يكشنبه 16 آذر 1382

اول دولت، بعد دموکراسی، سعيد حجاريان، شرق

1 - در اركسترهاي موزيك، سازهاي مختلف و متفاوتي حضور دارند و ايفاي نقش مي كنند:سازهاي كوبه اي، بادي _ برنجي، زخمه اي، آرشه اي، زهي، بادي، كلاويه (مانند پيانو) و... در ميان اين جمع سازها، اما سازي وجود دارد كه اركستر هاي بزرگ خود را با آن كوك مي كنند. اين ساز، كه نقشي محوري در اركستر دارد، به نام «ابوآ» شناخته مي شود. سازي همچون «آر.پي.جي» يا «بازوكا» كه در انتهاي سالن مي نشيند و پس از طبل (واپسين ساز اركسترها) قرار مي گيرد.ابوآ صداي بمي دارد؛ صدايي نتراشيده ونخراشيده مثل صفير آر.پي .جي. با وجود اين در اطراف ابوآ سازهاي زهي بادي قوي مي نشينند تا ابوآ نقش اصلي خود را بازي كند. مانند ساكسيفون، كلارينت، ترومپت، قره ني ( در موسيقي ايراني) و... از ابوآ و سازهاي اطرافش كه بگذريم در رديف هاي بعدي اركستر سازهاي ديگري مستقر مي شوند تا رديف اول و جلو كه ويولن و ويولن سل و سازهايي مثل سنتور و تار و سه تار و قانون قرار مي گيرند. در گوشه اي از اركستر هم پيانو مي نشيند. پيانو در آرايش صحنه اركستر ساز گوشه گيري است كه به آرامي بخشي از اركستر را تشكيل مي دهد. در اين جمع اما خاصيت ابوآ اين است كه كم انعطاف ترين ساز ميان سازهاي اركستر است. ابوآ ساز سخت سري است؛ غيرقابل انعطاف ولي مهم و اساسي. كاركرد اصلي ابوآ براي كوك كردن اركستر است. درواقع اين ابوآ است اول كه به صدا درمي آيد و سپس از روي كوك آن سازهاي بزرگ زهي و بادي برنجي (مثل ترومپت) و سازهايي مانند سنتور و ويولن سل شروع به كوك كردن خويش مي كنند. چنگ و ويولن آخرين سازي هستند كه در اركستر كوك مي شوند بدين ترتيب ويولن منعطف ترين سازي است كه خود را كوك مي كند و به همان ميزان انعطاف و قدرت مانورش هم زياد است. برخلاف ابوآ، نرم تن ترين ساز ويولن است كه در آخرين لحظه كوك مي شود. كوكي كه از بالاي اركستر شروع و تا انتهاي آن امتداد مي يابد. كوكي كه از ابوآي سخت سر آغاز مي شود و به ويولن نرم تن ختم مي شود و اين گونه است كه هارموني خلق مي شود. پس از ايجاد هارموني در اركستر، رهبر اركستر حضور مي يابد و فرمان نواختن را صادر مي كند.2

2 - من اما هرگاه كه اين شعر حافظ را مي خوانم به ياد صحنه كوك كردن سازها در اركستر مي افتم. حافظ مي گويد:

نكته ناسنجيده گفتم دلبرا معذور دار

عشوه اي فرما تا من طبع را موزون كنم

در اركستر موسيقي چه كسي عشوه گري مي كند؟ سرسخت ترين و غيرقابل انعطاف ترين سازها يعني ابوآ عشوه گر صحنه اركستر است كه براي كوك كردن سازها همه بايد خود را با آن كوك كنند. در جوامع انساني نيز چنين است. ما آدم ها هم نياز به كوك كردن داريم و بايد خودمان را با يك ساز كوك كنيم. اين كوك كردن با يك ساز البته منافاتي با جامعه چندصدايي ندارد. اركستر هم نمايي از جامعه چندصدايي است اما در اركسترها نيز هارموني وجود دارد. موسيقي پديده هارمونيك است چون سازها بايد با هم تنظيم شوند. درواقع اگرچه در اركستر پلوراليسم (كثرت گرايي) وجود دارد اما هارموني (هماهنگي) هم هست.

3 - جوامع انساني معمولا خود را با دولت كوك مي كنند. دولت (به معناي state) نقش ابوآ را در موسيقي در جامعه ايفا مي كند.منظور از دولت در اينجا البته دولت دموكرات است دولتي كه بر مبناي ملت (Nation) شكل بگيرد (Nation-state) و مشروعيت خويش را از مردم وام بگيرد. در جوامع نوين با دو ساز نمي توان اركستر را كوك كرد. بخشي از اركستر نمي تواند خود را با ترومپت كوك كند و بخشي ديگر با ويولن. دو توناليته (نظم صدا) ناهنجاري ايجاد مي كند. اما حالتي بدتر از دو صدايي وجود دارد و آن اين است كه هركس ساز خويش را بزند. خود كوك كنندگي بدترين حالتي است كه ممكن است در يك اركستر اتفاق بيفتد. «كوك سر خود» يعني وضعيت بي دولتي (state less) همچون افغانستان. افغان ها در قانون اساسي اخير خود بر اين مشكل اصلي پاي فشرده اند و گفته اند مي خواهيم «دولت» افغانستان را تاسيس كنيم. در واقع آنها مي خواهند يك ابوآ براي اركستر خويش بيابند كه به كمك آن رهبر اركستر بتواند هارموني سازها را ايجاد كند.3

دولت نهاد بسيار مهمي است. ما ايراني ها البته هميشه ضد دولت بوده ايم. اما اگر روزي ايران، افغانيزه شود اهميت دولت را درك خواهيم كرد. دولت ممكن است مستبد باشد اما با وجود اين نهادي مهم است به حدي كه من قصد دارم مقاله اي در دفاع از دولت بنويسم و بر اين نكته تاكيد كنم كه بدون دولت حتي دموكراسي ايجاد نمي شود.

4 _ گذشته از اهميت دولت، بحث اصلي امروز اين است كه ما بايد به كدامين ساز برقصيم؟ و با كدامين ساز خودمان را كوك كنيم؟ آيا سخت سرترين سازها و غيرقابل انعطاف ترين آنها بايد تصميم گيرنده باشند يا به نرم تن ترين و انعطاف پذيرترين آنها كارها را سپرد؟ در مذاكراتي چون پرونده هسته اي ايران بايد زمام امور را به دگماتيست ترين افراد واگذار كرد يا افراد منعطف براي چانه زني هاي ديپلماتيك سودمندترند؟ پراگما بهتر است يا دگما؟ ما در خريد وسائل مورد نياز خود از «چانه زني» استفاده مي كنيم. اما در چانه زني بايد ابوآ را فرستاد يا ويولن را؟ اين پرسشي جدي است كه با مسئله پرونده هسته اي ايران هم پايان نمي يابد. انواع مسائلي از اين دست تا مدت ها به وجود خواهد آمد: مسائلي چون حقوق بشر، درياي خزر و... پس بايد پاسخي درخور براي پرسش هايي از اين دست جست وجو كرد.

5 _ قاعده كلي روشن است. معمولا صاحب نظران معتقدند بايد كسي را براي مذاكره و چانه زني فرستاد كه در استراتژي متصلب و در تاكتيك منعطف باشد. كسي كه بتواند امتياز بدهد و بگيرد و در عين حال سرنخ را گم نكند. پس لازم است چنين شخصي فرق استراتژي و تاكتيك را بداند. با وجود اين، قاعده كلي كافي نيست. بايد روشن شود كه استراتژي چيست؟ تاكتيك كدام است و مرز ميان اين دو در كجا قراردارد؟ در كشورهايي مانند ايران متاسفانه نه تنها پاسخ اين پرسش ها روشن نشده بلكه هنوز مفاهيمي چون امنيت ملي و منافع ملي تعريف نشده اند. به همين جهت است كه در ايران ما از سويي درتاكتيك متصلبيم و از سوي ديگر اهداف استراتژيك خود را از دست مي دهيم. در عين حال متعصبان تاكتيكي ما نيز گمان مي كنند نيروهاي ارزشي هستند غافل از آن كه مفهوم تاكتيك و استراتژي را با هم خلط كرده اند و تفاوت آن دو را درك نمي كنند.

6- مرز ميان تاكتيك و استراتژي بايد براساس منافع ملي تعريف شود. منافع ملي البته تعاريف علمي دارد اما ما خودمان را از اين تعاريف بي نياز مي بينيم و نياموخته درمذاكرات متوقف مي شويم و منافع عظيمي را از دست مي دهيم. بر سر كلمه اي مناقشه مي كنيم اما دولت هاي خارجي مي دانند نقطه ضعف ما كجاست و به جاي مناقشه در كلمات در مقاطع حساس ديگر به سراغمان مي آيند. متأسفانه پس از 25 سال ما هنوز چانه زن هاي قدرتمندي در دستگاه ديپلماسي كشورمان نداريم كه بتوانند هارموني سياسي ايجاد كنند و رهبري اركستر ديپلماسي كشورمان را در دست بگيرند. اين در حالي است كه حتي در دولت بعث عراق افرادي مانند طارق عزيز در اين سطوح رشد كرده بودند. طارق عزيز نه تنها خود مذاكره كننده اي قوي بود بلكه افرادي مانند خانم عقيله هاشمي (عضو ترور شده دولت انتقالي عراق پس از سقوط صدام) را پرورش داده بود. اين در حالي است كه ما در مذاكره با طارق عزيز به شيوه اي آشكار و روشن كم مي آورديم. بدين ترتيب با وجود آن كه ما در اقتصاد تاجران چانه زن بخش خصوصي داريم كه مي دانند كجا بايد كوتاه بيايند و كجا نه، در سياست چنين بديل هايي نداريم.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

7- مذاكره كننده بايد آرمانخواه باشد و ايدئولوژي خويش را در استراتژي نشان دهد. ايدئولوژي البته وراي استراتژي نيست. نبايد گمان كرد ايدئولوژي هيچ نقشي در سياست ندارد.

مگر نئوليبرال هاي آمريكا آرمان ندارند؟ مگر ژاپني ها آرمان ندارند؟ آرمان آنها البته جز اين نيست كه كشور شماره يك جهان باشند. بدين ترتيب آرمان و ايدئولوژي اي مي تواند پشتوانه استراتژي باشد كه قابل حصول باشد. آرمان اتوپيا نيست. من ميان اين دو تفاوت قائل هستم. آرمان برخلاف اتوپيا قابل حصول، اندازه گيري، تفهيم و تفاهم است. اين گونه است كه نه تنها ايدئولوژي پشتوانه استراتژي مي شود بلكه آرمان سبب تأسيس دولت مي شود.

8- در مذاكرات ديپلماتيك افكار عمومي كشور گرچه نقش مهمي در تصميم گيري دارد اما نمي تواند تنها فاعل و عامل استراتژي سياست خارجي يك كشور باشد. برخي اوقات افكار عمومي به راهي غلط مي رود. كشوري كه بخواهد مسائل امنيت ملي خود (مانند پروتكل) را به افكار عمومي (از طريق سازوكارهايي مانند رفراندوم) بسپارد در واقع خويش را در مذاكرات ديپلماتيك تنها با يك گزينه در برابر حريف قرار داده است كه نتيجه آن از پيش آشكار است. در واقع چنين دولتي چون نمي تواند با افكار عمومي خويش بجنگد مجبور است بدان تمكين كند و چون حريف اين نتيجه را از پيش مي داند مي تواند از گزينه هاي بيشتري براي تحت فشار قراردادن كشور مذاكره كننده استفاده كند. در واقع در جايي لازم است كه دولت به عنوان عامل ايجادكننده هارموني، خود محور مذاكرات را تعيين كند. چنين دولتي البته بايد دموكرات باشد، يا حداقل از سوي مردم پشتيباني شود. مانند ژاپن در جنگ جهاني دوم كه توانست كشورش را پس از حمله آمريكا حفظ كند چون مردم از نظرات امپراتور حمايت مي كردند و او را به عنوان رهبر اركستر و عامل ايجاد هارموني قبول داشتند. ژاپن در واقع راه غلطي را طي كرده بود. ژنرال مك آرتور فرمانده نظامي آمريكا وضعيت جديد را بر ژاپن تحميل كرد و امپراتور ژاپن هم براي حفظ كشور و جلوگيري از نابودي آن پيمان صلح را امضا كرد و مردم از او حمايت كردند. در اينجاست كه تعبير هگل درباره دولت استواري خود را نشان مي دهد، آنجا كه او مي گويد دولت نشانه بلوغ عقل و عالي ترين تجلي آن است.

با وجود اين دولت نبايد خود را چنان در اضطرار قرار دهد كه تنها يك گزينه برايش باقي بماند. دولت نبايد در صفحه شطرنجي بازي كند كه مي داند با هفت حركت ديگر مات مي شود. براي دولت (به عنوان تنها نهاد سياسي مشروع براي ايجاد هماهنگي) بايد راه هاي مختلفي وجود داشته باشد تا بتواند از بن بست بگريزد و اين همان معناي انعطاف است. انعطاف گوهر ضروري دولت است چرا كه اينك در جهان جديد يكجانبه گرايي به سرمشق حاكم تبديل شده و دولت هايي مانند ايران محدوديت انتخاب دارند. جهان جديد به بازار مناقصه اي با حضور يك شركت تبديل شده است. ما پس از انقلاب اسلامي بارها به همين نقطه رسيده ايم: در مسئله گروگان هاي آمريكايي سفارت ايالات متحده، قطعنامه 598 درباره جنگ ايران و عراق و “ و اين تكرار يكبار براي هميشه بايد پايان يابد.

9 - اما برخي معتقدند كه بايد حضور افكار عمومي را از طريق تقسيم كار با دولت در تصميمات ديپلماتيك و مذاكرات سياسي تامين كرد، تابدين ترتيب از افكار عمومي به عنوان يك اهرم فشار براي منافع ملي در مذاكره خارجي استفاده كرد. اين همان اتفاقي بود كه در پرونده پروتكل ما مشاهده كرديم. اما اين راه براي ايران بسته است، چون در ايران افكار عمومي به اين معنا وجود ندارد. سياستمداران خارجي مي گويند اگر افكار عمومي ايران قوي بود در مجلس قدرت خويش را نشان مي داد. مجلسي كه ضعيف شده است نشان دهنده ضعف افكار عمومي است. بنابراين تا زماني كه نهادهاي مدني و انتخابي ضعيف باشند استفاده از اهرم افكار عمومي در مذاكرات سياسي محلي از اعراب ندارد.

مي دانيم كه بدون جمع آوري ثروت، فقط فقر در جامعه توزيع مي شود. اين تئوري اقتصادي در عرصه سياسي هم صادق است.

بدون جمع آوري قدرت، فقط ضعف (سياسي) در جامعه توزيع مي شود .در واقع همان طور كه آدام اسميت مي گويد اگر ثروتي نباشد، همه فقير مي شوند. قدرت هم بايد جمع شود در ظرفي و سپس به فكر تقسيم آن باشيم. اين گونه است كه استبداد به دموكراسي تبديل مي شود. « دمو » زماني صاحب «كراسي» مي شود كه «كراسي» وجود داشته باشد. بدين ترتيب دموكراسي معنا ندارد وقتي دولت نباشد. منظور از اين دولت البته همان طور كه گفتم دولت مدرن است كه مشروعيت خويش را از مردم مي گيرد و با بي دولتي، آنارشيسم و هرج و مرج مبارزه مي كند. به اين معنا ما هنوز در مرحله دولت سازي (State Making) هستيم. دولت در تاريخ ايران به معناي قديمي (كه با غلبه به وجود مي آيد) وجود داشته است اما Nation-state ما هنوز كامل نشده است. با وجود آن كه روشنفكران ما همواره ضد دولت بوده اند اما گم شده ما نيز دولت است. نهاد دولت همچون رهبر اركستر مي تواند صداي سازها را در اين جامعه چندصدايي هماهنگ و هارمونيك كند و نوايي خوش خلق كند. پس بايد گفت و بر اين گفته تاكيد كرد كه «اول دولت بعدا دموكراسي.»

پي نوشت ها:

1- اين مقاله محصول ديدار شرق با مؤلف است كه آن را به صورت شفاهي براي روزنامه ارائه كرده و توسط محمد قوچاني تحرير شده است.

2- گفته مي شود در سفر ناصرالدين شاه به فرنگ او را به اركستر بردند و قطعاتي را به افتخار حضور او نواختند. در پايان از شاه ايران پرسيدند كدام قطعه بهتر بود؟ ناصرالدين شاه گفت قطعه اول بهتر از همه بود. صاحبان مجلس دستور نواختن مجدد قطعه اول را دادند اما شاه گفت: نه منظورم قطعه قبل از آن بود! اين گونه بود كه صاحبان مجلس متوجه شدند ناصرالدين شاه نه از قطعات موسيقي كه از لحظات كوك كردن سازها خوشش آمده است. آن لحظه كه هر كس ساز خود را مي زد و درواقع هارموني وجود نداشت!

3- لوريس چكناواريان استاد موسيقي و رهبر اركستر داستاني خيالي را براي من تعريف كرده كه ذكر آن در اينجا بي مناسبت نيست. مي گفت پس از زلزله لنيناكان در ارمنستان براي جمع آوري اعانه و كمك به زلزله زده ها اركستري را راه انداختم. هنگامي كه رهبري اركستر را آغاز كردم متوجه شدم محل اركستر در كنار مردابي واقع شده كه پر از قورباغه است. قورباغه ها به حدي سروصدا مي كردند كه من نمي توانستم اركستر را رهبري كنم. صدا به صدا نمي رسيد. مردم شروع به سنگ پراكني به سوي قورباغه ها كردند. مدتي مرداب در سكوت رفت اما دوباره اركستر قورباغه ها شروع شد. چند بار اين غوغا و سكوت تكرار شد اما اركستر من متوقف مانده بود. در اين ميان پسر باهوشي گفت من مي دانم چه كنم. نشانه اي گرفت و سر قورباغه اي را با سنگ شكافت. براي هميشه اركستر قورباغه ها در سكوت فرو رفت چرا كه آن قورباغه رهبر اركستر قورباغه ها بود. در واقع قورباغه ها بدون دولت شدند.

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2320

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اول دولت، بعد دموکراسی، سعيد حجاريان، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016