1 . در مورد اصلاحات ملت ایران که با حماسه دوم خرداد76 شروع شد سخنان زیادی گفته شده است.برخی آن را یک روش رفتاری در عرصه سیاسی ودر مقابل انقلاب دانسته اند. گروهی اصلاحات را به عنوان یک جریان سیاسی تعریف کرده اند که دستورالعملهای مشخصی برای اداره جامعه دارد. دسته ای نیز از اصلاحات به مثابه یک جنبش اجتماعی سخن رانده اند. برای مطالعه این پدیده متناسب با تعریفی که از آن ارایه می شود شاخصهای ویژه ای به کار خواهد رفت. اگر اصلاحات را یک روش رفتاری خاصی بدانیم که طرفدارانش در رفتارهای سیاسی خود به کار می گیرند ، علی القائده مادام مدعیانش از این روش تخطی نکنند اصلاح طلب خوانده می شوند ولابد هر کس وهر حزب وگروهی نیز که از این روشها پیروی کند اصلاح طلب نامیده می شود کما اینکه آن دسته از اپوزسیون خارج از کشور که تمایلی به روشهای تند انقلابی گرایانه برای ایجاد اصلاح در سیستم سیاسی کشور ندارند ونیز گروههای اپوزسیون داخلی خارج از حاکمیت ، همچون ملی مذهبی ها در این چارچوب قرار می گیرند. وبالعکس افراد یا گروههایی که به مبارزه مسلحانه مبادرت ورزیده ویا از اصلاح درونی سیستم سیاسی حاکم بر کشور ناامید شده وخواهان براندازی کل حکومت هستند در زمره اصلاح طلبان به حساب نمی آیند. در هر حال از آنجا که پس از دوم خرداد واژه ای به نام اصلاحات از جانب دولت خاتمی مطرح شد غالبا این اصطلاح به فعالان سیاسی اطلاق می شود که در درون حاکمیت قرار گرفته ومی کوشند سیستم سیاسی کشور را با استفاده از مکانیسمهای داخلی نظام میسر سازند. والبته بعدها گروههایی از اپوزسیون داخلی وخارجی هم از آن حمایت کردند . وامروز اصلاح طلبان یک طیف گسترده را در بر می گیرند که گروهی در درون حاکمیت جای دارند ، گروهی به تدریج در حال اخراج از حاکمیت هستند وگروهی نیز خود آگاهانه حاکمیت را ترک کرده وبعضا راهی زندان شدند . دسته ای نیز از ابتدا خارج از حاکمیت قرار داشته ویا اجازه ورود نیافته اند. ارزیابی عملکرد اصلاح طلبان در چارچوب این تعریف کاملا مثبت است وجز افرادی مانند اکبر گنجی وابراهیم نبوی بر سر پیمان خود مانده وخواهان اصلاح سیستم سیاسی کشور با استفاده از مکانیسمهای دموکراتیک وقانونی بوده وعلاقه ای به براندازی نظام وگرایش به انقلابی دیگر ندارند.
2 . در صورتی که اصلاحات را جریانی تعریف کنیم که دارای دستورالعمل اجرایی خاصی برای اداره جامعه است ، طبعا با شاخصهای میزان توسعه یافتگی همچون : ایجاد رفاه عمومی ، رفع بی کاری وایجاد اشتغال ، کارآمدی سیستم اداری کشورو... به ارزیابی عملکرد آن خواهیم پرداخت . گرچه خاتمی به عنوان یک رئیس جمهور وکابینه اش باید پاسخگوی عملکرد اجرایی خود باشند اما به نظر منطقی نمی آید که اصلاحات را در چنین تعریفی محدود سازیم تعبیری که می گویداصلاحات به مثابه یک حزب ، حکومت را در دست گرفته ومی خواهد نظام اجرایی کشور را کارآمد سازد حتی اگر انتظار چنین پیامدی نتیجه منطقی حاکم شدن اصلاح طلبان باشد . از این منظر باید خاتمی وتیم اجرایی همکارش را از مقوله ای به نام اصلاحات جدا کرد ودر جای خود به ارزیابی دولت او پرداخت ومتناسب با اختیارات ودر مقایسه با دیگران از وی انتظار پاسخگویی داشت اما ارزیابی اصلاحات با شاخصهای کمی عملکرد دولت خاتمی یک خطای آشکار در تبیین جایگاه اصلاحات به نظر می رسد. از این منظر باید خاتمی وهمه مردان همراهش را در دونقش ارزیابی کرد : یک . نقش اصلاحگری . دوم . نقش اجرایی. بی گمان ره انصاف این است که اگر انتظارات مردم ، فارغ از منطقی یا غیر منطقی بودن آن وتناسبش با واقعیات واختیارات دولت خاتمی، در حوزه اجرا برآورد نشده است ، که جای بحث دارد ، نباید کل اصلاحات را با این معیار سنجید بلکه واقع بینانه به ارزیابی عملکرد خاتمی ودیگر اصلاح طلبان از منظری نگریست که اینان چه تاثیری در تغییر نگرش مردم نسبت به حکومت ، دین وحاکمان داشته اند. نگاه صاحب این قلم به اصلاحات بیشتر متوجه چنین برداشتی است. بررسی اصلاحات به عنوان یک جنبش اجتماعی هم مد نظر این نوشته نیست . چرا که پرداختن به اصلاحات از آن منظر کار جامعه شناسان است . تلقی کردن اصلاحات به مثابه یک پارادایم وچارپوب فکری ، پنجره ای است که می خواهیم از درون آن به اصلاحات نگریسته وارزیابی اجمالی از آن به عمل آوریم.
3 . پارادایم (paradigm) واژه ای است که دانشمندان اولین بار برای تبیین جایگاه انقلابهای علمی به کار بردند . در این تعریف پارادایم نگاه ناظران را از یک محل به محل دیگر انتقال می دهد. مثلا ثابت تلقی کردن زمین یک پارادایم است وکروی ودر گردش بودن آن نیز ناشی از یک پارادایم دیگر است. در حوزه سیاسی وحکومتداری نیز پارادایمهای متعددی را می توان نام برد اما به طور کلی سه پارادایم یا چارچوب فکری را می توان شناسایی کرد که عبارتند از :
1) انسان موجودی آزاداست که نیاز به حکومت ندارد. زندگی ابتدایی وطبیعی انسانها در عصر توحش وجنگل نشینی نشان از این نقش دارد. آنارشیسم در عصر جدید هم از همین منظر به انسان می نگرد.
2) انسان موجودی محکوم است ، ناچار از زندگی اجتماعی است، ناچار به تشکیل حکومت است ، اما او خود محور نیست ، محور خداست وحکومت ها در زمین به نیابت از سوی خدا واز سوی جانشینان او مستقر می شوند . نمایندگانی که سایه خدایند وگرچه زمینی اند اما به واسطه انتساب به آسمان ، قدسی وآسمانی می شوند.
3) انسان موجودی آزاد ومختار است ، نیازمند حکومت است ، محور حکومت خود انسان است. هیچ قدرتی حق ندارد این حق واختیار را از او بگیرد.
بحث در مورد پارادایم اول منتفی است اما چالش پیرامون پارادایمهای دوم وسوم کماکان مطرح وموضوع روز زندگی اجتماعی وسیاسی جوامع بشری است. پیشینه سیاسی واجتماعی ملت ایران با همه گستردگی وشمولیت همه اقوام وملیتها وادیان ومذاهب حاکی از آن است که فرهنگ وپایه های فکری جامعه ما براساس پارادایم دوم ، یعنی" تلقی آسمان محوری از حکومت " شکل گرفته است. ناگفته نماند که مردم ماهرگز نتوانسته اند اراده واقعی وحقیقی خدا رادرمورد حکومت ایدآل آسمانی درک کنند بلکه همواره با الگوهایی به نام حکومت آسمانی مواجه شده اند که نمایندگان خود خوانده خدا تحت عناوین مختلف به ایشان عرضه کرده اند. در چنین الگوهایی شاه یا سلطان یاهر عنوان دیگر سایه خداست. نماینده انحصاری آسمان است . مردم رعایای او هستند. به واسطه وابستگی این حاکمان به خدا ، مقدس تلقی می شوند. شان حق مطلق می گیرند ولذا امکان نقد ایشان وجود نخواهد داشت. مردم حق خواهند داشت در نهایت سعی وتلاش اطاعت کنند . مردم باید از حکومت راضی باشند وگرنه گناه کار خواهند بود چراکه مخالفت ونارضایتی آنان از حاکم به منزله مخالفت ونارضایتی از خداست واین فسق وکفر ونافرمانی ومستحق مواخذه وجریمه است. ریشه عمیق این پارادایم در فرهنگ ایرانی ما تا جایی است که به این قانونمندی در مورد رابطه یک طرفه حکومت ومردم به عنوان یک اصل پذیرفته شده باور پیدا کرده ایم. عبور از این چارچوب حرام تلقی می شود . به نظر می رسد تمام مبارزاتی که در ، دست کم یک قرن اخیر، آزادیخواهان ایران داشته اند مقابله با این باور است که پارادایم غالب بر جامعه ما بوده است. آنچه ما به عنوان مشروطیت از آن یاد می کنیم نبوده است جز تلاش برای شکستن حکومت مطلقه فردی منتسب به آسمان که نمایندگان آن حاکمان زمینی بوده اند ، یعنی مقابله با پارادایم آسمان محور، در حکومت.
4 . انقلاب اسلامی مردم ایران در بهمن 57 مصداق بارز تلاش نخبگان وملت ایران برای مقابله با " پارادایم شاه محور " بود. انقلابی که در ادامه نهضتهای مشروطه خواهی ملت در مقاطع مختلف در پی ورود به فضای فکری پارادایم سوم ، پارادایم انسان محور انجام گرفت. تسلط شدید پارادایم دوم تا جایی بود که علیرغم اراده ملت برای توسل به مکانیسم های پارادایم مردم محور ونفی حکومت مطلقه فردی با وجود گامهای حقوقی مهمی که برداشته شد منافذ ورود اندیشه فرد گرایی کاملا بسته نشده وبودند وهستند کسانی که سالها برای آزادی مبارزه کردند اما نگاهشان همچنان به الگوهایی است که ریشه در پارادایم دوم دارد. بدیهی است اگر پارادایم انسان محور به رسمیت شناخته شود باید در فکر ابزارها وروشهایی بود که بتوانند به استقرار کامل اندیشه جدید کمک کنند . حاکمیت انسان یکی از اصولی است که در پی ظهور پارادایم انسان محور پا به پای آن در جوامع بشری مطرح شده است . برای تحقق پذیر کردن این اصل روش منطقی وعقل پسند دموکراسی ابداع شد . مدلی که به عنوان شاخص تحقق مردم سالاری ومردم محوری حکومتها مورد بهره برداری قرار می گیرد. در قانون اساسی جدید ملت ایران گام های بزرگی به سوی پارادایم سوم برداشت اما فرهنگ حاکم بر جامعه ما که قدمت چندین صدساله دارد در عمل موانع جدی سرراه قرار داد. تولد دوم خرداد76بازخواست مجددی بود برای تمایل مردم به "پارادایم مردم محور ". در این حرکت مهم و بزرگ ملت ایران با استقبال از خاتمی واصلاح طلبان ، پی گیر اصولی شدند که مردم محوری انقلابشان را به فراموشی نسپارد. به نظر نزدیک به واقع می آید پدیده سیاسی اصلاح طلبی در خرداد76که معمار آن خاتمی وتیم فکری همراهش بود را زایش مجدد پارادایمی دانست که دهها سال پیش آغاز گردید وخواست جدی آن باز گرداندن حاکمیت به مردم است. پارادایمی که می گوید مردم آزادومختارند هرگونه که خواستند در مورد زندگی اجتماعی وسیاسی خود تصمیم بگیرند. پارادایمی که حکومت مطلقه فردی را تحت هر عنوانی نفی می کند. پارادایمی که برای تحقق مبانی خود مدل دموکراسی را پیشنهاد می کند. پارادایمی که مردم را باصلاحیت ترین مرجع برای ترسیم حکومت دلخواه خود می داند. ادعای این مقاله این است که خاتمی واصلاح طلبان ایران در هشت سال گذشته در جهت تعمیق ریشه های این پارادایم کوشیده اند.
advertisement@gooya.com |
|
5 . اگر بپذیریم در دوم خرداد مردم ایران پشت سر نخبگان خود رای به پارادایم " مردم محور" دادند ، برای ارزیابی عملکرد اصلاح طلبان باید پرسید چقدر در تعمیق اندیشه مردم محوری ونفی اندیشه شاه محوری موفق بوده اند. در این راستا فراهم کردن زمینه برای نهادینه شدن پارادایم سوم مهمترین رسالتی بوده است که پس از معرفی مردم سالاری به عنوان مدل مناسب تحقق بخش پارادایم سوم بر دوش اصلاح طلبان بوده است . باید از اصلاح طلبان پرسید چه میزان به پاگرفتن احزاب مردمی وباورمند به مردم محوری کمک شده است. چه میزان نهادهای مدنی وسازمانهای غیر دولتی شکل گرفته اند. چه میزان بخش خصوصی به عنوان یکی از ارکان حکومت داری متناسب با پارادایم جدید، میدان عمل یافته است . چه میزان در دفاع از حقوق شهروندی آحاد ملت دفاع شده است. چه میزان زمینه اعتنا به حقوق بشر در جامعه فراهم شده است؟ آری در این جایگاه نمی توان عملکرد اصلاح طلبان را با نرخ رشد اقتصادی وایجاد اشتغال وتولید ناخالص داخلی ارزیابی کرد. چرا که حوزه ها از هم متمایزند. حوزه اصلاح طلبی حوزه اندیشه وسیاست است . گرچه همانطوریکه پیشتر ذکر شد به نسبت تحقق پارادایم سوم انتظار این است مطالبات مردم هم منطقی تر بشود وهم دستیافتنی تراما خلط این مباحث امکان ارزیابی واقع بینانه را ازبین می برد. در واقع در این نوشته می خواهیم بگوئیم اصلاح طلبان در تغییر نگرش مردم از شاه محوری وحکومت مطلقه فردی به سمت مردم محوری نقش اساسی ایفا کردند وآنچه در آینده نیز از آنان انتظار می رود پی گیری همین راه است راهی که سرانجام تمام حاکمیت را به مردم برگرداند وهیچ امتیاز ویژه ای را برای هیچ فرد ویا گروهی اختصاص ندهد. کسانی که می کوشند با قلب حقایق نگاه مردم را از مسئله مهمی چون ماهیت ونقش حکومت به سطح نخود وکشمش وتغذیه روزانه تنزل دهند یا ماهیت اصلاحات را در نیافته اند یا تعمدا در پی هتک حرمت اصلاح طلبی وتطهیر حرکتهای انقلابی ودگرگونی خشونت آمیزند. مقوله ای که عقلای بشر در آغاز هزاره سوم میلادی پسندیده اش نمی دانند. از منظر اندیشه وریشه های فکری است که می توان نقش تک تک اصلاح طلبان واحزاب وگروههای وابسته اش را مطالعه وارزیابی کرد. نقد جریان اصلاح طلبی از سوی هواداران ونیز مخالفانش اگر عمیق ودر سطح فلسفه آن نباشد به نظر غیر واقعی وغیر منصفانه می آید.