دوشنبه 8 دي 1382

اعلام جرم ! ياور استوار

فلک خراب ببش خونکوم خراب اوت که
نه یک دفه، دو دفه کار بی حساب اوت که
و یک زپونگ خونه ی شهر کهنه تز جاکند
دوشم و بیخ خونه ی شهر نو خراب اوت که
مو مو شنفته مکس و تش کباب اکونت
تو دوش جون و دل مو و او کباب اوت که


یادماند دیروز

خبر زلزله که در شهر ما پیچید، همه چیز بیکباره رنگ عوض کرد. زلزله ی لار را می گویم که در اوایل آبان ماه 1336 حادث شد و جان 6000 تن را گرفت.
ما همان روز و همان ساعت نیز وقوع زلزله را حس کردیم. چرا که فاصله ما تا لار حدود 40 کیلومتر بیتشر نیست. صدای مهیبی که انگار در فضا و نه در ژرفای آسمان بلکه بفاصله ی اندکی از زمین، هوا را می شکافت و به جهت نامعلومی پیش می رفت. همراه با تکان چندش آوری که همه چیز را با خود به لرزه درآورده بود!
هیچ تکیه گاهی نداشتی و در آن ثانیه های طولانی و کشدار و ناگذرا که دلت می خواست هرچه زودتر پایان می یافت، می توانستی به همه چیز فکر کنی و در هیچ جای تفکر و اندیشه ات متوقف نشوی. سرانجام، حادثه پایان یافت و انگار همه ی جهان آرام گرفت. شهر پس از سکوتی سنگین و عمیق و معنی دار، در همهمه ای گنگ و نامفهوم فرو رفت. همه به جنبش درآمدند. هر کس بسویی می دوید و از خویشاوندان و آشنایان خود خبر میگرفت. ما بچه ها تر و فرزتر، بهمه ی گوشه و کنار شهر که زیاد هم بزرگ نبود، سر می کشیدیم و خبرها را به گوش بزرگترها می رساندیم. خوشبخاته بجز ویرانی اندک و زخمی شدن تنی چند آنهم بطور سطحی، خبر ناگوارتری نبود.
اما حالا،به فاصله ی زمانی اندک، از لار خبر می رسید که زلزله کار خودش را کرده است. تلگراف امدادخواهانه از شهرستان لار، شهر کوچک ما را بهم ریخت. همه چیز عوض شد. آمیزش شایعه و خبر و خبر و شایعه، جو و فضایی را آفرید که تا آن زمان بی سابقه بود. موتور سیکلت ها، وانت ها، جیپ ها و تراکتورها هر کدام با چندین برابر ظرفیت خود و با بیل وکلنگ برای نجات زیرآوارماندگان، بسوی لار بحرکت درآمدند.
و ما کوچکترها تماشاگران هاج و واج این صحنه ها! بدون شک ژرفای فاجعه، برای ما بچه ها قابل درک و دریافت نبود. تنها از حالت دستپاچگی، نگرانی و اندوه سنگینی که بر سیمای بزرگترها نشسته بود، می توانستیم حدس بزنیم که هیچ چیز شبیه ساعات پیش از وقوع زلزله نیست و بیکباره همه چیز تغییر کرده است!
چندین و چند ساعت بعد، پدر پریشان و اندوهگین بهمراه برادر در حال که چند پیت 22 لیتری درباز خالی با خود داشتند، از لار بخانه آمدند. با سر و رویی گرد گرفته و دست و صورتی زخمی و خونالود و بلافاصله پس از شستن سر و صورت، ببالاخانه رفتند و شروع به خالی کرده خمره خرمایی که برای مصرف زمستانی دخیره کرده بودیم، شدند. همزمان دو گونی بزرگ گندم از انباربیرون کشیده و با گاری به آسیاب بردند.
مادر و خواهران و دوتن از خانم های همسایه، تنور راآتش انداخته و داغ کردند و مشغول پختن نان شدند که تا صبح طول کشید. می گفتند: نانوایی ها دیگر بمردم نان نمی فروختند! چرا که باید برای زلزله .دگان ارسال می شد. می پرسیدم این همه نان برای چی؟ پاسخ می دادند: هزاران خانه ویران شده و ده ها هزار تن بی خانمان و گرسنه مانده اند.

آن روز و تا چندی پس از آن، کوچه ی ما، خود بخود شکل و شمایل یک واحد کوچک خودجوش کمک رسانی بخود گرفته بود. از« چران» ساززن محله گرفته تا « بنار» هیزم کش. « از خادم عبداله» راننده تا « حاج مبارک» آشپز. ستادی کوچک، یکدله و بی چشمداشت، همانند همه ی مردم ایران در وقوع حادثه ها. در این میان هیچکس نبود که بیکار نشسته و بی اعتنای فاجعه باشد. بجز ژندارمری که به عناوین گوناگون مانع رفت و آمد آزادانه ی مردمی که در امر کمک رسانی می کوشیدند، می شد!
روزگار و آزمون یاری بود. همه بودند، امین حیدربگ، ممد گوگلک، زینل شیر، غلام جانی، حاجی بوکی و همه و همه. آن چه جمع آوری شده بود و جمع آوری می شد، از پتو، چراغ خوراکپزی، بخاری، نان، خرما، قند، چای، برنج، لباس و کفش و غیرو، در ماشین باری « ملایی » گداشته و بسوی شهر زلزله زده ی لار می فرستادند. همه ی محله ها و کوچه های شهر همین وضعیت را داشت. محله ما تنها نبود. سالی چند پس از آن فهمیدم که همه شهرهای استان و ایران و حتا چندین کشور خارجی بیاری زلزله زدگان برخاسته و آستین بالا زده بودند. اما این نیز بر همه گان آشکار شد که بخش وسیعی از کمک های انساندوستانه، بویژه ارسالی های خارج، بوسیله ی دولتی ها در میانه ی راه « ملاخور » شده بود!
چند سال پس از این فاجعه، هنگامی که در شهر جدید لار که بهمت خارجیان و با استاندارد این زمان، در کنار شهر قدیم بنا شده است، درس می خواندم، روزی از حاشیه ی ویرانه ای در شهر قدیم می گذشتم. پیرمردی می گفت: روز وقوع زلزله، 69 دختر دانش آموز که برای شرکت در مراسم رژه ی تولد شاه بهمراه معلم خود از این کوچه می گذشتند، همگی در زیر آوار جان باختند!
شعری که در بالای این نوشته خواندید، به گویش لاری است. از شاعری از همان دیارکه شوربختانه نامش را بیاد ندارم. شعر پس از سیل خانمان برانداز سال 1346 سروده شده است و ترجمه ی فارسی آن چنین است:

ای سپهر ستمکار، ویران شوی که خانه ام را ویران کردی
( چه بگویم که) نه یکبار بلکه دو بار این عمل ناشایسته را تکرار کردی
با تکانی ( زلزله ای ) شهر باستانی و قدیمم را از پای درافکندی
شب پیش نیز با سیلابی شهر نوسازم را ویران ساختی
شنیده بودیم که همه را بر آتش بریان می کنند!
( اما) تو دیشب جان و دلم را با آب کباب کردی!

امروز

چند سال پس از این فاجعه ی دهشتناک که 6000 قربانی گرفت، بار دیگر استان فارس و مردم ایران از حادثه ای مشابه بشدت و در ابعادی وسیعتر آسیب دیدند. زلزله ی قیر و کارزین را می گویم.
ایران ما انگار می باید بطور متناوب بسوگ و خون بنشیند. بویین زهرا، رودبار و زنجان، اربیل، بم و... طبس!
طبس را بعمد در آخر آوردم. چرا که با آن بیشتر کار دارم.
سرزمین ما در مدار زلزله بنا شده است. اما در عین حال سرزمینی غنی و ثروتمندی است. شناور بر دریای نفت و گاز. بهره گیری دلسوزانه و در عین حال علمی از این امتیازات طبیعی می تواند شرایط بهتر، امنیت زیستی مناسبتر و ضریب بالاتر استاندارد در عرصه مسکن و شهرسازی را برای شهروندانش فراهم کند. اما می بینیم و می بینید که نه تنها چنین امری تحقق نیافته است، بلکه ضریب تخریب مسکن و سرپناه مردم در مناطق زلزله خیز نسبت به 2000 سال پیش عقب تر است. آنچه می خوانید، ادعا و شعار نیست. کلاهمان را قاضی کنیم. از پی ریزی و بنای ارگ تاریخی بم ( که آسیب دیدگی امروزینش ضایعه یی جبران ناپذیر برای جامعه ی فرهنگی ایران و جهان است ) بیش از بیست قرن میگذرد. ئر یک سنجشش بی طرفانه می توان دریافت که در فاجعه ی بم شدت آسیب دیدگی این بنای تاریخی 2000 ساله، نسبت به خانه های مردم اندکتر بوده و نشاندهنده ی عقب مانده تر بودن امروزین خانه های مردم ما نسبت به 2000 سال پیش از این است!
راستی چرا؟
راستی چرادولتمردان دیروزین و امروزین ایران بیش و پیش از آن که « پای بند خانه» باشند، در فکر « نقش ا یوان» بوده و هستند؟ و تازه هرآنگاه که دست بیاری برمی آورند از کیسه خلیفه یعنی جیب مبارک مردمی که همیشه ی خدا خود پیشگام و پیشتاز اینگونه مقاطع بوده و هستند، می بخشند. نمونه را که شرکت ملی نفت ایران ایران پریروز مبلغ 2 میلیارد ریال از محل کسر کردن یک روز از حقوق کارکنان این نهاد به فاجعه ی بم کمک کرد!
زلزله ی طبس باید فاجعه انسانی بیافریند تا « ناصر واعظی طبسی» فرزند شاه خراسان که نامش با شرکت المکاسب عجین شده است، بتواند وثیقه ی 5 میلیاردی تومانی ارائه داده تا قادرباشد آزادانه به کسب و کارش! بپردازد.
اگر اختلاس 128 میلیارد تومانی رفیق دوست ها نباشد،
اگر اختلاس چند صد میلیاردی در صدا و سیما نباشد،
اگر رسوایی شهرام جزایری عرب و رشوه گیری چند صد میلیونی رییس مجلس، برادر رهبر، یاسر رفسنجانی و که و که ها که در اینجا تنها به بخش کوچکی از آن ها اشاره می شود، نباشد، شاید بتوان بخشی از درآمد ملی را به بالابردن سطح استاندارد مسکن در مناطق آسیب پذیر ( از سیل و زلزله و ...) اختصاص داد. وگرنه آش همان آش و کاسه همان کا سه بوده! و بگفته ی یکی از کارشناسان مؤسسه ی ژئوفیزیک ایران که با سیمای رژیم مصاحبه می کرد: باید به قربانیان سال های بعد تسلیت گفت و بگفته فردوسی بزرگ: نه بر مرده، بر زنده باید گریست.
آیا قربانی شدن اینهمه مردم کافی نیست، تا چشم آنانی که بر سرنوشت ملت و میهن ما حاکمند بازکند!

اعلام جرم :

موسسات غیر دولتی و همچنین دولت اسراییل در اولین ساعات وقوع فاجعه بطور رسمی آعلام آمادگی جهت یاری رسانی به مردم بم و نجات زیرآوارماندگان این شهر کردند. اما این پیشنهاد از سوی سران رژیم با قاطعیت رد شد!
من همین جا و بهمین وسیله، تریبونال بین المللی را خطاب قرار داده و بعنوان یک ایرانی داغدار این فاجعه ی جبران ناپذیر ملی، علیه کلیت این رژیم، بویژه آیت اله خامنه ای، شیخ محمد خاتمی، حجت الاسلام موسوی لاری و آقای کمال خرازی به اتهام جنایت علیه شهروندان ایرانی، اعلام جرم می کنم.
نامبردگان در بالا به چه حقی و با کدام انگیزه از پذیرش تیم های نجات اسراییل که در کار خود مجرب و کارکشته می باشند و در میان اولین گروه های داوطلب بودند، خودداری کرده اند؟
آیا جان مردم ما باندازه ی ایدئولوزی واپس مانده ی اینان ارزش نداشت و ندارد تا در چنین موقعیت خطیر و حساسی اختلافات میان دولت ها را بطور موقت هم که شده– همانند مورد آمریکا – کنار گذاشته و با پذیرش این یاری رسانی ی داوطلبانه امکان و ضریب زنده یابی را افزایش می دادند ؟!


یاور استوار هفتم دیماه 1382 برابر با 28 دسامبر 2003

Yavar.ostvar@spray.com

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2734

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اعلام جرم ! ياور استوار' لينک داده اند.


ю
http://alxtrj.blogspot.com
December 29, 2003 07:27 PM

اعلام جرم
من بدم مياد ازعاملان رژيم خمينى
http://alxtrj.blogspot.com
December 30, 2003 02:09 PM

اعلام جرم
ی ی ی یی ی ی ϐی یی ی یϐ ی . ی ی...
من بدم مياد ازعاملان رژيم خمينى
December 30, 2003 02:14 PM

Copyright: gooya.com 2016