يكشنبه 28 تير 1383

توقيف وقايع اتفاقيه و جمهوريت، مسعود بهنود

همگان باور دارند که توقيف روزنامه ها سرخودی نيست و سرنخی هست که گاه کشيده می شود. گرچه که مانند قتل های زنجيره ای و قتل زهرا کاظمی و ترور سعيد حجاريان و حمله به کوی دانشگاه و صدها ماجرای ديگر پرونده را چنان پيچيده کنند که شرلوک هلمز هم در شناخت مسبب و عامل آن در ماند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

اين از آن غم هاست که در تکرار خود هم از ابعاد مصيب بارش کاسته نمی شود سهل است هر بار سنگين تر و تحمل آن دشوارتر می شود. توقيف روزنامه ها را می گويم که ديگر گوش جهانيان به شنيدن خبرهائی درباره آن از ايران عادت کرده است،

به همان ترتيب که گوش ها دارد به خبر تصميم دولت بوش به براندازی رژيم جمهوری اسلامی عادت می کند، نه رگ غيرتی را می جنباند، نه اعتراضی را از سوی مدافعان حقوق بشر در پی می آورد. چنان که من با ديدن تيتر اول امروز روزنامه تايم لندن تکان خوردم ظاهرا کسی تکان نمی خورد. شايد هم چنان که بعضی می گويند و می نويسند حنای ما رنگ خود را باخته که می گوئيم هيچ دموکراسی با کوله های پشتی و سوار بر هلی کوپتر در جامعه ای پياده نمی شود. به نظر می رسد چنان که اهل حکومت گوش به سخن و هشدارهای اهل مسالمت و اصلاح نمی دهند، کثيری از مردم هم خسته شده اند و شانه بالا می اندازند و گوش به حرف اين طرفی ها نمی دهند. و برای ما که در عمر يک بار ديگر هم اين صحنه را ديده ايم به طور طبيعی نوشته تايم درباره نقشه دولت جورج بوش برای دور دوم رياست جمهوريش خبری دلگدازست اما مگر کاری از دستمان بر می آيد [ خبر را اين جا بخوانيد ]. از قرار اقای خاتمی و اصلاح طلبان هم به سرنوشت معتمدالدوله گرفتار آمده اند که يک بار در روزنامه های تهران نوشته بودم.

گفتم در يکی از دوره های حکومت شازده معتمدالدوله در ولايات، مردی که از جور ماموران حکومتی به ستوه آمده بودند، شکايت از حاکم منصوب او را به شازده برد، معتمدالدوله به غضب دچار شد و حکمی حکومتی صادر کرد که فلان فلان شده چرا به مردم زور می گوئی و ملک آن ها را غصب کرده ای. مرد شاکی دعا گويان رفت و نامه را بر آن زورگو عرصه کرد و ديد که او نامه را پاره کرد و به کناری انداخت و دو اردنگی هم مزيد او کرد. شاکی نقشه ها چيد و کارها کرد تا بلاخره شاهزاده را در محل ييلاقش سراغ کرد، خود را از داخل راه آب به درون باغ انداخت و به خلوت خان حاکم رفت و ناگهان بر او ظاهر شد و شرح حال بگفت. شازده که ماجرا را شنيد ديگر می خواست گريبان بدرد، ولی دست به آسمان برد و گفت فلانی اميدوارم که به زمين گرم بخوری و در روز قيامت تفاص اين ستم ها را بدهی که ... و ديد شاکی دارد می رود پرسيد کجا. گفت والله ناله و نفرين کردن را مادرم بهتر بلدست، می روم پيش او، من نزد شما آمدم به اين تصور که کاری ديگر می توانی.

حالا حکايت ماست در آخرين شماره وقايع اتفاقيه که ديروز منتشر شد مصاحبه ای بود با آقای مهرپور حقوقدان و رييس هيات نظارت بر حسن اجرای قانون اساسی، هياتی که آقای خاتمی درست کرده که موارد خلاف را به او گزارش کنند. آقای مهرپور گفته بيش تر خلاف ها ناشی از رعايت نکردن موازين آزادی و حقوق بشر و موادی از قانون اساسی است که بر اين امور اشعار دارد و تاکيد کرده که اما با اين قانون اساسی، رييس جمهور جز تذکر دادن کاری نمی تواند بکند، تذکری که هيچ ضمانت اجرائی در قانون برايش پيش بينی نشده است. اين از ايشان.

شرق در شماره ديروز شنبه خود از زبان سرحدی زاده وزيرو وکيل پيشين که هنوز هم از مقامات ارشدست نکته ای نوشته جذاب و خواندنی است. مختصرش اينکه سرحدی زاده که رفته بود درباره انتخابات رياست جمهور آينده با رييس مجمع تشخيص مصلحت گفتگو کند در حالی که غلامحسين کرباسچی را گزينه مردم پسندی خوانده گفته اما با اين وضعيت رد صلاحيت ها ورود او به صحنه و هم شرکت اکثريت مردم در انتخابات رياست جمهوری ممکن نيست. او در ضمن داستانی هم برای رييس نقل کرده و گفته اين روزها کرباسچی در مرکز دايره المعارف اسلامی به تحقيقی مشغول است اما چندی پيش عده ای ريخته اند و سرايدار بی چاره را به ضرب کتک وادار کرده اند که بگويد شهردار سابق در اين ساختمان چه می کند. سرحدی زاده با نقل اين ماجرای آقای هاشمی را به ناراحتی دچار کرده به ويژه وقتی خدمات کرباسچی را در زمان رياست جمهوری ايشان يادآور شده است. اما پاسخ رييس مجمع تشخيص مصلحت که او را رسانه های غربی مرد قدرتمند ايران می شناسند خواندنی تر است. گفته شايد عده ای فکر کنند اين افراد را ما می فرستيم در حالی که به قرآن قسم اين ها از جائی دستور نمی گيرند اما من و شما را هم اذيت می کنند و کاش از جائی دستور می گرفتند. و اين کار خيلی بدست که اين افراد هر کار می خواند می کنند. اين هم از سمت ديگر.

حالا درست در روزی که انجمن دفاع از آزادی مطبوعات گزارش داد که در سه ماه اول امسال 31 مورد تعرض به آزادی و مطبوعات شده که از آمار سه ماه اول سال قبل به مراتب بيش ترست، دادستانی تهران، به همان بيان که صد بار ديگر هم تکرار شده روزنامه وقايع اتفاقيه را دستور توقيف موقت داده، همان قدر موقت که بقيه مرحومان. گيرم تفاوتی که دارد به جای استناد به قانون اقدامات تامينی که ديگر مرغ پخته را هم به خنده می انداخت . به همين قانونی استناد کرده که دست راستی ها در آخرين روزهای حضور در مجلس پنجم تصويب کردند و از جمله در آن نوشتند نمی توان روزنامه ای را به جای روزنامه توقيف شده ای منتشر کرد. حالا بعد از سی و شش شماره دادستانی متوجه شده که دست در کاران وقايع اتاقيه همان کارکنان ياس نو هستند و کار آن ها مطابق قانون جرم است . حالا همان ها که آن قانون را تصويب کرده اند و دوباره هم به مجلس تشريف فرما شده اند برای دادستانی عزيزشان توضيح دهند که آيا مقصودشان همين بود که وقتی دادگاه نشريه ای را توقيف کرد دستور به مهدور الدم شدن کارکنان و نويسندگان نشريه هم داده است يا مقصود از آن ماده چيز ديگری بود. بالاخره هر نشريه که داير می شود که نمی تواند روزنامه نگار و نويسنده از کانادا وارد کند که تازه اگر کرد که به سرنوشت زهرا کاظمی دچار می شود، ناچار بايد از کسانی بهره بگيرد که در يکی و يا چند تا از نشريات سابق قلمی زده اند.

با اين ترتيب جديد همه نشريات را – البته به جز کيهان و جمهوری اسلامی و رسالت - می توان بست. هر کدام را با نشانی دادن حضور يکی از اعضای روزنامه های قبلی. البته دادستانی هم می تواند با ذکر نمونه هائی مانند جذب کارکنان جامعه و توس به روزنامه جام جم نشان داد که هميشه هم اين طور نيست. که البته استدلال قابل قبولی خواهد بود. از قضا به همه شان هم اين جور پيشنهادها می شود که بروند و هم حقوق خوب بگيرند و حواله ماشين دريافت دارند، نامشان در نوبت مسکن نوشته شود و عمری را به نيک نامی بزينند همان گونه که عبيد گفت درباره آن امام جمعه. اما اگر اين نکنند و بعضی هاشان از خير شکار شير و عطر تازی بگذرند و سرخود بگيرند و برای تحصيل راهی ديار ديگر شوند و زحمت خود را کم کنند، کاری که حسين باستانی و سعيد رضوی فقيه کردند، با طعنه و ريشخند روبرو می شوند و هر روز کيهان آن ها را به طنز دست می اندازد که رفته اند گل بچينند. خلاصه آن که اگر هم نشسته ای روی صندلی ميخدار و بخاری هم زير پايت روشن است در اين گرمای جانسوز، لبخند بزن. لبخند بزن جانم که دارند عکس می گيرند. اما چه عکاسی طولانی و پردردی.

تعطيل داوطبانه جمهوريت که به همان دوازده شماره که منتشر کرد جائی در دل ها برای خود گشوده بود، به همان با مزه ای است اما کسی از دنيای توطئه گر حق ندارد آن را به حساب توقيف بگذارد و صورت بدهی های نظام را بالا ببرد. چون صورت مساله اين است که مدير مسوول را به دادستانی فراخوانده و با او چای و قهوه ای خورده اند و در نتيجه او به راه راست هدايت شده و اعلام گرديده که تصميم به توقف – نه توقيف – انتشار جمهوريت گرفته شده است. اين تفاوت مهم را بايد برای سازمان های ديده بان حقوق بشر و عفو بين الملل و روزنامه نگاران بدون مرز ترجمه کرد که بی خود و به اشتباه ننويسند جمهوريت هم توقيف شد. بی خود هم کسی درآخرين شماره آن روزنامه دنبال گزارش درباره پرونده قتل زهرا کاظمی و گزارش ديگری که نشان می داد وزارت اطلاعات گرفتاری کارمندش را به تفاض حضور در دولت خاتمی بايد تحمل کند. ورنه کجا جرات به دادگاه کشاندن کارمندان وزارت اطلاعات آقای فلاحيان بود که به گفته خودش هنوز هم که هنوزست از سايه او می ترسند. و بی خود کسی باور نکند که بعد از دادگاه زهرا کاظمی امکان انتشار جمهوريت هست چون هر روز نظير اين وقايع رخ می دهد و افراد بايد سربراهی بياموزند. که بهترين سرمايه برای اهل قلم در زمان حاضرست.

تراژيک ترين و غم انگيزترين خبرها چنين است به مرور کمدی و طنز می شود. اما وقتی چهره اميدوار عماد باقی و بچه های جمهوريت و وقايع اتفاقيه، با خنده های ازغنده پور در نظرم می آيد که هر روز که روزنامه شان منتشر شد لبخندی به دوستان مايوس زدند که چرا نااميدی و فرار، ديديد هنوز جای نفس هست. دلم خون می شود. حالا روزنامه شان منتشر نمی شود، و اين خودشانند که بايد منتشر شوند مانند دانه های تسبيحی که بندش بريده باشد.

اما توقيف روزنامه ها مانند کتک خوردن سرايدار دايره المعارف و قسم خوردن آقای هاشمی نيست و همگان باور دارند که سرخودی نيست و سرنخی هست که گاه کشيده می شود. گرچه که مانند قتل های زنجيره ای و قتل زهرا کاظمی و ترور سعيد حجاريان و حمله به کوی دانشگاه و صدها ماجرای ديگر پرونده را چنان پيچيده کنند که شرلوک هلمز هم در شناخت مسبب و عامل آن در ماند. بلاخره روزی در اين کوزه هم باز می شود و صدای غلغلش در گوش ها خواهد پيچيد.

[سايت مسعود بهنود]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/10142

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'توقيف وقايع اتفاقيه و جمهوريت، مسعود بهنود' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016