contact@korosherfani.com
در حاليكه هنوز چند ساعتي از حملات 11 سپتامبر 2001 نگذشته بود رسانه هاي وابسته به حاكميت آمريكا عاملان آنرا تعيين كردند. چند روز بعد القاعده، افغانستان و عراق به طور رسمي به عنوان اهداف نظامي آينده ي حكومت ايالات متحده اعلام شد.
advertisement@gooya.com |
|
بدين ترتيب از همان سال نخست قرن بيست ويكم و در راستاي جهاني شدن، جريان هجوم دنياي قوي به دنياي ضعيف آغاز شد. اين هجوم با حمله به ناتوان ترين كشورها آغاز شد. نخست افغانستان و سپس عراق. لوبي صنعتي- تسليحاتي آمريكا اميدوار بود با به حركت درآوردن ماشين جنگ رونق تازه اي به اقتصاد خود دهد و لوبي سياسي-صهيونيستي نيز براين اميد بود كه از اين طريق دست اسرائيل براي نابودسازي روياي كشور فلسطيني باز شود.
در اين راستا بود كه در آوريل 2003 نيروهاي مشترك آمريكا و استعمارگر كهن در حال نوزايش، بريتانيا، به عراق هجوم اوردند تا جريان بلعيدن جهان ضعيف را پس از افغانستان شدت بخشند. مقالات مفصلي درباره چرايي حمله آمريكا به عراق نوشته شده است. نگارنده نيز در همان زمان چندين نوشته به اين موضوع اختصاص داد. اما در اين مقاله نگاهي به آموخته هاي وضعيت فعلي عراق يك سال پس از اين حمله خواهيم داشت.
وضعيت كنوني عراق مي تواند داده هاي استراتژيك منطقه را تغيير دهد. ايران به عنوان همسايه عراق نخستين كشوري خواهد بود كه از موقعيت آينده ي عراق تاثير خواهد پذيرفت.
طرح آمريكا براي اين كشور از روياي شيرين يك جاي پاي محكم اقتصادي، نظامي و سياسي در خاورميانه به كابوس ويتنام عربي تبديل شده است. البته تلفات آمريكا در اين جنگ نا چيز بوده است. به نسبت بيش از 55 هزار كشته در ويتنام ،آمريكا تاكنون حدود 700 كشته داده است. بيش از 15 هزار غير نظامي عراقي اما تا بحال جان خود را از دست داده اند. يعني حدود 2142 عراقي در مقابل يك آمريكايي. ايالات متحده با اين حركت سراپا اشتباه، كه تحت نفوذ مستقيم لابي يهود مستقر در تيم حكومت فعلي شكل گرفت، خود را در مهلكه اي گذاشته است كه چشم انداز روشني براي آن قابل تصور نيست. اقتصاد آمريكا جز بطور مقطعي از جنگ عراق بهره نبرد. اما اينك ارتش آمريكا مانده است. و بيش از 120 هزار سرباز روحيه از دست داده و يك كشور در مرز جنگ داخلي، تجزيه و آشوب منطقه اي.
اما آمريكا با اين خودكشي تاريخي هديه ي گرانبهايي را تقديم همه ي نيروهاي افراطي منطقه كرد.
تمامي قدرتهاي بنياد گرا و ضد دمكراتيك منطقه، از جمله اسرائيل و جمهوري اسلامي ايران، در حال بهره بردن از موقعيت جديد عراق هستند. اسرائيل از توجه جهانيان به عراق براي لشگر كشي، نسل كشي، قتل عام، محصور سازي، ترور و پايان دادن به طرح كشور مستقل فلسطينيان استفاده مي كند و رژيم ايران براي برقراري جمهوري اسلامي عراق به تكاپو افتاده است. هردو اين حكومتهاي ضد بشري در يك فاز تعيين كننده قرار گرفته اند. آريل شارون در آمريكا موفق شد با قول حمايت لابي يهودي آمريكا از وي در جريان انتخابات آينده، طرح نابودي فلسطين را تحت عنوان « طرح عقب نشيني يك طرفه» به تاييد بوش برساند و جمهوري اسلامي به عراق هئيتي را اعزام كرد تا نشان دهد اداره ي امور آشوبها در دست كيست. در حاليكه تا روز گذشته و هم زمان با حضور هئيت نمايندگي ايران، مقتدي صدر راه نرمش و سازش را در پيش گرفته بود، شاهديم كه با تو دهني خوردن نمايندگان ايران از جانب مقاومت مردم عراق و شكست پروژه ي وساطت رژيم، امروز جمعه، مقتدي صدر به ناگهان به سفارش ايران گفتارتغيير داده و حرف از مقاومت و عدم انحلال نيروهاي شبه نظامي خويش مي زند.
به واسطه ي شرايط فعلي در عراق، ايران و اسرائيل در حال نزديك شدن به اهداف خود هستند، اما ايالات متحده كه برا ي تبديل عراق به پايگاه اقتصادي و نظامي تسلط خود بر خاورميانه به اين كشور لشگر كشي كرده بود در جستجوي راه گريزي است. ديدارهاي بوش، بلر و كوفي عنان نمايانگر دست و پا زدن آمريكا و انگلستان براي يافتن راه حلي آبرومندانه جهت پرهيز از ويتنامي شدن عراق مي باشد. شكست جمهوري خواهان حاكم بر آمريكا در انتخابات آينده رياست جمهوري بيش از پيش قطعي مي شود. اگر چنين امري روي دهد بايد منتظر يك تغيير اساسي از جانب حكومت آينده ي ايالات متحده در عراق باشيم. اما قبل از اينكه زمان اين تغيير فرا رسد هر دو رژيم اسرائيل و ايران، به تلاشهاي خود سرعت خواهند بخشيد. يكي براي نابودي احتمال شكل گيري دولت مستقل فلسطين و ديگري براي استقرار شيعيان تحت امر خود بر راس قدرت حاكمه در عراق.
هم زمان با وقوع اين سناريو احتمالي يعني نابودي فلسطين و برقراري جمهوري اسلامي در عراق، شكل بندي سابق براي تداوم بخشيدن به تضادها ي منطقه اي حفظ خواهد شد و دولت اسرائيل مي تواند، با تبليغات در مورد خطر جديد يك حكومت اسلامي در جنوب عراق، از حمايت هاي مالي، نظامي و سياسي ايالات متحده و اروپا براي توسعه طلبي تدريجي خود در خاورميانه برخوردار باشد. در اين حالت، جمهوري اسلامي نيز كه بيست و پنج سال است با ايفاي نقش لولوخره براي اسرائيل امنيت و حمايت فراهم كرده است، بر سر جاي خود باقي خواهد ماند. زيرا لوبي يهودي ها در آمريكا و اروپا طوري عمل خواهد كرد كه رژيم، عليرغم مشكلات همه جانبه اش، هرگز تا حد سقوط از خارج مورد فشار قرار نگيرد.
با برقراري حكومت اسلامي مبتني بر شرع در عراق، يكي ديگر از ملتهاي خاورميانه، بعد از ملت ايران، دستخوش زجر، شكنجه، مسخ، ستم و نابودي تاريخي خود خواهد شد و راه، هر چه بيشتر، براي بروز مقاومت هاي مردمي دمكراتيك و خردگرا در منطقه سد خواهد شد. بايد ديد آيا ملت عراق نسبت به چنين خطري آگاهست و آيا با آن برخورد فعال خواهد كرد. زيرا مردم عراق در حال حاضر بايد، علاوه بر پايان بخشيدن به اشغالگري نظامي كشورشان، از اشغال سياسي آن توسط رژيم ايران و از طريق شيعيان متعصب خودداري كنند.
اگر اين سناريوي فرضي، آنچنان كه در بالا آمد، يا چيزي نزديك به آن، در عراق با موفقيت اجرا شود، بايد منتظر گسترش اين پديده به ساير كشورهاي عربي و از جمله عربستان، كويت، امارات، يمن و نيز مصر باشيم. يك موج جديد از اسلام گرايي ارتجاعي كه، به دليل خصلت ضد دمكراتيك و ضد انساني خود، با ايدئولوژي به ظاهر متخالف، اما در واقع هم ذات خويش، يعني صهيونيسم، به عنوان دو جريان ضد دمكراتيك و انتگريست موازي و مكمل عمل خواهند كرد. ايدئولوژي اسلام راديكال ملتهاي منطقه را به ضعف و جهل و بردگي مي كشد و ايدئولوژي راديكال صهيونيسم بر سرزمين، ثروت، آب، منابع و تاريخ آنها مسلط مي شود. چنانچه در فلسطين اين اتفاق در حال روي دادن است.
روند شوم تخدير مذهبي منطقه با ظهور انقلاب « اسلامي» در ايران و رشد اسلام گرايي آغاز شد و بيش از 25 سال است زندگي ميليونها ايراني، عراقي، افغاني، لبناني، فلسطيني و عرب را به جهنم تبديل كرده است، اين جريان ضد انساني مذهبي كه به همت مبارزات مردم آگاه منطقه و به بهايي سنگين، بخصوص در ايران، رو به انحطاط مي رود، به دليل حضور آمريكا و لشگر كشي اين كشور به عراق، نفس تازه اي يافته و در جستجوي زندگي دوباره اي براي خود است. گويي اسلام گرايي راديكال كه خدمات گرانبهايي را به گسترش توسعه طلبانه ي اسرائيل در خاورميانه رسانده بود، اينك پاداش خود را از قبل اشتباهات تاريخي ايالات متحده دريافت مي كند. ظهور سلاحهاي اتمي در ايران مي تواند ابعاد مخرب تازه اي به اين بازي سياه و پرشرارت ببخشد.
در چنين شرايطي يك پرسش مهم در مقابل نيروهاي مترقي و مردمي كشورهاي مختلف منطقه قرار مي گيرد و آن اينكه در اين شرايط پيچيده نظامي و سياسي چگونه بايد عمل كرد؟
نكته اي كه نبايد از نظر دور داشت اينكه با براه افتادن جرياني تحت عنوان «مبارزه با تروريسم» به طور عملي، شانس بروز مبارزات راديكال از جانب نيروهاي انقلابي و كنش گرا ضعيف شده است. از ترس برچسب تروريستي خوردن، اكثر سازمانهاي انقلابي در پوست تشكل هاي مسالمت جو مي خزند و به جاي براندازي رژيم هاي ديكتاتوري از طريق نبرد قهر آميز، حرف از «مبارزه غير خشونت آميز از طريق رفراندم» و يا حتي مصالحه با قدرت حاكم مي زنند. مورد پ ك ك در اين مورد بسيار گوياست. در حاليكه سازمانهاي سياسي و انقلابي اين گونه خود را با دست خودشان خلع سلاح و اخته مي كنند، رژيم هاي آزادي كش ضد دمكراتيك در سرا سر جهان خود را مجهز به آخرين ابزار پيشرفته ي اعمال خشونت عريان مي كنند.
در جهاني از اين دست، به تدريج حافظه ي جمعي از شاخص هاي مبارزه ي قهر آميز تهي مي شود و ستمديدگان، باور خود را به يك مبارزه ي راديكال براي ايجاد تغييرات زيربنايي از دست مي دهند. در حاليكه چماق مبارزه با تروريسم در هوا مي چرخد، دستگاه تبليغاتي سرمايه داري با استفاده از ابزارهاي روشنفكري بي مايه و دستگاه ارتباطاتي كه در اختيار دارد، مفاهيمي همچون مبارزه «مسالمت جويانه»، «غير خشونت آميز»، « نافرماني مدني» و ... را به عنوان يگانه راه هاي مقابله با خشونت مادي و نمادين سيستم به خورد جهانيان مي دهد.
در مورد ايران ديديم كه چگونه جريان ضد راديكال «اصلاح طلبي» در داخل با بسيج شكنجه گران وپاسداران و بازجويان سابق وزارت اطلاعات، مانند حجاريان و مزروعي و جلايي پور و در خارج، با بكارگيري عناصر خودفروخته اي مانند احسان نراقي و يا تشكل هاي بي هويتي مانند اكثريت و حزب توده، موفق شد به مدت بيش از شش سال چهره ي كريه نظام خشونت گر را با آرايش اصلاح طلبي به جوانان و افكار عمومي قالب كند. آنها از مبارزه «مسالمت آميز» در مقابل رژيمي دفاع مي كردند كه به خاطر سرقت ناشي از فقر، دست جوانان ايراني را با دستگاه برش در معرض چشم همگان قطع مي كرد.
اين جريان «اصلاح طلبي» ناجي رژيم، بخشي از حركتي بود كه در جهان به راه افتاد و از 11 سپتامبر به اينسو از حمايت چماق «مبارزه با تروريسم» نيز برخوردار است. دولت ايالات متحده بدين ترتيب سازمانهاي مبارز مسلح مانند «ارتش آزاديبخش ايرلند» و يا «مجاهدين خلق» را «تروريست» خواند و با آنان درافتاد، اما وجود رژيمي سراپا تروريست مانند رژيم آخوندي و يا تروريسم دولتي اسرائيل را تحمل مي كند ؛ به اولي در پشت پرده باج و پيغام و به دومي كمك مالي و تسليحاتي مي دهد.
ايرانيان مبارز و انقلابي نبايد كمترين توهمي درباره ي خصلت دمكراتيك كشوري داشته باشند كه به تلافي قتل چهار مامور امنيتي غير نظامي كه در فلوجه كشته شدند، بيش از ششصد نفر از مردم غير مسلح را ظرف شش روز قتل عام كرد. بي هيچ ترديدي، دولت آمريكا با اين ماهيت خود، هيچ گونه تضاد آشتي ناپذيري با رژيمي مانند رژيم آخوندي كه به اندازه ي خود او جنايتكار است ندارد و به طور قطع، هميشه، امكان كنار آمدن با هم را خواهند يافت. در اين شرايط بايد از خود بپرسيم حتي اگر آمريكا، بنا به دلايل مقطعي مربوط به منافعش با رژيم ايران درگير شود، آيا سرنوشت ملت ما بهتر از مردم عراق بعد از سقوط صدام خواهد بود ؟ پاسخ درست به اين پرسش درجه ي بالايي از واقعيت گرايي را ايجاب مي كند.
واقعيت ها و پرسش هايي از اين دست بايد نيروهاي صادق، راديكال و مبارز را كه براي منافع مردم محروم كشورهايي مانند ايران و عراق و افغانستان و فلسطين تلاش مي كنند بيدار سازد. آنچنانكه در عراق مي بينيم، اراده ي ملتها، حتي در اين جهان پر از زور و ستم و تحت ترور حكومتي، همچنان بالاترين قدرتهاست. بدور از بازيها و توطئه هاي پشت پرده، مقاومت مردم عراق نشان مي دهد كه با چند تفنگ و اراده ي آزاد زيستن مي توان نيرومند ترين و مجهزترين ارتش جهان را بيچاره كرد. كاري كه در گذشته ملت ويتنام كرده بود. خلق فلسطين نشان داده است كه قادر بوده نيم قرن در برابر دولت مجهز به انديشه و ماشين مرگ اسرائيل دوام آورد. اينها اسناد افتخار بشريت است و بيانگر يك واقعيت تاريخي است : تا زماني كه خلقي سرش را پايين نياندازد نمي توان طوق بردگي را بر گردن او افكند.
اين واقعيت ها به ما نيروهاي انقلابي و ياوران محرومين جوامع انساني اين درس را مي دهد كه مرعوب هيچ قدرتي نشويم، رجز خواني هاي قدرتمندان را گوش فرا نگيريم، از هيچ تهديدي نهراسيم، ارزش زندگي فردي خود را در عرض آن بدانيم نه در طول آن، آزادگي خويش را به عنوان انسان، موضوع هيچ معامله و مصالحه اي نكنيم، در مقابل شرارت نيت ستمگران، بر نيكويي خواست هاي ستمديدگان تكيه كنيم، از تفرقه و انزوا و جدا افتادگي بپرهيزيم، كينه و حسادت و خود محوري را از خود برانيم، همديگر را پيدا كنيم، به خود اعتماد و اطمينان كنيم، اختلاف ديدگاه ها ميان خود را پاس داريم و در عين حال محورهاي مشترك كار جمعي را بيابيم.
تاريخ مجموعه اي است از مقتضيات و اراده ؛ اگر مقتضيات به نفع نيروهاي مردمي و تغيير طلب نيست، با كيفيت، اصالت و جديت اراده ي خود، تاريخ را به سمت دلخواه خويش هدايت كنيم. اجازه ندهيم كه نيت هاي منفعت طلب و ضد انساني مانند مثلث ضد طبيعت انساني امپرياليسم، صهيونيسم و ارتجاع، نگرش شوم و تاريخ نكبت بار مطلوب خود را به ما تحميل كنند. نه با ارتجاع مي توان امپرياليسم هار را مهار ساخت، نه با صهيونيسم مي توان از پس ارتجاع برآمد. همه ي اين نيروهاي به واسطه خصلت ضد انساني و ضد مردمي خويش مكمل يكديگرند و از همديگر تغذيه مي كنند، تضاد آنها ماهوي نيست، كاركردي است. هر يك از آنها بدون ديگري براي بقاي خويش مشكل خواهد داشت. به همين دليل، رهايي ملتهاي ستمديده با دفع هر سه ظلع اين مثلث ممكن است نه با پناه بردن به يكي براي دفع ديگري. اين توهم قرنهاست كه به شكست و ايستايي انجاميده است.
ايران، بدون رهاي منطقه از چنگال اين مثلث، رنگ رهايي و دمكراسي به خود نخواهد ديد. نمي توان در عراق دمكراسي و در ايران ديكتاتوري مذهبي داشت. نمي توان د فلسطين ترور دولتي و اشغال گري و نسل كشي و در كشورهاي عربي، صلح و رفاه و آزادي داشت. نمي توان در ايران دمكراسي و در افغانستان يك حكومت دست نشانده داشت. بايد رابطه ي ارگانيك اين پديده ها با هم را درك كرد. بايد ضرورت آزادي انسانهاي دربند را در همه جوامع انساني فهميد. چنين دركي اجازه مي دهد كه مبارزان مترقي ايراني، عراقي، افغاني، فلسطيني و مصري بتوانند با درك ضرورت آزادي يكديگر، به حمايت از هم بپردازند.
بايد مبارزه را از بندهاي كاهش گر محدود ملي رهانيد، زيرا همچنان كه اقتصاد و غارت جهاني شده است، مقاومت و نبرد آزاديبخش نيز بايد جهاني شود.
تنها بدينگونه است كه مي توان اميدوار بود در ايران دمكراسي برقرار خواهد شد، زيرا در عراق نيز، زيرا در افغانستان نيز، زيرا در فلسطين نيز. راه آزادي ايران از دمكراسي در عراق مي گذرد.
براي سرنگوني رژيم در كشورمان وقت آن است كه به يك خانه تكاني جدي از انديشه هاي كليشه اي مبتني بر توهمات دست زنيم. تن دادن به خواستهاي امپرياليسم براي رها شدن از دست ارتجاع همان قدر ابلهانه و بچه گانه است كه در خواست آزادي از كسي كردن كه زندانبان ما را تربيت و تجهيز و تقويت كرده است. بايد با اتكا به خصلت روشنگرانه ي وقايع اخير در عراق و منطقه، از پيله هاي خاك گرفته بيرون آييم و تولدي ديگر پيدا كنيم. تولدي بر اساس انسان دوستي، مردم دوستي و واقع گرايي.
براي آينده ي ايران، وظيفه ي هر انسان آزاده اي ايراني است كه با وجود همه ي اختلافات سياسي و نگرشي، آغوش خود را به روي آزادگان ديگر بگشايد تا در مسير سرنگوني رژيم آخوندي طيفي گسترده از نيروهاي دمكراتيك و مسئول شكل دهيم و پس از استقرار يك دمكراسي نهادينه در ايران، به دنبال اهداف خاص سياسي خود رويم. نخست مبارزه اي مشترك در قابل يك طيف و با مرزهايي گسترده ؛ و پس از سرنگون ساختن رژيم، مبارزه اي طبقاتي با مرزهايي مشخص و محدود.
قبول كنيم كه دفتر سرنوشت ملت از قبل نوشته نشده است، هرچه ما اراده كنيم درآن نوشته خواهد شد. و اگر چنين نكنيم بازهم دشمنان مردم ستمديده ي ايران اين دفتر را رقم خواهند زد. انتخاب با ماست.
* *
www.korosherfani.com
16/04/2004