دوشنبه 14 ارديبهشت 1383

نامه اي براي فردا (3)، نامه رييس جمهور به مردم ايران، ايسنا

گروهي كه خود موجبات نارضايتي جامعه و به حاشيه راندن بسياري از روشنفكران و متخصصان و جوانان از عرصه انقلاب شده بودند، از آغاز حضور، خاتمي را منشأ از ميان رفتن انقلاب، لطمه ديدن امنيت كشور و استيلاي فرهنگ غربي بر كشور دانستند و بر طبل انكار كوبيدند و هرچه توانستند، كردند. به خصوص با كشف و حذف غده‌ي سرطاني جاخوش كرده در نهادهاي امنيتي - كه قتل‌هاي زنجيره‌اي نمونه‌اي مهلك از آن بود - از متن دستگاه رسمي اطلاعات و امنيت كشور و تبديل آن دستگاه به نهادي بيدار و هوشيار و مدافع امنيت پايدار و نقطه‌ي اطمينان ملت و خنثي‌كننده‌ي توطئه‌هاي دشمنان ايران و معارضان تروريست و كينه‌توز انقلاب و جامعه، آن فعاليت به صورتي ديگر و ريشه‌اي‌تر ادامه داشته و دارد. چراكه حذف غده‌ي سرطاني به معني نابودي بينشي كه به اين جريان خطرناك منجر مي‌شود، نبود. اصرار بر روش‌هاي تنگ‌نظرانه و سازمان‌يافته براي تخريب ذهن جامعه به‌خصوص دينداران نسبت به دوم خرداد از يك سو و رفتارهاي بعضا نادرست و شتابزده‌اي كه به نام اصلاحات صورت گرفت، از سوي ديگر، به عنوان دو پديده‌ي تلخ تاريخي در اين دوران باز بروز كرد و اين بار نيز اين دو عامل دست به دست هم دادند تا زمينه‌ي عدم توفيق حركت شكوهمند ملت را فراهم آورند.
در دوراني كه رشد «روند توقعات فزاينده» مشخصه‌ي بارز آن و «سرسختي» در مسير برآوردن بسياري از خواسته‌هاي به‌حق و قانوني مردم و نخبگان ـ آن هم به هر بها و بهانه‌اي ـ مشخصه مشهود ديگر آن است، درك درست اين رويدادها و داوري واقع‌بينانه نسبت به آنها دشوار مي‌شود؛ چنان‌كه شد. بعضا گفته شد: خاتمي سازشكار و تسليم در برابر اقتدارگرايان است. خاتمي سوزاننده‌ي همه‌ي فرصت‌هايي معرفي شد كه تاريخ و ملت در پيش روي او نهاده بود و خاتمي عامل اصلي عدم تحقق همه‌ي وعده‌ها شناخته شد.
سخن بر سر درست انگاشتن و مطلق كردن فهم و كاركرد خود و قادر دانستن خويش به برآوردن همه‌ي خواسته‌ها و تحقق برنامه‌ها نيست. سخن بر سر درستي رويكردهاي سياسي و اجتماعي و شناخت منابع و موانع مردم‌سالاري به طور واقعي است. براي اين منظور بايد به راستي بر ضرورت «فهم» مسايل براي «نقد» آنها تاكيد كرد وگرنه روشن است وقتي سياستمدار آگاه و دلسوزي چون دكتر مصدق اشتباه مي‌كند، هنگامي كه عارف و فقيه و رهبري آگاه و شجاع چون امام خميني (قده) بارها به صراحت از اشتباهات خود سخن مي‌گويد، اين بنده‌ي خدا بسيار كوچك‌تر از آن است كه ادعا كند كه خطا و كوتاهي نداشته است. اما آيا همه‌ي وعده‌هايي كه گفته مي‌شود خاتمي داده بود، واقعا من وعده داده بودم يا مي‌توانستم وعده بدهم؟
هريك از ما ايرانيان، از تنگناهايي كه با آنها مواجه بوده‌ايم، به فراخور حد و حال خويش تاثير پذيرفته‌ايم؛ پس همه بايد در اين باب تامل كنيم و بكوشيم در عمل براي رهايي بينش و منش خود از چنبره‌ي استبدادزدگي تاريخي راهي بيابيم. همه‌ي ما متاسفانه از اين بيماري جانكاه آسيب ديده‌ايم. پس نبايد خود را از آن مصون بدانيم. در فضاي استبدادزده ذهن‌ها آشفته مي‌شود و صداهاي واقعي به خوبي به گوش نمي‌رسد. اين بيماري عام و خطربار است و براي درمان واقعي آن بايد آزادي و مردم‌سالاري را به جد پاس داشت و هزينه‌ي تحقق آنها را پرداخت. آن‌گاه كه بپذيريم با همديگر بهتر مي‌فهميم و كمتر اشتباه مي‌كنيم، به راهبرد و رويكرد درست دست يافته‌ايم.
با اين نگاه است كه مي‌توان حتما پيروز شد، نه بر مخالف، كه با مخالف و نه در عرصه‌ي سياست كه در همه‌ي عرصه‌هاي جامعه. اين جوهر حركت و حديثي است كه از دوم خرداد برآمد و در متن جامعه جريان يافت. نقطه‌ي اميد من در اين راه پايداري، آگاهي و تداوم حضور جوانان و آحاد شهروندان كشور در قالب نهادها و تشكل‌هاي مدني در عرصه‌ي تعيين سرنوشت است. اين‌گونه مشاركت است كه مي‌تواند خطاها و كمبودهاي سياستمداران و دولتمردان را جبران كند.
گفتمان اصلاحات توانست با طرح شعار استقرار جامعه‌ي مدني، تكيه بر راي مردم و انتخابات آزاد، توام بودن اسلاميت و جمهوريت در نظام سياسي و ملازم بودن حق و تكليف شهروندان و حكومت، پيشاهنگ تحول در منطقه باشد و باز نام ايران را در اين دوران بلندآوازه كند. آن‌چه بعدها نام اصلاحات بر خود گرفت، فرصت ملي و سرمايه‌ي جديد اجتماعي براي كشور بود.
در حقانيت و اصالت اصلاحات و گفتمان آن همين بس كه امروز نه تنها جريان‌هاي سنتي جامعه و اكثر قريب به اتفاق نيروهاي سياسي در داخل و خارج از كشور، بلكه حتي مخالفان فكري و سياسي اين نظام هم از ضرورت استقرار دموكراسي سخن مي‌گويند. در منطقه نيز سخن اول انجام اصلاحات است و حتي اعمال فشار خارجي براي اجراي صورتي خاص از آن وجود دارد اما به‌رغم آن ملت ما مفتخر است كه خود آغازگر اصلاحاتي برآمده از هويت و خواست تاريخي خويش بوده و سه سال پيش از وقوع جنايت 11 سپتامبر (20 شهريور 1380) و قطب‌بندي‌ها و آرايش‌هاي جديد بين‌المللي، تحولي بزرگ را در كشور سامان داده است.
در عين حال از ياد نبريم كه ميان آن اميد و آغاز، با آن‌چه در فضاي سياسي كشور رخ داده، فاصله‌ها افتاد، برخي سرخوردگي‌ها در روند پيشبرد اصلاحات رخ داد و برخي واقعيت‌ها، باز در دايره‌ي ابهام‌آميز انگاره‌هاي تيره محبوس و مغشوش ماند.
در فضاي پيش آمده، بخش‌هاي مهمي از جامعه بعد از 7 سال تلاش دولت برآمده از حماسه‌ي دوم خرداد، در ذهن خود چنين ديدند كه گويا جمهوري اسلامي بر سر دوراهي بازگشت به سوي اقتدارگرايي و ناديده انگاشتن همه‌ي دستاوردهاي مردم‌سالارانه‌ي انقلاب و يا گذر به سوي لائيسيته و جمهوري سكولار قرار دارد.
بديهي است كه از اين آشفتگي ذهني و رواني، دشمنان آزادي و مرد‌سالاري نيز غافل نشوند و با پشتوانه‌ي حمايت از سوي منابع و مراكز قدرت و اقتصاد و تبليغات جهاني، صداي جمع‌هاي محدود و مطرود خود را به عنوان صداي ملت در جهان تبليغ كنند. اما جريان اصيل دوم خرداد با توجه به ضعف‌ها و ناكامي‌هاي گذشته، هم‌چنان بر شعارهاي اصلي خود پا فشرده و مي‌فشارد و مردم را به پيمودن اين راه به عنوان تنها راهي كه به سرمنزل امن و مطمئن منتهي خواهد شد فرامي‌خواند.
تصور اين‌كه با حذف جمهوري اسلامي، يك جمهوري مردمي غيروابسته پديد خواهد آمد، تصوري باطل است كه شواهد تاريخي، سياسي و اجتماعي بطلان آن فراوان است.
تصور اعمال حاكميت دين از راه اجبار واستبداد و ناديدن خواست و راي مردم نيز، نادرست و ناميسر است. بنياد و پشتوانه‌ي هر نظامي مردمند و مردم ما خواستار جمهوري بيگانه با دين و لائيك نبوده و نيستند. متاسفانه حتي مفاهيم غربي هم، وقتي به يك فضاي استبدادزده پا مي‌نهند، تحريف هم مي‌شوند و اين‌كه در اين مسير سكولاريسم نيز مبدل به دين‌ستيزي مي‌شود، از اين قاعده بركنار نيست.
براي بهروزي ملت ما تنها يك راه وجود دارد: استوار كردن مردم‌سالاري بر پايه‌ي اعتقاد و فرهنگ مردم، و نوسازي فرهنگ ديني و اجتماع در جهت سازگاري با مرد‌م‌سالاري و تقويت بنيادهاي مردم‌سالارانه كه در انقلاب اسلامي بوده و در قانون اساسي نيز منعكس شده است. بر اين اساس همه‌ي قدرت‌ها مستقيم و غيرمستقيم برآمده از مردمند و هيچ قدرت غيرمسوولي، مورد پذيرش و مشروع نيست و ساز و كارهاي تامين و اعمال اين مسووليت نيز در قانون مشخص است.
آن‌جا كه اشكالي هست، بيشتر در تفسير و برداشت از قانون و نحوه‌ي اعمال درست اين ساز و كارها است. پس اشكال در وهله‌ي نخست ناشي از انحراف از روح قانون اساسي است، هرچند كه هيچ قانون بشري مصون از اشتباه يا عقب افتادن از زمانه نيست.
هنوز بر اين اعتقادم كه اصلاح‌طلبي به منزله‌ي حديث دل ملت ايران هم‌چنان پابرجا است. اما اين نگراني هست كه كج‌انديشي‌ها و نابردباري‌ها و كم‌حوصلگي‌ها اين گفتمان را به بيرون نظام جهت بدهد؛ تا كنون تمام تلاش اين بوده و هست كه چنين نشود.
دوم خرداد بروز مقبوليت حديث سازگاري «دينداري و آزادي» و «اسلام و مردم‌سالاري» بود و معتقدان به اين سازگاري از دو سو مورد تهاجم قرار گرفتند: يكي آن‌كه مي‌گفت براي اين‌كه ديندار بمانيم، آزادي را رها كنيم و متاسفانه بسياري از نهادهايي را كه مي‌بايد در فراز و وراي همه‌ي جبهه‌بندي‌ها بمانند، به استخدام خود درآورد، بي‌آن‌كه تكليف مسووليت آنها معلوم باشد. ديگري آن‌كه خواستار قرباني كردن دين در پاي آزادي بود و ابزار جنگ رواني را نيز در اختيار داشت و مي‌كوشيد از ميان جوانان و تحصيل‌كردگان سربازگيري كند. در واقع اين هر دو برخلاف جهت آب شنا كرده‌اند و مي‌كنند. بيش از يكصد سال است كه اين ملت خواستار آزادي و استقلال و پيشرفت است و اين همه را سازگار با هويت ديني و ملي خود مي‌خواهد و با اين‌كه بارها در معركه شكست خورده، از مطالبه‌ي اساسي خود دست برنداشته است. انقلاب اسلامي هم از آن جهت شگفتي‌ساز است كه حديث دل مردم و مطالبات مردم‌سالارنه‌ي آنان را با دين و هويت تاريخي اين قوم سازگار دانسته است.
در همان مسير است كه ما از آزادي دفاع كرده و مي‌كنيم و دين را نيز با آزادي سازگار مي‌دانيم و بي‌استقالل، آزادي را نيز سرابي بيش نمي‌دانيم و گل پيشرفت را در بوستان آزادي و استقلال شكوفا مي‌بينيم. ما تقابل ميان انسان و خدا را باور نداريم و خدايي را مي‌پرستيم كه انسان را آزاد آفريده و او را بر سرنوشت خود حاكم گردانيده است.
دوم خرداد چيزي نبود جز تشخيص گفتمان و حديث فكري و عاطفي جامعه‌اي كه به صورت فزاينده‌اي جوان‌تر، باسوادتر، مشاركت‌جوتر و متوقع‌تر مي‌شود. بر اين اساس من انديشه و راهي را موفق مي‌دانم كه واقعيت اين تحول را درك كند، خود را با آن هماهنگ نمايد و از عهده‌ي عمل به تعهدات خويش برآيد. گفتمان مرد‌م‌سالاري، آزادي و تعامل با جهان ـ نه تقابل با آن ـ كه گفتمان غالب روزگار ما است، بازتاب اين دگرگوني و خواست بوده و هست.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

شاهد اين مدعا رويكردهاي اساسي و فراگير به اين گفتمان در داخل و خارج كشور است. اين‌كه ايده‌ي گفت و گوي تمدن‌ها علي‌رغم ميل خشونت‌آفرينان و جنگ‌طلبان و تروريست‌ها، مقبوليت عام جهاني يافته است. هرچند در ايران در سطح رسمي چندان مورد اقبال قرار نگرفت و جز اين هم انتظاري نبود ـ آيا توجه به حقوق اساسي و نهادهاي مدني امروز سطوح زيرين جامعه را در بر گرفته است ـ معاني ويژه‌اي دارند.
به‌رغم آن‌كه امروز هفت سال از واقعه‌ي دوم خرداد گذشته، روشن است كه ملت ما خواست خود را در جامعه پايدار كرده است. از شعار ذوب در ولايت كه شعار محوري رقباي دوم خرداد در درون حكومت بود تا شعار ايران آزاد، آباد و شاد و تاكيد بر دموكراسي، آزادي و حقوق بشر راه درازي طي شده است. اين معجزه‌ي روح اصلاح‌طلب ملت ما است كه بايد بازشناخته شود. در واقع خواست مردم تغيير نكرده، بلكه بيشتر تجلي يافته است. صداي مردم را تا حدودزيادي مي‌توان شنيد و آنان كه به هر حال با افكار عمومي سر و كار دارند آگاهانه يا ناآگاهانه به راهي گام مي‌نهند كه مي‌پندارند مقبول مردم است.
عزيزي كه ديروز به جبهه‌ها مي‌رفت و عشق به امام را پشتوانه‌ي حركت خود داشت، پدر و مادري كه بدن قطعه قطعه شده‌ي فرزندش او را از پاي درنمي‌آورد، همسري كه در غيبت شوهر شهيدش سرود بيداري و دليري را در گوش فرزند خود مي‌خواند، شهروندان شهري و روستايي، متفكران دانشگاهي و حوزوي زنان و مردان، صاحبان صنعت و سرمايه، كارگران و كشاورزان، فرهنگيان و همه‌ي آحاد و بخش‌هاي جامعه‌ي ما، مگر خواستي جز دستيابي به ايراني آزاد و آباد و شاد داشته و دارند؟ اگر اهل ولايت هم بودند، ولايت را پشتوانه‌ي حركت براي رسيدن به سربلندي، آزادي، آباداني و پيشرفت مي‌دانستند. امروز در چشم‌انداز اصلاحات و پذيرش موازني و ضرورت‌هاي آن، كساني بايد پاسخگو باشند كه ولايت را در برابر آزادي، و ارزش‌ها را در برابر پيشرفت، و خشونت را در برابر منطق قرار دادند. به هر حال طرح و پذيرش شعارهاي اصلاحات را از هر سو بايد به فال نيك گرفت ولي بايد به جد از طرح‌كنندگان آن خواست كه به درستي منظور خود را از اين مفاهيم بيان كنند تا جامعه دچار سوءتفاهم نشود.
مگر گروهي همواره در برابر دعوت مردم به آزادي فرياد برنمي‌آورند كه دعوت‌كنندگان به آزادي يا «نفاق جديد» خواستار بي بند و باري، ولنگاري، غرب‌زدگي و بر هم خوردن هنجارهاي ديني و اخلاقي جامعه‌اند؟ در حالي كه وقتي ما شعار آزادي را مي‌داديم ـ و مي‌دهيم ـ مرادمان آزادي‌هاي سياسي، آزادي‌هاي مشروع و مدني و آزادي‌هاي فكري است و در همان حال از انضباط اخلاقي و حفظ هنجارهايي كه با هويت ديني و فرهنگي جامعه‌ي ما سازگار است دفاع كرده و مي‌كنيم. ما دين خدا را شريعت سمحه و سهله و دين رواداري و گذشت مي‌شناسيم و فكر نمي‌كنيم وقتي نوجوان و جوان عزتمند ايراني آزادي را مطالبه مي‌كند، مرادش ولنگاري‌هاي اخلاقي است.

[براي بازگشت به بخش نخست نامه، اينجا را کليک کنيد]

[براي بازگشت به بخش دوم نامه، اينجا را کليک کنيد]

[بخش چهارم (پاياني) نامه را از اينجا دنبال کنيد]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/7158

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نامه اي براي فردا (3)، نامه رييس جمهور به مردم ايران، ايسنا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016