يكشنبه 13 ارديبهشت 1383

خاطره هاي نيک آهنگ کوثر از گل آقا

تابستان ۷۰ بود که با تلفن سیامک ظریفی، ن.شلغم، به گل آقا رفتم. کاریکاتورهایی که از اساتید دانشگاه کشیده بودم را دوست مشترکی به او نشان داده بود. ذوق زده می خواستم سر در بیاورم که در دفتر مجله، گل آقا کدام یک از نویسنده هاست، فکر می کردم باید یک آدم بلند قد و با هیبت باشد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

nick@sicknick.org

ورود به گل آقا

تابستان ۷۰ بود که با تلفن سیامک ظریفی، ن.شلغم، به گل آقا رفتم.
کاریکاتورهایی که از اساتید دانشگاه کشیده بودم را دوست مشترکی به او نشان داده بود. ذوق زده می خواستم سر در بیاورم که در دفتر مجله، گل آقا کدام یک از نویسنده هاست، فکر می کردم باید یک آدم بلند قد و با هیبت باشد. وقتی او را با آن قد کوتاه و اندام ظریف دیدم، دلم سوخت! ولی وقتی ابهت او را در دفتر مجله درک کردم،دلم برای بقیه از جمله خودم سوخت! وقتی برای اولین بار به دفترش رفتم،با ترس و لرز کارهایم را نشانش دادم، گمانم گفت باید شلاغ بخوری!
منظورش این بود که باید آبدیده بشوی ، من هم که به خاطر جو گرفتگی هول شده بودم، یکهو گفتم: یعنی کاریکاتورهای من منع شرعی دارند؟(از زنا که بدتر نیستند؟)
قرار شد عکس هایش را از شهاب رضویان بگیرم و کاریکاتورش را بکشم، این کار تقریبا جنبه امتحان ورودی را داشت. کشیدم و وارد شدم...
من اولین کاریکاتوریست آماتوری بودم که وارد مجموعه می شدم.
گفت برو پیش قدیمی ها بنشین و کار یاد بگیر، ولی مواظب باش دلسرد نشوی...
آنجا بود که با ابراهیم نبوی آشنا شدم، کسی که از دلسرد شدن من جلوگیری کرد.

حمایت

مرحوم فرجیان، سردبیر بود. راستش از جوان تر ها خیلی خوشش نمی آمد، ما جوان های مجله هم مثل زرویی و ظریفی شبکه جاسوسی خودمان را داشتیم و می فهمیدیم چه حرف هایی در مورد ما پیش صابری زده. انتظار داشتیم صابری هم تحت تاثیر قرار بگیرد و با اردنگی تحویلمان بگیرد، ولی بر عکس ، من حس می کردم که بیستر مورد حمایت صابری قرار می گیرم.

درس

برایش خیلی مهم بود که بچه های گل آقا درسشان را بخوانند، برای همین وقتی برای امتحان فوق لیسانس مرخصی یک ماهه خواستم، گفت این چند ماه را هم نباید می آمدی!
وقتی قبول شدم ، موقع ثبت نام در دانشگاه تهران برایم مشکلی پیش آمده بود و نزدیک بود از ادامه تحصیل محروم شوم، نامه ای به دکتر افروز رئیس وقت دانشگاه نوشت با این مضمون:
برادرم دکتر افروز:
از جوانان مستعد در هنر کاریکاتور، مقداری هم نصیب گل آقا شده است! این جوانان مسؤولان را دو جور می توانند بکشند:
۱-صاف و صوف
۲-کج و معوج
بسته به نظر حضرتعالی است، یا کار قانونی نیک آهنگ کوثر را انجام می دهی یا منتظر عواقب آن می مانی!
کیومرث صابری
این نامه را به رئیس دانشگاه دادم، ظرف ۳۰ ثانیه نوشت:با نظر مثبت اقدام شود! اصل نامه در چرخه اداری گم شد! چون همه رونوشتی از آن را می خواستند. و آخر سر معلوم نشد چه کسی اصل نامه را بلند کرده!

کار کردن برای نشریات دیگر

گل آقایی ها از کار در نشریات دیگر منع شده بودند،میزان حق التحریر هم آنقدر بالا نبود که کفاف زندگی ما را بدهد. زرویی بابت همکاری با همشهری مجبور به انتخاب شد، و چند صباحی از گل آقا رفت. البته او برای خود استادی شده بود.
ولی من تازه کار که با خانواده خودم در شیراز در افتاده بودم و به خاطر کاریکاتوریست شدن، نمی خواستم از تهران بروم، و درست قبل ازکنکورفوق لیسانس بایکوت مالی هم شده بودم،با ماهنامه همشهری شروع به کار کردم. صابری زیر سیبیلی رد کرد تا از حضور در گل آقا و شد در آنجا محروم نشوم.
وقتی هم به روزنامه همشهری رفتم، از او رخصت خواستم، فکر می کردم به سرنوشت زرویی دچار می شوم، ولی در کمال تعجب هم در گل آقا ماندم و هم کاریکاتوریست روزنامه شدم.

قلم سبز

صابری آنقدر با روان نویس سبز خودش جدی بود، که انگار با آن کشتی می گیرد. مدتی از درد انگشت با سختی و مرارت می نوشت.انگارچند روزی هم انگشتش را بسته بود.
دستورات و فرامین گل آقایی را با همان قلم صادر می کرد.نامه های پدرانه اش را با آن قلم می نوشت، و حیفم می آمد آنها را نگه ندارم. وقتی از کاریکوتوری انتقاد داشت، روی کاغذ یادداشت کوچکی که به اصل کار چسبانده شده بود نظرش را می گفت. راستش از خدایمان بود که کاری آنقدر مورد توجه او قرار بگیرد که نقد شود. وقتی مثل گروه های فشار هر روز آوارش شدم که برای کاریکاتوریست ها کتاب های آموزشی خارجی فراهم کند، قلم سبزش همه مشکلات را حل کرد. همان کتاب ها را آرام آرام به صورت ترجمه یا تالیف در ماهنامه در اختیار خوانندگان گذاشتیم.

پدر خوانده

من خیلی رک بودم، و بر خلاف همکاران بعضی انتقادها را بی واسطه به او می گفتم. یک بار او را با "دون کرلئونه" فیلم پدر خوانده مقایسه کردم.
گفتم شما شده اید پدر خوانده طنز!
فیلم را ندیده بود، برایش تعریف کردم، گفت چه اشکالی دارد؟ اگر به خاطر همین جرات نکنند مزاحم همکاران گل آقا و طنز پردازان شوند، خیلی هم خوب است! چند بار در دهه هفتاد می خواستند برای تنی چند از اهالی طنز و کاریکاتور مشکل درست کنند، و صابری نجاتشان داد. شاید خود آن افراد هم خبردار نشده باشند.

آموزش

گمانم احمد عربانی به او پیشنهاد داده بود که برای کاریکاتوریست های جوان امکان رفتن به کلاس طراحی را فراهم کند. قلم سبز صابری راه افتاد! و ما راهی کلاس شدیم. و چه برکتی داشت آن کلاس ها.

سیاسیون

برای اهالی سیاست آمدن به دفتر گل آقا افتخار بود.در دفتر گل آقا مجبور بودند هر متلکی را با لبخند تحمل کنند! چاپ کاریکاتورهایشان همبرایشان مهم بود، اگر مدتی به یکی از وزرا بی محلی می شد، و تحویلش نمی گرفتیم! به صابری زنگ می زد و با ناراحتی علت را می پرسید.
روزی دکتر ولایتی به دفتر گل آقا آمد و برای نهار ماند. صابری مرا صدا زد. ولایتی بر اساس پشت جلدی که برای ماهنامه کشیده بودم پیشنهادی داشت. گفت: مرا می توانید مثل یک چتر باز بکشید که مثل صائقه در کشورهای آفریقایی مثل بورکینافاسو فرود می آیم. گفتم: مثل امروز که عین چتر بازها برای نهار آمده اید؟
صابری خندید و گفت ببین ما با اینها داریم کار می کنیم! ...

زیبا کشیدن

دائم یادداشت می داد که نیکان! خداوند انسان ها را زیبا خلق کرده و تو آدم ها را زشت می کشی! تو آدم ها را کریه می کشی و این در اخلاق گل آقا نیست!
من هم نمی توانستم چیزی را بدون پاسخ بگذارم، یک بار به سراغش رفتم و گفتم: من "کریه کاتوریستم" نه کاریکاتوریست!
و گفتم که ما سیرت آدم ها را از طریق کاریکاتور می کشیم... صورت زیبای ظاهر هیچ نیست، ای برادر سیرت زیبا بیار. با خوشرویی نگاهم کرد و گفت درست می گویی، ولی من جواب خیلی ها را در آخرت چه جوری بدهم؟

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/7138

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'خاطره هاي نيک آهنگ کوثر از گل آقا' لينک داده اند.

درگذشت کیومرث صابری و لینک های مرتبط
...
Persian Weblog | Iranian Artists'Site
May 2, 2004 08:12 PM

درگذشت کیومرث صابری و لینک های مرتبط
...
Persian Weblog | Iranian Artists'Site
May 2, 2004 08:13 PM

درگذشت کیومرث صابری و لینک های مرتبط
...
Persian Weblog | Iranian Artists'Site
May 3, 2004 11:35 AM

Copyright: gooya.com 2016