مورد نظر خود رسيده و اين بانوی آزاده و شرافت مند را وابسته مافيای حاکم معرفی و در نتيجه اهدای جايزه نوبل به ايشان را "توطئه" معرفی نمايند! درست به همآن شکل که تندروان کف بر لب در کنفرانس برلين، در دام نهاده شده از طرف مأموران جمهوری اسلامی گرفتار آمده و با "شو سکسي" و فضاحتی که به بار آوردند، خوراک تبليغاتی مناسبی برای سرکوب برنامه ريزی شده آدم خواران ج. اسلامی فراهم نمودند (همه از نتايج شوم اين ماجرا با خبر هستند)؛ اين بار نيز اين عده، حتمن نادانسته، در دامی ديگر دست در دست آدم خواران "مافيوسي" گذاشته اند. برای اين دوستان درک اين موضوع مشکل است که خانم عبادی باور مذهبی دارد و مثل آنها فکر نمی کند. آقا! خانم عبادی باور مذهبی دارد اما مرتجع و متعصب نيست. اگر او جز تهديد، فشار، بازداشت، جلو گيری از انجام کار تخصصی خود و.. سهمی از اين دستگاه مافيايی برده است، بفرماييد با سند و مدرک ثابت کنيد. افتخاری که امروز در سطحی بين المللی نصيب او شده نتيجه تلاش های خود اوست.
من قصد توهين به کسی را ندارم چون منش و شيوه من نيست اما از گفتن حرف حق ابايی ندارم. در اينجا اين را نيز لازم می دانم که يکبار برای هميشه اشاره کنم که خود هيچ گونه باور مذهبی ندارم. دارنده اين قلم از اينکه همه فرصت بيابند که اظهار نظر کنند، حتا سخترين مخالفان فکری خود، خوشحال است و فکر می کند با وجود همه ناملايمتی ها که از تعصب افراد گوناگون حاصل می شود، اما باز هم مسير سخت و پر زحمت دمکراسی را طی می کنيم. تندروها و راديکال های ما نيز در اکثريت خود درد ميهن و مردم و آزادی دارند اما بدبختانه جز خود نه کسی را می بينند و نه قبول دارند.
نگارنده قبلن نيز در نوشته ای تحت نام "حکايت تلخ ما"، درج شده در پيک ايران (2 نوامبر 2003)، ضمن انتقادهايی يه روش های ما ايرانی ها در بر خورد به مسائل، با صراحت بيان داشته بود که بگذاريم خانم عبادی به همآن کار تخصصی خود بپردازد که سياست کار ايشان نيست.
نمونه های بسياری در رابطه با بر خوردهای نابجا با خانم عبادی می توانم ذکر کنم که به يکی از جديدترين آنها اشاره می کنم که عبارت باشد از پاسخ های آقای بصير نصيری به پرسش های آقای فرهاد رحيمي (در نوشته ای زير عنوان "بزرگ بانوی صلح يا..." درج شده در سايت گويا و پيک ايران، 12 آذر 1382).
مغز استخوان منطق و استدلال اين پاسخ ها نه ارائه اسناد و مدارک که همآن فلسفه قديمی: يا سياه يا سپيد، يا بد يا خوب، يا تاريکی و يا روشنايی است. يا با ما هستی و درست همآنند ما فکر می کنی و يا غير از ما فکر می کنی و حتمن کاسه ای زير نيم کاسه است و با دشمن ما هستي! راه ميانه ای وجود ندارد. آقای بصير نصيری با آنکه خود می گويد که "سينماگر تبعيدی است و نه يک فعال سياسي" (همآن) اما در اين گفتگو نشان می دهد که در صحنه سياست هم برای خود پهلوانی است و همآوردی ندارد! ايشان در بخشی از گفته هايشان برای اينکه سابقه نادرست و شايد سخيف برندگان جايزه صلح نوبل را نشان دهد، اين اسامی را رديف می کند:
" گورباچف، ساخاروف، کيسينجر، شيمون پرس [پرز]، اسحاق رابين، دالائی لاما، انور السادات، سولژينيستين، ياسر عرفات (حتی مادر ترزا به ظاهر به خاطر گرايش های انسانی اش جايزه گرفت اما نقش کليسای کاتوليک در موفقيت او انکار ناپذير بود)". همآن
نخست بايد پرسيد چرا اين اسامی از ميان خيل برندگان جايزه صلح نوبل دست چين شده است؟
سپس جويا شد که مثلن عيب "دالائی لاما" چه بوده است جز اينکه ايده و باور مذهبی دارد؟ يا نقش گورباچف، که خواهی نخواهی تأثيری عميق بر سياست بين المللی و فروپاشی امپراطوری شوروی داشته و برای بخشی از جهان آزادی و دمکراسی به ارمغان آورده است (حال کم يا زيادش را می توان مورد گفتگو قرار داد)، چرا بايد انکار شود؟ آيا حرکت او به هر حال در خدمت صلح جهانی بوده است يا خير؟ و يا مادر ترزا که يار مهربان بسياری از محرومان جهان بوده است چه عيبی داشته است جز اين عيب بزرگ (از ديد دوستان) که مذهبی بوده است! در مورد ديگر افراد نيز می توان با توجه به شرايط بين المللی در زمان آنها، به بررسی نشست. البته همه انتخاب ها نمی تواند مورد موافقت همه مردمان جهان باشد و گاه شايد هم سياستهای خاص بين المللی تأثير گذار باشد اما اين کجا و زير سؤال بردن کلی جايزه صلح نوبل کجا!
آنچه برای خوانندگان می تواند جالب تر باشد اين است که آقای بصير نصيری يا از سر سهو و يا کم اطلاعي، از بسياری چهره ها وسازمان های معروف به دفاع از حقوق انسانی که برندگان جايزه صلح نوبل هستند، چشم پوشی کرده است چرا که تئوری خود ساخته ايشان را نقش بر آب می کرده است. مثلن نام هايی چون: "نلسون ماندلا" (همراه با فردريک ويليام دکلر، سال 1993)؛ "آنگ سان سوشي" فعال و مبارز بنام حقوق بشر از کشور برمه (سال 1991)؛ "پزشکان بين المللي" برای تلاش در راه جلوگيری از جنگ هسته اي (1985)؛ "کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل" ـ همآن که خيرش به من و آقای بصيری رسيده است ـ (سال های 1936 ـ دفتر بين المللی نانس ـ 1954 و 1981)، "رابرت سسيل" نويسنده ای که بنيانگذار انجمن مبارزه صلح آميز بود؛ "مارتين لوترکينگ" رهبر نامی سياه پوستان آمريکا (1964)؛ "مؤسسه بين المللی کار" (سال 1969)؛ "صندوق کودکان ملل متحد (يونيسف)" (1965)؛ "آلبرت لوتولي" رئيس کنگره ملی آفريقا (1960)؛ سازمان عفو بين الملل" اين جايزه به آقای فرنينان بويسون، استاد دانشگاه سوربون پاريس و بنيان گذار انجمن حقوق بشر داده شد (عفو بين الملل همآن سازمانی است که حتمن آقای بصيری نيز مثل ديگر تبعيديان و برای کمک به زندانيان دربند، بارها به آن متوسل شده است)، کميته بين المللی صليب سرخ (سال های 1917، 1944، و 1963)، از برخی پناهندگان سياسی چپ بپرسيد که صليب سرخ جهانی تا چه حد به آنها کمک کرده است بدون آنکه از آنها بپرسد چه ايده ای دارند و يا اگر هم می دانسته، کمترين اهميتی داشته و يا اثری بر کار کمک رسانی به آنها گذاشته است.
و.. بسياری افراد مترقی و سازمان های خدمت گذار ديگر.
آيا احتياجی به توضيح بيشتر است؟
اين نوشته را با يادی از زنده يادان فروهرها به پايان می برم که نمونه دردآور و در عين حال روشن و خوبی است در شيوه رفتار افراطی ما با بزرگان و عزيزان ميهن. وقتی که آنها شجاعانه و با استقامتی تحسين برانگيز، با وجود همه فشار ها، تهديدها، کنترل و شنودها، بيماری و کهولت، به افشای مافيای حاکم پرداخته و بی پروا در تماس با رسانه های گروهی خارج از کشور نيز به فرياد بلند درد و رنج مردم ايران تبديل شده بودند؛ از طرفی بند بازان سياست پيشه، لعن و نفرينشان می کردند که: تند روی می کنند و به جنبش اصلاحات ضربه می زنند؛ و از طرف ديگر تند روهای افراطی که نمی توانستند درکی از اين همه پايداری و شجاعت داشته باشند و مثل هميشه گرفتار تحليل های ذهنی خود بودند، اين افشا گری ها را: پوشالی و تلاش آن فرزانگان را ساخته و پرداخته رژيم می دانستند. آخر مگر امکان داشت که زير تيغ رژيمی چنين سفاک، و چشم در چشم گرگانی خون آشام چنين دليری کرد!
سوئد ـ دوشنبه 17 آذرماه 1382
advertisement@gooya.com |
|
باز هم شيرين عبادي!
خيلي جالبه ، شيرين عبادي كه از طرف اپوزيسيون خارجي "مزدور جمهوري اسلامي" و از طرف محافظه كاران هم "شيرين عسل جان ، دست پشت پرده استكبار جهاني...
HamedYou
December 10, 2003 04:53 PM