جمعه 13 شهريور 1383

نامه سرگشاده قيصر به خاتمی، عیسی عظیمی

نسخه ما پيچيده‌س آق داداش!

سام‌عليکم سيد.نشناختی لابد! آخه هيشکی تا حالا اين شکلی با شما صحبت نکرده.ما يکی که جرات نکرديم تا حالاش سرمونو پيشت بلن کنيم چه برسه اينکه يه روز بخوايم حرفی جلوتون بزنيم.اينم که حالا ميبينی بی‌ادبی کرديم و خواستيم نومه بنويسيم سر جدت به ما نگیر.بعد عمری که عالم وآدم واست نوشتن ما هم خواستيم آخر عمری دق نکنيم از درد زنده بودن.راسيتشو بخوای سيد دفه اول که ديديمت پيش خودمون گفتيم اينم از هموناست اما لب که زدی ديديم نه؛ انگار مثل خودمون يه چيزيت ميشه.اين بود که نشستيم پات.چاکرتم که می‌بينی پای مرام کم نمياره.تا گفتی يا علی پاشنه رو ور داديم! و گفتيم علی يارت و بلن شديم ايستاديم پشتت.هه!يادش بخير...خيلی بوديم اون اولاش.همه بچه‌محلا بودن.اما خب...

منو می‌گی سيد همون اولش به خودم گفتم قيصر!آخه تو رو چه به اين حرفا؟!تو رو چه به حرفای اين؟اما شيرينی حرفات سيد ته دلم ماسيده بود.آخه تا حرف زدی گفتی قمه ‌قداره‌کشی قدغن؛ چماق ديگه دورش گذشت گفتم دمش گرم! حرفات حرفای دل من بود که همه اون سالای بعد فيلم توی زندون به در و ديوار زده بودم و بيرون اومدنی پاک پاک بودم.دسته‌زنجونی رو بوسيدم گذاشتم تو گنجه و خلاص!گفتيم ازاين به بعد هرچی سيد گفت و وايساديم اون گوشه موشه‌ها لای آدمات.ديگه دوس ندارم بقييشو بنويسم سيد.آخه بايس اسم بعضيا رو بيارم وميترسم.نه از اونا که خوب می‌دونی اين ترسا تو دفتر مقش حاجيت نيس.از اين می‌ترسم روم به ديوار نومه بوی لجن بگيره بی‌ادبی شه.اما چاره‌ای هم نيس...

ريش و سبيلت اين روزا بدجوری به سفيدی ميزنه سيد.موهاتم که حالا حکمآ حالا يه تار سيا توشون نيس.خودمونيم پير شدی ديگه! دوره من و شما گذشته! حالا دور دست آب‌منگلاست.نگو که اونا مرده‌ن.اول و آخر اينايی که اين روزا دارن دم می‌جنبونن واسه رقيب نوچه کريم‌آب‌منگلن.انگار آب‌منگلا مرده‌ن و به قول شما باسواتا آب‌منگليسم زنده‌س!

می‌خوام همين‌جا تمومش کنم سيد.حالم داره بد می‌شه.چی از اين نامردا بگم.آب‌منگلای روزگار! همونا که تا ديروز به سرت قسم می‌خوردن و امروز شدن چی می‌گين؟ منتقد اصلاحات!.من سياست مياست حاليم نيس ولی مگه اين اصلاحات بعد اسفند پارسال اخی شده که آدمای خودت هم این شکلی دارن می‌پرن بهت؟!منتقد!.خداييش کلمه با‌ کلاسيه.اما من نمی‌دونم چرا هيشکی هف هش سال پيش عمرآ به فکرشم نمی‌رسيد يه روز بتونه بگه رييس‌جمهور مملکت بالای چشاش ابرو داره.آخه ده مصبتون رو شکر! همين که دارين اين چرت‌‌و‌پرتا را بار رييس جمهورتون ميکنين تو اين ! مملکت خودش کم چيزی نيس.عرضه دارين يه نفس تک مخالف بزنين ببينم می‌تونين پاش وايسين وتاوون پس بدين؟

آه سيد خودتم خوب ميدونی که قضيه قاط‌ تر از اين حرفاس.من يکی که فقط دارم عقده‌های دلمو خالی می‌کنم سر اين بدبختا.وگرنه اینا تو رو نیاوردن که حالا بخوان ورت دارن.اینا اصلآ مال این صوبتا نیستن.پشت تو کسایی واستادن که شايد تو اين مملکت زياد به حساب نيان اما خب همين واستادنشون خيلی حرفه.پشت تو يه ملت وايساده؛ يه ملت!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

سيد دوس دارم اون بالا بالا های مملکت باشي.شما که اونجايی ما سرمون بلنده.ولی می‌گم بد نيس يه مدت بيرون گود واستيم بينيم آقايون چه گلی به سر مردم می‌زنن.ها؟بریم سيدممد؟بريم و اگه عمری بود بعدنا برگرديم.برگرديم؟چه می‌دونم!هر چی شما صلاح بدونی آق‌داداش.من که خيلی وقته نسخه‌م پيچيده‌س.دوره شمام فکر کنم گذشته باشه.آخه نسخه سوته‌دلی پيچيده‌س اصلآ.خيلی وقته آق‌داداش!

جسارت شد سيد.می‌بخشی.عزت زياد
عیسی عظیمی- روزنامه نگار - اردبیل.

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/11595

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نامه سرگشاده قيصر به خاتمی، عیسی عظیمی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016