جمعه 4 ارديبهشت 1383

ماجراي جبهه ملي ايران و داستان جنگ بر سر پالان الاغ ملانصرالدين، حسين بلوچ

ماجراي جبهه ملي ايران و داستان جنگ بر سر پالان الاغ ملانصرالدين
شايد بسياري از خوانندگان داستان پالان خر ملانصرالدين را خوانده و يا شنيده باشند. هنگامي كه الاغ پير و كاركشته ملانصرالدين در حياط خانه اش در اهتزار مرگ بود ، ملا همسايه ها را به كمك مي طلبد تا براي الاغ بيچاره دعا كنند. قبل از آنكه حيوان بيزبان و بيچاره عمرش را به ملا بدهد ، هركدام از همسايه ها كه بر سر جسد نيمه جان حيوان حضور يافته بودند، ادعا كردند كه پالان الاغ از مال آنهاست كه ملا قرض گرفته بود. داستان را كوتاه كرده ؛ فقط بگويم كه دعواي بزرگي بر سر پالان صورت گرفت. همسايه ها آمده بودند تا براي حيات دوباره حيوان زحمتكش و بي زبان دعا كنند ، ناگهان با يكديگر دست به گريبان شدند و دعوائي را افتاد كه "نگو و نپرس". اگرچه مثال پالان الاغ ملا براي شرح ماجراي اخير جبهه ملي ايران زيبنده و مناسب نيست. اما نتوانتستم از شباهت ها بگزرم و ناچرا مقاله را با داستان پالان خر ملانصرالدين شروع كردم.

شايد بدانيد كه اخيرا دويست تا سيصد نفر از اعضاي جبهه ملي ( ببخشيد مدعيان عضويت در جبهه ملي) در سوئد و سپس در لندن جمع شدند تا روحي تازه به جان پير و خسته جبهه ملي بدمند. آنها حتي آقاي مدني را براي دبير كلي جبهه ملي انتخاب كردند. صرفنظر از نزاع ها و مجادلات دروني افراد وابسته و يا مدعي وابسته كه در عرض بيست و پنج سال گذشته در محافل خصوصي مطرح مي شده ، و اينك تصميم به شستن لبا سهاي كهنه و چركي خود در ملا عام گرفته اند. البته هدفم بررسي كارنامه جبهه ملي نيست. كارنامه جبهه ملي در تاريخ ثبت شده است و بر همگان آشكار هست و بستگي به وابستگي شما دارد كه از چه زاويه اي به آن بنگريد. ملت ايران سه بار به جبهه ملي اعتماد كردند و دولت را بدست آنان دادند. يكبار دولت را بدست مصدق دادند. دفعه بعد دولت بدست بختيار افتاد و سپس نوبت به بازگان و سنجابي ها و امير انتظام ها رسيد. متاسفانه هر سه بار اين آقايان شكست خوردند. آري ! ميدانم كه صدها كتاب نوشته شده است براي توضيح علل اين شكست ها و من هم بسياري از آنها را خوانده ام. اما واقعيت امر اين است كه با وجود در دست داشتن دولت در سه مرحله مهم از تاريخمان ، هر سه بار شكست خوردند. جبهه ملي در تاريخ ايران فقط سه بار به قدرت رسيد و هر سه بار شكست خورد. موفقيت مصدق در امر تحسين برانگيز ملي كردن نفت ، يك مبارزه ملي بر عليه استعمار بود. آري مصدق در نبرد استعمار پيروز شد كه قابل تكريم و ستايش است. اما در امر پيشبرد دمكراسي و آزادي در ايران شكست خورد. مبارزه ملي بر عليه استعمار را با مبارزه سياسي براي استحقاق دمكراسي و مردم سالاري اشتباهي نگيريم. بسياري از رهبران دنيا در مبارزه عليه استعمار و امپرياليسم پيروز شدند ، اما خود بعدها تبديل به خونخوارترين ديكتاتورها گشتند. در نتيجه اين دو نوع مبارزه را با يكديگر قاطي نكنيم. مصدق مرد بزرگ و با شرفي بود اما شكست خورد. بختيار نيز مردي بود با شهامت و دورانديش ، اما شكست خورد. بازرگان نيز مردي بود معتدل و قابل احترام ، اما شكست خورد.
حال پيرمردان محترم و با شخصيتي كه چيزي در چنته ندارند بجز كارنامه كهنه اي كه در آن چيزي ثبت نيست بجز سه شكست. كارنامه اي كه حاكي از دخالت جبهه ملي براي نجات شاه ( بختيار) مي باشد. كارنامه كه حاكي از جاده صاف كردن براي آخوند هاي خونخوار ( دولت بازرگان) مي باشد. و اينك اين عزيزان بزرگوار تصميم گرفته اند كه با به ملا عام كشيدن دعوا هاي خود برگ زريني بر كارنامه درخشان جبهه ملي بيفزايند.

در چهار اعلاميه كه در شماره اخير روزنامه نيمروز چاپ لندن ( صفحه نه) ، هيات اجرائي جبهه ملي ايران در تهران اعلام نموده اند كه به دليل نبود ارتباط تشكيلاتي ، مواضع و ديدگاهاي اين سيصد نفر در اروپا و آمريكا مورد پذيرش شوراي مركزي جبهه ملي نيست؛ و عملا حركت اين سيصد نفر را نفي و رد كرده اند. اين اطلاعيه شايد بدليل فشار و تهديدات جمهوري اسلامي بر هئيت اجرايي در تهران ، قابل توجيه و توضيح باشد. اما اطلاعيه اي ديگري نيز به امضاي چهار چهره با سابقه و قديمي جبهه ملي در پائين اطلاعيه اول چاپ شده است. در اين اطلاعيه آمده است كه عده معدودي كه هيچگونه ارتباطي با جبهه ملي ندارند، اخيرا در استكهلم و لندن دست به حركات ناشايسته و بي معنائي زده اند و اين دو كنفرانس را شديدا محكوم كرده اند و برگزار كنندگان اين كنفرانس ها را جيره خوران سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) وصف كرده اند. در اطلاعيه سوم دبير خانه حزب ملت در تهران نيز همگامي و همرايي خود را با اين كنفرانسها تكذيب كرده اند.
اگرچه در اطلاعيه اول كه از جانب هيات اجرايي جبهه ملي در تهران صادر شده ، تاكيد شده است كساني كه در خارج هستند ، بدليل نبود ارتباط تشكيلاتي ، مورد تائيد هيات اجرايي جبهه ملي (تهران) نيستند. در آن اطلاعيه همچنين تاكيد شده كه ديدگاها و مواضع جبهه ملي ايران فقط همان است كه از داخل ايران از راه اعلاميه و نشريه منتشر مي گردد و بس. تعجب اينجاست كه عليرغم ادعا هاي هيات اجرايي جبهه ملي در تهران و اطلاعيه اول ، در اطلاعيه چهارم از سري همان اطلاعيه هاي ظاهرا هماهنگ شده، اطلاعيه اي از طرف شوراي عالي جبهه ملي ايران برونمرز ( خارج از كشور) صادر گشته. در اين اطلاعيه چهارم مجددا نشست هاي استكهلم و لندن محكوم شده اند و عملا برگزاركنندگان اين دو كنفرانس لندن و استكهلم را همدستان شعبان جعفري ( شعبان بي مخ) و مزدوران سيا معرفي كرده اند، و در اين اعلاميه خود بجاي حمله و انتقاد از جمهوري اسلامي ، حزب توده و سلطنت طلبان را به باد حمله گرفته است.
حال بنده گيج و منگ شده ام. جبهه ملي در تهران مي گويد " ما تشكيلات برونمرزي نداريم". تشكيلات برونمرزي ( شوراي عالي جبهه ملي ايران در خارج) در محكوم كردن كنفرانس هاي استكهلم و لندن با هيات اجرايي در تهران همصدا هستند ، اما ادعا مي كنند ، نخير ! ما اينجا ( در خارج) هستيم و در كنار اعلاميه شما اعلاميه مي دهيم. آنچه كه مشخص است اين است كه

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

اين چهار اطلاعيه يك تبليغ ( يعني چهار اطلاعيه در يك آگهي) مي باشند و ظاهرا با هم هماهنگ شده اند و توسط يك نفر به روزنامه نيمروز داده اند و حتي فقط پول يك آگهي ( چهار اطلاعيه پشت سر هم) را داده اند. حال جنگ هفتاد و دو گروه جبهه ملي را عذر بنه ، با نگاهي كوتا به اين آگهي ( چهار اطلاعيه) ميتوان پي برد كه حتي هر كدام از اين هفتاد و دو گروه در درون گروه خود نيز جدل دارند و برونمرزي ها با درونمرزي ها موافقت نمي كنند ، و برونمرزي ها با برونمرزي ها دعوا دارند و غيره.
براستي جبهه ملي چسيت ، افراد و اعضاي آن چه كساني هستند؟ آيا همه هستند و هيچكس نيست؟ آيا جبهه ملي آن پيرمردي هست كه همچنان ساليان آخر عمر خود را در زندانهاي مخوف جمهوري اسلامي سپري مي كند ، و يا آن دكتري است كه روزها يار غار و شبها هم منقل آخوندها مي باشد ، و يا آن پيرمردي است كه از آبشخور سيا ( بنقل قول از خودشان) تامين معاش مي كند ، و يا آن پيرمرد ديگري است كه با بقيه قهر كرده و در كنج خانه اش بروي صندلي چرخدار خود به عكس سياه و سفيد دكتر مصدق خيره شده است ، و يا آن پيرمردي است كه ديگران را مامور مي داند و خود را معذور. براستي جبهه ملي چيست و كجاست؟ در پايان خواهش مي كنم دو مطلب را از ياد نبريد. يكي اينكه قهر كردن در پيري گر بجنبد سر به رسوايي زند. دوم آن داستان پالان الاغ ملا را. راستي فراموش كردم بگويم كه در ميان بلبشوي ، نزاع و دعوا هاي همسا يه هاي ملا نصرالدين آن بيمار بيچاره و بيزبان جان سپرد.
حسين بلوچ : يكي از هواداران جبهه متحد بلوچستان ايران

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/6799

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ماجراي جبهه ملي ايران و داستان جنگ بر سر پالان الاغ ملانصرالدين، حسين بلوچ' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016